عصر نو
www.asre-nou.net

امپریالیسم اژدهایی چند سر


Sun 22 04 2018

دنیز ایشچی

Deniz
مقدمه؛

در جریان کنگره وحدت چپ فرصتی پیش آمد تا در خدمت یکی از رفقای قدیمی سازمان باشم . بحث ما از اینجا آغاز شد که چرا منشور وحدت چپ با شفافیت از کلمه "امپریالیسم" در نامگذاری نیروی بین المللی سرمایه داری نئولیبرال جهانی استفاده نمیکند و به گفتن "قدرت های بین المللی" و "سرمایه مالی" کفایت میکند. پیشنهاد من این بود که به جای سرمایه داری مالی، سرمایه داری مالی، نفتی، نظامی و تبلیغاتی به کار برده شود. معمولا هر جائی که سرمایه کلان هجوم میبرد، این چهار بازوی سرمایه داری با همدیگر و دست در دست هم حمله میکنند. نظر رفیق تا آنجائی که من متوجه شدم بر این محور بود که "ویژگی هایی که لنین برای امپریالیسم بعنوان آخرین مرحله سرمایه داری" بر شمرده است، در مورد نئولیبرالیسم نوین جهانی صدق نمیکند. از طرف دیگر انقلاب روبوتیک و تکنولوژی نوین هر چه بیشتر امکان استثمار کارگران را کم رنگ تر کرده و به رفاه عمومی بشریت خدمت میکند. در این مورد نمونه کشور نروژ و دیگر کشورهای اسکاندیناوی را می آوردند. بحث ساعت نزدیک یک بعد از نیمه شب ما زیاد به طول نیانجامید، ولی این جرقه را در من به رعشه در آورد تا در این مورد مقاله کوتاهی بنویسم.

البته همان موقع من تلاش کردم این مثال را بیاورم که "فدائی خلق" سال دوهزار و هیجده، شاید بیست درصد مشخصات و ویژگیهای فدائیان خلق پنجاه سال پیش را در خود داشته باشند. هشتاد درصد بقیه ویژگیهای آن به مرور زمان و با تغییرات علمی، تکنولوژیک و تجربیات سیاسی اجتماعی تکامل پیدا کرده و تغییر یافته است. احترام ما به سمبل فدائی به مفهوم ارج گذاشتن نسل ما به ارزشهایی میباشد که بنیان گذاران جنبش فدائی جهت از بین بردن ستم و تبعیض، دست یافتن به آزادی، و عدالت اجتماعی و از میان برداشتن استبداد و دیکتاتوری در خفقان ترین شرایط بخاطر دست یابی به آنها چه فداکارانه از تمام هستی خویش میگذشتند. همین الان که من این مقاله را مینویسم، سالگرد اعدام بیژن و یارانش در تپه های اطراف اوین نزدیک میشود. همانطور که مفهوم امروزین کلمه فدائی با پنجاه سال پیش کاملا متفاوت میباشد، کلمه "امپریالیسم" هم با تغییر و تحولات بوجود آمده در عرصه سرمایه داری کلان، ویژگیهای نوین و خاصی به خود گرفته است که باید در کانتکست نوین آن مورد شناسائی و ارزیابی قرار بگیرد. این اژدهای پیر در عرصه جهانی با ویژگیهای نوین قهارانه حضوز موثر و مخرب خویش را به نمایش میگذارد. من تلاش میکنم در این مختصر به چندین ویژگی آن پرداخته باشم.

لنین چه میگوید:

لنین در کتاب امپریالیسم آخرین مرحله سرمایه داری مینویسد که به خاطر بلعیده شدن شرکت های کوچک توسط شرکت های بزرگ و یا عدم قابلیت رقابت آنها در مقابل شرکت های بزرگ، روند مونوپولی شدن سرمایه داری یک روندی طبیعی برای آن میباشد.

