عصر نو
www.asre-nou.net

«رو به میهن، پُشت به دُشمن»


Tue 10 07 2018

آبتین آیینه

Abtin

برای همه ی دلاورانِ خیزشِ نوینِ ایران
به ویژه کشاورزانِ اسپهانی (اصفهانی)
که ژرفای بانگ فریادهای کردارشان
نگارِ هر نگاه را نگین گشتانده است.

کشاورز با بودِ دهقان نژاد
یکی شد برِ ما به هنگام ِ داد

بدین مرز دهقانم و کدخدای
خداوندِ بوم و کِشت و سرای
فردوسی




«رو به میهن، پُشت به دُشمن»

هنوز هم، هم پُشتِ رویاروی دُشمنِ میهن
فرِ کردارِ کشاورزانِ اسپهانی (اصفهانی)
نگاهِ نگارم را
به دهگانان* (دهقانان) آن آزادگانِ*
آن ایرانِ دورِ دیرین می کشاند؛
هر گو و نگویی را گفتگو
هر پِچ پِچی را پرسش
هر پاسُخی را پندار
هر کوششی را کردار
هر جنبشی را جویبار
هر شورزاری را شورش
هر خواب خیزی را خیزش
آبشارِ آه را، آزادی می گردانند

تا آزادگردانی و آبادانی در میهن
آفریده ی آفریدگارِ پایندگی، ماندگار گردد

تا در نیایشگاهِ دیوانِ الله
پُشت به «قاریان ِ قرآن»
راهیانِ واپسگرایی چهارده سده
بیگانگانِ وارونه را واژگون گردانند

تا رو به فرِ فردای پیرِ کهن جوانسال
زاینده بدرود را، دوباره زاینده رود
نیمه ی جهان را، دوباره زنده گردانند

تا دِنا کوه زایشگاهِ آبستانِ پایانه ی بامِ زاگرس
بارشِ برف و باران بر رانشِ بادستانِ شورزارها
دانا و توانا به جُلگه ی خوزستان آبشارِ کام
رویین تن دم، دمیدن برساند

تا کِشتی های بی خدا، با ناخدا بر کارون روان
کاریزهای بسته و تالابهای خشکانده شده
به اروند رود بازگردند

هنوز هم نگارِ نگاهم به؛
کارِزارِ کارِستانِ کازرونیان
زیرا چنین نگین گشته است
آنان یگانگیِ دریاچه ی پریشان
و پریسای دریاییِ ایرانی شان را
بر پاره پاره شدنِ گسستگیِ اسلامی
استوار و ماندگار چونان استوانه ی کوروش
بر سخت سرِ سنگِ سیاه، شهسوار گردانیدند
چونان دلاورانِ دلِ شاهنامه
دیوانِ خونسالارِ کارزار را
از شهرِیارِ شهرِ شهروندی خویش گریزاندند

تا گامِ راهپرینِ خیزشِ ایستاییِ رانندگان
هر جا به جایی و جان به کاهی
سوخت رسانیِ اسلامی را
بر جن های الله به بند بکشانند

هنوز هم بودِ آبِ مانده را کمبود
آب نمانده را نبود
بر چالشگاهِ ریزگردها
در چشمانِ خاکسترگَرد
نشانِ نشانه ی گیرِ گلوله ی گلوهای خوزیان
اسپهانیان، بلوچستانیان، سیستانیان
هامون خشکانده شده، آبستانِ یگانه ی ارومیه و ... را
کارزارِ گناهِ ایرانیان، سزاوارِ تازیانه ی الله
سزای کیفر می نمایانند

تا پیکرِ کردارهای ایرانسوزشان
بسانِ پیمان نامه ی هشتاد و دوی
آن سیدِ خنده خوار
در زیرِ شورزار، پنهان گردانند

تا هر دم، ده هزار کوزه ی آبِ شیرین
از سرچشمه های کارونِ رودِ غمگین
به کشورکِ نفتیِ کویت
چندین و چند برابرش
برای نوشداروی خونسالاران ِ
بیابانسراهای امامانِ بردگان
زیر زمینی روان
آنان را درمان بگردانند

تا جامِ تشنگان حسینی
و کامِ گرسنگانِ حسنی را
در درازای یک هزار و چهارسد سال
شیرین کام گردانند

تا داشته های داراییِ ایرانیان
از زرِ زرین تا سیمِ سیمین را
بر سیمای دروغینِ آسیابانِانِ باد، آذین ببندند

تا سیاهه ی تاراج را
در چاهِ جمکران و چاله ی سامرا
به پابوسِ امامِ واپسین شان ببرند

تا جان و توان یگانه ی ایرانِ دربند را
پیش مرگِ جانکوبی و جانکشانِیِ
جهانگیریِ اسلامِ بیگانه گردانند

تا دیوزادگان و جن های قرآن
کام دوشان، زیبارویانِ میهن را
در روسپی سراهای درگاه
بارگاهِ امامان
کام نوشان، نوشِ جان کنند

تا کُرنشگران در هر آدینه ی الله
کام نوشیِ پرده درانی را ارمغان
«نمازِ واجب»، «نیازِ طالب»
پرده ای از پردیسِ آن جهان
بر پیشانی مُهرِ نشان زنند

