عصر نو
www.asre-nou.net

دو شعرِ همزاد:

«بیابان» و «قحطی»
Tue 23 10 2018

اکبر ذوالقرنین



از صدای سخنِ عشق ندیدم خوش تر
یادگاری که در این گنبدِ دوار بماند
"حافظ"

۱ - بیابان

شن زار را
ذهنیتِ بیابان است و
آخته تیغستانِ بی گُدار
خواب گاهِ عقرب است و
افعی و سوسمار
تا چشم کار می کند
نه آب می بینی
نه آبادانی
هم از این رو است انگار
با خیلِ آخوند خزندگانِ بیابانی
از معجزتِ عشق و
مهر و شادمانی
نمی بینی نشانی.

سپتامبر ۲۰۱۸ اکبر ذوالقرنین



شهرِ یاران بود و خاکِ مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
"حافظ"

۲ - قحطی

از برزخی ظهورِ امامِ مفت خوار
تا دوزخی حضورِ بسیج و پاسدار
گیج می زند
اسیر سرزمینِ ویرانِ مان
در گُم نام گردنه های سنگسار و
تیرباران و چوبه های دار
هشدار!
قحطی زمانه ای تلخ
سایه افکنده است
از هجومِ شومِ موریانه و مَلَخ
بر پژمرده پیکره ی
این داغ دیده دیار
سپتامبر ۲۰۱۸ اکبر ذوالقرنین