عصر نو
www.asre-nou.net

قید و بندهای اصلاح طلبی دینی در ضدیت با سکولاریسم و آزادی ست


Tue 12 06 2018

نيكروز اعظمى

nikrouz-azami4.jpg
اگر ملاك سنجیدن را بر سخن فرد كه ناشى از اعتقاد وى است در نظر گيريم و به همین ترتیب عمل و رفتارش را بسنجيم با اين وصف، اين سخن خاتمى كه گفت: "سياست به خدمت اخلاق و دين" باشد، لاجرم باید ملاك ارزيابى ما از سخن رهبر اصلاح طلبان دينى باشد در همان محدوده ای که آزادی را در آن راهی نیست. اين سخن، مخالفت آشكار با سكولاريسم سياسى و فكر بوده و اعتقاد به استمرار نظام دينى است. نظام دينى اى كه هم در غرب قرون وسطى و هم در شرق و از جمله در ايران در ضديت با هر نوع زايشى از انديشه بوده و آن را منکوب می کرد. اگر خاتمی نود و نه تا حرف درست زده باشد و گیریم بنفع سکولاریسم هم بوده اما همین یک اعتقاد کلان وی مبنی بر تداوم نظام دینی یعنی ضدیت با سکولاریسم و آزادی.

در غرب اصلاح طلبى دينى مسيحى بعنوان يك بلوك قدرت دينى كه خواهان استمرار نظام دينى باشد بنا به ذات و بافت فرهنگ غرب و پیچیدگی هایش، نمى توانسته ملاكى براى آزادى و دموكراسى بوده باشد. دوره روشنگرى غرب كه اساس اش در دوره رنسانس ريخته شده بود، هر نوع مجالى را از نيروى اصلاح طلبى دينى كه بخواهد نظام دينى را استمرار ببخشد از بين برد و اصلاح طلبان مسيحى را صرفاً براى روشن كردن «چراغ كليسا» به کلیسا فرستاد و جامعه را از شر دین که همواره مخل به آزاد اندیشی بوده، رهانید. این سخنم را نبایست به حساب قیاس میان فرهنگ ما ایرانیان و اروپائیان گذاشت چون در اینصورت قیاس مع الفارق خواهد بود؛ نه بافت فرهنگ ما همان بافت فرهنگ غرب است و نه بافت فرهنگ آنها همان بافت فرهنگ ما. این سخن را در پاسخ به اصلاح طلبان دینی و هواخواهان شبه سکولار بومی خودمان به میان آوردم که فکر می کنند اصلاح طلبی مسیحی آن نیرویی بوده در حاکمیت دینی قرون وسطی که گویا در استمرار بخشیدن به نوع نظام دینی مخصوص به خود، جامعه اروپا را سکولار کرد و موجب آزادی و دموکراسی شده و حالا ما هم باید همان مسیر آنها را طی کنیم. نه اروپائیان چنان مسیری را طی کردند و نه ما می توانیم مشابه راه و روش اروپائیان به آزادی برسیم.

موضوعات ما اگر داشته باشیم، ابتدا باید بفهمیم و درک کنیم که چیستند و آنگاه رابطه چنین موضوعاتی را با آزادی و آزاد زیستن روشن کرده و سپس راهی را پیدا کنیم در رودررویی آنها با فرهنگ کهنسال و کهنه کار ما که آزادی و اندیشه در آن جایگیر نبودند و نیستند. آزادی و اندیشه با نظام دینی مغایرت دارد و هیچگاه از طریق اِعمال ارزشهای دین در جامعه نمی توان بدانها دست یافت. بر مبانی چنان محتوایی از سخن خاتمی نمی توانیم موضوع آزادی را بسنجیم چونکه آن محتوا بر اصل ارزش دین استوار است و آزادی بر فلسفه عقلی و قیاس این دو ارزش مغایر بهم، قیاسی مع الفارق خواهد بود. بنابراین مفهوم سکولاریسم آزادی و دین ضد آزادی به دلیل نا متجانسی شان هریک در انفکاک قلمرو خودشان مورد ارزیابی قرار می گیرند و نه بیش از این.