در هیچستانِ هیچ آن امام
آن آبادانِ اینسان پیِ آب
این خرمشهرِ یادمان
پیِ خرمای خوزیان
آن بلوچستانِ پیِ بام
کردستان پیِ کوله ی بار
و سراسرِ پهنه ی شورزار
پیِ چکه های چشمِ چاله ی آب
و تکه ها ی خشکِ نان بگردند

تا ایرانیانِ بازهم مانده دربند
در سرزمینی سوخته
آزمایشِ الله را
سزاوار باشند

اگر چنین باشد
چنان خواهد شد
همچنان بر آیندگان
آرزوی دریای ایران رود*
بر باد رفته از یادها می رود

دراین گرفتاریِ گسلِ گسستگی
بسانِ آن دوران، یادبودِ شادیِ روان
راه چاره ی کمبودِ دلاوری و نبودِ دادگری
پروازِ شهبازِ زند و آوازِ شاه رضای پهلوی
رازِ نیاز، نیازمندیِ بیداری و رهایی می دانند
پوران ِ پوزش بر سوگِ شادیِ گُریزان گشته

هِنگامه های هستی بر هَنجارِ هِنگام بنشست
راهپرین نوین از خشکیده لبانِ خرمشهریان
روی خاکستر بسترِ خونین شهر گشتگان
آغازِ آوازِ گذار گردانید



آنگاه شکیباییِ شورشِ شوش
خاموشیِ فراموشی خُروش
شکوهِ بالیدنِ شوشتر*
بختِ بختیاریان
بیدار شدند
بدینسان بانگِ خیزشِ بابک
باورِ بایسته ی بابکانِ در راه
آبهای شیرین با دلی سنگین
تَنگه ی تُنگِ لوله های آهنین
در آبشارِ آهِ مردمان
خُروشش، آبشار گردید

تا خاکِ خسته ی خوزستان
آب را در خویش روان گرداند
کارون زندگانی را آبرسانی کند
ریزگردها را از چشمان بشوید
بزرگردها را بِکوبد و بِرُبد
راهپرینِ نوین را
ساز نوازد

تا سرآغازِ سرنگونی دیوانِ اسلام را
سرانجامِ سامانه ی ساماندهی
آذرخشِ آزادی و آبیِ آبادانی
فرازِ فردای ایرانیان نشان گرداند

تا فرِ فرهنگشهرِ ایرانشهر
باورِ بایسته ی کارستانِ کردار
پیمانه ی پیوستگیِ سه پندان، پاینده گردد

تا دیگر بار شیرِ خروشیده ی کهن جوانسال
به کهکشان ِ شیری، شیر رساند.


هجدهم تیرِ 2557 ایرانی
نهم ژوین 2018 ترسایی

گوتنبرگ- سوید


پانویسها:

* * نگین نگاه به دهگانان (دهقانان) در پیوندِ ده ها و روستاهای ایرانِ کهن است. ایرانیانِ ریشه دارِ دارای زمینِ ده نشین را؛ دهگانان و شهرنشینان را؛ شهرگانان می نامیدند.
فردوسی در شاهنامه بسیاری از سروده هایش واژگانِ دهگانان* (دهقانان*)؛ و آزادگان* را به چَمِ ایرانیان آورده است:

ز ایران و از تُرک و از تاریان
نژادی پدید آید اندرمیان

نه دهقان نه تُرک نه تازی بوَد
سُخن ها به کردار بازی بود
--------------------------
ز جایی که آمد فرستاده ای
ز تُرک و رومی و آزاده ای

بخفتند تُرکان و آزادگان
جهان شد جهانجوی را رایگان

هچنین در نگارشهای امیر فخرالدین ...بیهقی فریومدی پُرآوازه به «ابن یمین» سُراینده ی و نگارنده ی سده ی هشتم خورشیدی فَرنامِ (لقبِ) آزادگان ویژه ی ایرانیان آمده است؛ او می افزادید: «جز ایرانی حتی پادشاهانِ مللِ دیگر را این نام نمی داده اند.

* نگین ِ نگاه به ایران رود است؛ آرزوی دیرینه ی ایرانیان، پیوندِ آبی میانِ دریای مُکران (عمان) و دریای مازندران که آنرا ایران رود و آبگیریِ دو کویر لوت و نمک را دریای ایران نامند. هشتمین شگفتیِ جهان که بی گمان پس از سرنگونیِ فرمانرانیِ اسلامی به انجام خواهد رسید.

* نگین ِ نگاه به شهرِ باستانی و زیبای شوشتر می باشد که رودخانه ی کارون پیش از رسیدن به آن شهر، دو شاخه می‌شود. شاخه «گرگر» کارون از درونِ شهر گذرر می‌کند که آبشارهای زیبایی را پدید آورده است. دیگر شاخه «چهاردانگه» از باختر به سوی جنوبِ شوشتر روان شده که در «بند قیر» دوباره به هم می پیوندند. بسیاری از بناهای آبیِ باستانی همچون آسیابها، کانال‌ها، پل ها، بندها، و آبشارها در گذرگاهِ شاخه‌های گرگر و چهاردانگه ساخته شده‌اند. این بناها در سال ۲۰۰۹ ترسایی (میلادی) یکجا با برنامِ سازه های آبی شوشتر دهمین شاهکار باستانیِ ایران به آگاشتنِ (ثبتِ) یونسکو ماندِمانِ (میراثِ) جهانی رسیده است.