او ادامه میدهد که روند مونوپولی شدن موجب تمرکز تولیدات، خدمات و کنترل بیشتر سرمایه مالی در دست مونوپولی ها الیگاپولی های مالی بین المللی خواهد بود. جهانی شدن سرمایه مالی به موازات تشکیل شرکت های فراملیتی به روند تقسیم جهانی منجر میشود که جنگ ها و تنش های بین المللی نتیجه رقابت میان آنها برای تقسیم جهان مابین قدرت های بین المللی و کشورهای منسوب به آنها میباشد. او نتیجه طبیعی از این روند را در روند رو به زوال و از هم پاشیدگی سرمایه داری جهانی پیش بینی کرده و امکان تشکیل نظام سوسیالیستی را در ضعیف ترین حلقه های اتصال جهان سرمایه داری پیش بینی میکند. لنین مشخصا مینویسد:

"شاخصه امپریالیستی را میتوان در سه بعد زیرین یه تصویر در آورد. یک – مونوپولی سرمایه داری، دو – شاخصه نزولی و از هم پاشیدگی سرمایه داری، و سومی – مونوپولیسم به معنای مرگ اقتصاد رقابت ازاد میباشد". وی ادامه می دهد، کاراکتر امپریالیستی دوران ما با وجود جنگ ها، ارتباط ناگسستنی میان ناسیونال شوینیسم، فرصت طلبی بصورت یک ایدئولوژی سیاسی میباشد". لنین در آن موقع نمیتوانست نقش سرمایه داری نظامی، سرمایه داری متکی به نفت، انرژی و مواد معدنی و بالاخره سرمایه داری دنیای تبلیغات، رسانه ای و خبرسازی را شاهد باشد. از این نظر این وظیفه ما میباشد که ارزیابی های خود را هرچه فراخ و گسترده تر، عمیق تر و امروزینه بکنیم.

میتوان با نظرات لنین موافق، بود یا مخالف. میتوان با نظراتی انتقادی نسبت به ارزیابی های وی آنها را برای دوران امروز باطل ارزیابی کرد. ممکن است کسانی آنها را به میزان قدرتمندی هنوز برای شرایط امروز آموزنده و مربوط ارزیابی بکنند. آنچه که هیچ چپ سوسیالیست دموکراتی نمیتواند انکار کند این است که نظرات وی در زمان خودش پایه های ارزیابی قدرتمندی را بنیانگذاری کرد که نه فقط هنوز آموزنده میباشد؛ بلکه ارزیابی های امروزین را میتوان به میزان قابل توجهی بر اساس تحلیل های وی غنی تر کرد.

سر سخن

رقابت های جهانی بر سر تقسیم بازارهای انرژی و مواد خام، بازارهای نیروی کار،بازارهای فروش و مصرف، سرمایه گذاری و غیره بود که موجب جنگهای جهانی اول و دوم گردید. مرحله بعدی حرکت سرمایه مالی جهت کنترل این کشورها بخاطر سرمایه گذاری در آنها و کنترل نظام حقوقی امنیتی آنها میباشد. جنگ جهانی اول متعاقب رشد سریع اقتصادی آلمان و تلاش آن در یافتن بازارهای جدید سرمایه گذاری، تجارت و کنترل، با مقاومت شدید انگلستان و متفقینش همراه شد که به از هم پاشیدن امپراطوری عثمانی و تشکیل و تحت کنترل استعمار نوین در آمدن کشورهای جدید التاسیس عربستان، کویت، عراق، سوریه، اردن و غیره و تشکیل دولت اسرائیل توسط انگلیس بود. جنگ جهانی دوم هم سناریوی مشابه با علت های مشابه خاص خود را دارد که همه ما آگاه میباشیم داشت. یکی از ویژگیهای پایان جنگ جنگ دوم جهانی این بود که عملا دیگر کشورهای آلمان و ژاپن ارتش های مستقل خویش را نداشتند. پایگاه های نظامی آمریکا در دهها، بلکه صدها نقطه جهان تمام کشورها و نقاط امنیتی و سوق الجیشی آن را تحت کنترل خویش دارد. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، نه تنها نیروهای پیمان ناتو روز به روز به کشورهای شرق اروپا را تحت کنترل خویش در می آورند، از سمت آسیای جنوب شرقی و شرق هم به محاصره چین و روسیه میپردازند، بلکه به تحریکات نظامی خویش هر روز به تشنج آفرینی می افزایند.

سرمایه نفتی و منابع طبیعی

در پردایم سرمایه داری جهانی باید دنیا را بصورت بازار بزرگی دید آنها در صدد تقسیم و کنترل آن میان خویش میباشند. به همان شیوه ای که در میان شرکت های بزرگ بین المللی روندی حاکم میباشد که شرکت های بزرگ رقیبان ضعیف خویش را می بلعند، مساله رقابت بین المللی جهت تقسیم و کنترل بازارهای بین المللی میان این شرکت ها کشورهای نماینده آنها به همان شدت ادامه دارد.