«ایران برای همه ایرانیان»:

اصلاح طلبی دینی خاتمی در محدوده ارزش‌های دینی معنی دارد و این محدوده در همان جمله «سیاست به خدمت اخلاق و دین» تعیین و محرز شده است. و سخن فوق بی محتوا می شود آنگاه که در چنین محدودهٔ تعیین شده بخواهد بار «ایران برای همه ایرانیان» بر آن حمل گردد. «ایران برای همه ایرانیان» یک محتوای کلان و بسیار گسترده است و صورت واقعی اش دین را تحت پوشش خود می گیرد و نه برعکس آنگونه که خاتمی همه چیز را به خدمت اخلاق و دین-تو بخوان اخلاق اسلامی- می خواهد. «ایران برای همه ایرانیان»، یعنی همه ایرانیان از هر قوم و مذهب و عقیده آزادند. آزادی از آنِ فلسفه است که بواسطه خصلت پرسشگرش آن را محقق می کند. اگر قرار است همه چیز از جمله سیاست به خدمت اخلاق و دین باشد نتیجتاً سیاست که وظیفه اش محافظت از آزادی ست، در ناپرسایی دین محدود خواهد شد.

فهم خاتمی از «ایران برای همه ایرانیان» بر طبق سخن ذکر شده دیگر وی «سیاست باید به خدمت اخلاق و دین» باشد صرفاً از جنبه همبستگی «ایران اسلامی» معنی دارد و نه بیش از این. همبستگی ایران اسلامی یعنی آن نوع همبستگی که کانون اصلی اش را اسلام تشکیل می دهد. با این توصیف از آن دو سخن خاتمی می بینیم که آنها به همبستگی «ایران اسلامی» جفت و جور هستند تا همبستگی فراگیر ملی ایرانیان که مرکز ثقل این یکی در صورت آگاهی ایرانیان می تواند وجه آزادی سکولاریسم را ضمانت کند.

همین همبستگی «ایران اسلامی» که همه جناح های حکومت مبلغ و مروج آن هستند باعث شده تا در سیاست نیز متناسب با آن عمل کنند و به همین ترتیب مقاصد اسلامی شان را توامان در داخل و خارج پیش ببرند. نمونه اش اعلام خطر «سوری زاسیون» کردن و آن را به گردن اعتراضات به حق مردم انداختن است. این اولین پیامد بارز اعتقاد به نظام دینی ست که هر حرکت اعتراضی مردم را که خود باعث و بانی آن بودند و هستند را به حساب «سوری زاسیون» شدن ایران بیاندازند؛ در صورت «سوری زاسیون» شدن ایران که بسیار بعید است و صرفاً بهانه ای ست برای خفه کردن صدای اعتراض مردم از سوی همه جناح های حکومت، چه کسی مقصر خواهد بود مردم معترض یا حکومت دینی ایران با سیاست داخلی و خارجی شیعه گستر؟ اصلاح طلبان دینی بهمراه هواخواهان شبه سکولارشان معتقدند که عربستان، اسرائیل و امریکا بر علیه نظام دینی شان توطئه می کنند و قصد دارند جمهوری اسلامی را ساقط کنند. این سخن می تواند درست باشد اما چرا این سه کشور چنین تلاشی می کنند و بهانه هایشان چیست؟ شما سیاست شیعی گستری، سیاست تسلیح حزب الله و شیعی های هفت امامی یمنی و سیاست دخالت نظامی در امور منطقه را برچینید و به جای گفتن «رژیم اشغالگر قدس» و نابودی اسرائیل که شعارتان است دست بردارید و به جای آتش زدن پرچم امریکا، از درِ سیاست آشتی با هر سه کشور برآیید تا آنوقت ببینیم کدام یک از این سه کشور در ساقط کردن شما تلاش خواهند کرد؟

اینها مواردی هستند که اصلاح طلبان دینی به دلیل معذوریت و محدودیت در محدوده نظام اسلامی و همبستگی «ایران اسلامی» مورد نظرشان، نمی توانند در رفع آن اقدام جدی کنند. تنها یک نیروی بزرگ سکولار می توانست از این محدودیت عبور کرده و آنها را پس زده و جامعه را به روز اول پیش از انقلاب بعلاوه جنبه آزادیِ ارزشهای سکولار بازگرداند که ملت بودیم و حق مان آزادی بود حقی که صد شهر ایران در دی ۹۶ آن را فریاد زدند.

بنابراین شعار «ایران برای همه ایرانیان» از سوی اصلاح طلبان دینیِ جمهوری اسلامی در دایره تنگ همبستگی «ایران اسلامی» که سیاست نیز بر حسب گفته خاتمی در همین چهارچوب تعیین می شود، تهی از محتوا ست و صرفا در حد سخن زبانی باقی می ماند. درست به همان ترتیب «گفتگوی تمدن ها»ی خاتمی که در حد سخن زبانی باقی ماند. چونکه «تمدن اسلامی» و تمدن مدرنیته غرب دو نوع ارزش الگویی و سامانه سیاسی منفک از همند. و ادعای گفتگو میان آنها بلحاظ محتوای تمدنی، برابر نشان دادن آن دو است و اینچنین قیاسی، قیاس مع الفارق بود و شکستی محتوم داشت.