عصر نو
www.asre-nou.net

علی آشوری

۷۶ سال در واژه و مهر زندکی کرد


Mon 22 10 2018

پس ازسال ها و" سال های ابری" که هم چنان افتاب را در زیر بالهای تاریکش پنهان کرده است خبر آمد که علی اشرف درویشیان(شریف) کوچ کرد و رفت .
اما او آن بخش از ابری بود که آرام در رنج ومرارت زندان و توهین همراه در تعرضی مداوم و با آمیزه ایی شکوهمند از حرف و عمل، خواست باران و آفتاب نهفته ، خفته در حاشیه ی بالهای تاریک ابر را به ما گوشزد می کرد و نوید می داد و امید .
حالا می بینی که عین قصه هایی که" بی بی می گفت و می آراست وآدم هاش غیب می شدند و بعد در دل درختی به پاییزی غمگین و زمستانی بی بر و بار آوای بهاری سر می دادند اشرف هم غیبش زد و ناپدید شد ، ناپدید؟
سقراط می گفت و دریدا باز گفتش را به تفسیر نوشته بود :
"نه اهل قلم و قدم خود را به مردگی می زنند و گرنه دوباره در واژه ها و آوا ها و ایماژها ظاهر می شوند تا در ما به فرم تازه ای زندگی کنند "
"داشی" ما هم ازاین دست است غیبش زد که آرزوها و آمال هایش دهان و دست بچه هایی شوند که در خاک و خل " لو آبشوران " جهان را آبی بخواهند و آفتاب، ترانه ی روز و روزگار شان شود.
امید زیستن تازه ای را به قلم و قدم بدمند ، جان وجامعه و جهان به زیور آزادی آراسته باشند.
واهمه و ترس و زور و فقر را با نام "شریف" رهایی ، بروبند،، بزدایند ...
آری داشی برا "اشی " اینگونه زیست ، زندگانی را در" سیمینزرینه "ای ( رنگین کمان) از این دست طلب می کرد.
جانانه برای این خواست تن داد، جنگید، جنگید و تن رهاکرد..."

۷۶ سال در واژه و مهر زندکی کرد
در سکوت و اعتراض راه رفت و
کلام آغازید، گفت
شانه به شانه در عمارت های خاک گرفته ، شانه به شانه ی درهای گل گرفته ، گلین
با بغض و زخم و درد نوشت
همه روز ها ، همه سالها نوشت
هی ابر بود و ابر و ابری..
واین ابر همچون میخی در سینه سوخته اش فرو رفته بود
اما به یاد آر که عینهو سیره های لو آبشوران"
ترانه می خواند و آفتاب را مهمانی می داد
نگا ه کن
امروز در تو می خواند
فردا با "بفرینه و ندارد" واو که دروازه های گمشده تاریک ابررا
کنار می زند ،
به هلهله وباران
"شریف آنه " و اشرف خویی آرزوی
روشنایی می کند ،
گندمزار خسته را به سبزه و زمزمزمه دعوت.
آری عزیزم
ببین دست ها را ، ببین و بیا
دستان تهیدستش
و آن دهان آبی خوانش را
بیا، ببین
ای سالهای ابری
هنوز ابریی هنوز، هنوز


علی آشوری سند یگو