یکی از عرصه های رقابت بین المللی، رقابت در عرصه کنترل بر ذخایر سوختی نفت و گاز و معدنی می باشد. بدون شک بازار ذخایر سوختی و معدنی یکی از عظیم ترین بازارهای تولید، مصرف و سود آفرین آنها برای شرکت های بزرگ بین المللی می باشند. نقش کنترل انگلیس، و بعدها آمریکا بر تمامی ذخایر یوختی خاورمیانه و تلاش آن در کنترل بقیه ذخایر مشابه جهانی بر همگان آشکار میباشد. از یک طرف نقش حکومت های فاسد و خود فروخته ای مانند عربستان که نه تنها تمامی اقتصاد و امنیت آن تحت کنترل امپریالیسم و اقمارش بودند، بلکه پول بدست آورده از فروش نفت خویش را یا از طریق خرید مهمات نظامی و بازگرداندن به بانک های کشورهای امپریالیستی، در خدمت سرمایه داری آن کشورها در می آوردند. کنترل بر ذخایر جهانی سوختی معدنی برای تضمین چرخش تولید و دیگر نیازهای مصرفی کشورهای سرمایه داری و امپریالیسم جهانی از سطح سود آوری مداوم، به سقف تضمین استراتژیک عرضه آن برای نیم قرن یا یک قرن آینده فرا روییده است. تضمین منافع شرکت های نفتی در این عرصه بخش عظیم و وسیعی از سرمایه داری جهانی امپریالیستی را در بر میگیرد. طرح های اجرائی این کشورهای جهت تضمین کنترل بر این منابع، استراتژی سیاسی امنیتی این کشورهای را فورمولبندی میکند.

سرمایه نظامی

نکته دیگر این میباشد که از آنجا که بخش بندی های مختلف عمده سرمایه داری امپریالیستی در همدیگر تنیده شده اند، به زحمت میتوان بخش های مختلف آن را از همدیگر تفکیک کرد. فرهنگ قهر و اعمال قدرت سرمایه داری نظامی در آمریکا بر پایه های مقدس شمردن حق داشتن مسلسل در دست هر شهروندی بنیان گذاشته شده، نه تنها توسط قدرت تبلیغاتی شرکت های اسلحه سازی به بخش عظیمی از فرهنگ مردم آنجا تبدیل گشته و یک بازار عظیم مصرف و کشتار داخلی را در آمریکا فراهم مینمایند، بلکه در تلاش میباشد تا این فرهنگ و بازار مصرف را به تمام دنیا منتقل نماید.

سرمایه نظامی در مقیاس جهانی فقط از طریق به راه انداختن جنگ های منطقه ای میتواند به سود آوری های نجومی خویش بپردازد. جنگ های منطقه ای نظیر جنگ های اخیر در خاورمیانه نه تنها موجب آن میگردد تا این کشورها تمامی ذخایر نظامی خویش را مصرف نمایند، بلکه همزمان با آزمایش آخرین سلاح ها ی تولیداتی در این جنگ ها، مجبور میشوند تمام ثروت های خویش را فروخته و بابت خرید تسلیحات تجدید جهت ویرانی و کشتار همدیگر مصرف نمایند. سپس بطور همزمان آنها نمایشگاه های بین المللی سلاح های کشتار جمعی را تدارک میبینند تا آخرین سلاح های پیشرفته کشتار جمعی خویش را به مشتریان بین المللی خویش بفروشند.

در نتیجه همین جنگ هاست که کیسه های شرکت های امپریالیستی نظامی بصورتی مداوم پرتر و پرتر میشوند، این شرکت ها موفق میگردند تا کنترل خویش را بر ذخایر سوختی معدنی در همین کشورها به مدت های طولانی دهها سال آینده تضمین نمایند. این بخش سرمایه داری بصورتی خفته در مدرن ترین کشورهای سرمایه داری، بخصوص کشورهای اروپائی، که به ظاهر از انسانی طرین حقوق بشری حمایت می نمایند، بخاطر سودآور بودن صنایع نظامی، نه تنها به تولید مهمات و سلاح های کشنده جمعی ادامه میدهند، بلکه به موزیانه ترین شیوه ها این سلاح ها را در انواع و اقسام نزاع ها و جنگ های منطقه ای عمدتا آفریده شده توسط آنها به فروش میرسانند.

سرمایه مالی

صحبت از این شد که نه تنها بخش بندی های مختلف سرمایه داری امپریالیستی نفتی، نظامی و مالی و غیره در همدیگر تنیده و گره خورده اند، بلکه هر کدام از آنها در عین حال عرصه های ویژه از منافع خویش را در این میدان تحت پوشش قرار داده و تضمین می نمایند. "بنیامین فریدمن" از رهبران سابق سابق یهودیانی که در تشکیل دولت اسرائیل دخیل بوده اند، در سخنرانی هائی که در افشای صهیونیسم و نقش امپریالیسم انگلیس در تشکیل دادن کشور اسرائیل به این امر میپردازد که "جنگ بزرگترین نوع تجارت بین المللی میباشد". ایشان در ادامه به به این امر میپردازد که بعد از پایان جنگ های منطقه ای، نه تنها این کشورهای ویران شده و به خرابه هائی تبدیل میگردند، هزاران هزار هموطنان جان خویش را از دست میدهند، بلکه آنها به کشورهای ورشکسته ای تبدیل میشوند که جهت بازسازی کشورهای خویش مجبورند تا از بانک های جهانی و امپریالیستی مبالغ سرسام آوری را جهت بازسازی کشورهای خویش وام بگیرند.

این وام ها نه تنها باید باز پرداخت گردند، بلکه باید همراه به بهره های بانکی آن پرداخت شوند. کشورهای ویران شده باید امتیازات فراوان دیگری جهت بدست آوردن امکان دست یابی به این وام ها به کشورها و شرکت های وام دهنده بدهند، تا اینکه این امکان حصول وام را بدست بیاورند.

همه شرکت های بزرگ در بازارهای سهام گشورهای مختلف عضو بوده و سهام خویش را در آنها به فروش رسانده و منبع دیگری از سودآوری خویش را از طریق این بازارهای تضمین مینمایند. در این بازارها این سرمایه مالی میباشد که قابلیت حرکت میان شرکت های مختلف را داشته و سرمایه های شرکت های مختلف را که در واقع سرمایه های صاحبان سرمایه می باشند، بصورت حرکت سرمایه مالی به نمایش میگذارند. تضمین استحکام بازارهای سهام برای تضمین اعتبار سرمایه مالی از اهمیت کلیدی برخوردار میباشد.

سرمایه داری رسانه های خبرسازی – تبلیغاتی

رسانه های خبری، ارتباطی و تفریحی، بخش موثری از ساختار جامعه امروزین را در عرصه های آگاه سازی اجتماعی، روشنگری در مورد انعکاس عملکرد نهادهای دولتی، مردمی و اجتماعی ایفا می نمایند. هر چه این نهادها بیشتر و بیشتر تحت کنترل شرکت های بزرگ سرمایه داری جهانی در می ایند، به میزان های گسترده تری آنها به دستگاه های سودجویانه تبدیل میگردند. نقش این رسانه ها دیگر از خبردهی و فراهم کردن آگاهی های مدنی، به عرصه خبر سازی، جنجال آفرینی و تبلیغات پروپاگاندا جهت شستشوی مغزی انسان ها فراهم می روید. این دستگاه های سودآوری های خود را از طریق همراهی به دولت ها و شرکت های جنگ آفرین جهت تضمین منافع استراتزیک خویش به حد اکثر می رسانند. تبلیغات بی توقف این رسانه ها را در دوران جنگ افغانستان، لیبی، عراق شاهد بوده و امروز در مواردی مشابه سوریه شاهد میباشیم.

گرچه این شرکت ها بوسیله قوانین مربوطه کشورهای مربوطه باید کنترل شوند تا از موقعیت خویش سوء استفاده نکرده و بر اساس موازین حرفه ای و اخلاقی مسئولیت خویش را به اجرا برسانند، اما خیلی از این رسانه های تصویری، کاغذی و صوتی نه تنها در مقیاس کشوری، بلکه در مقیاس جهانی و در اکثر کشورهای صنعتی پیش رفته توسط تعداد محدودی از شرکت های بزرگ رسانه ای جهانی کنترل و اداره میگردند. این رسانه ها همانطور که در بلوک بندی های دولتی نفوذ دارند، بصورتی متقابل سیاست های توسعه گرانه و تجاوزکاران همان دولت ها را از طریق ایجاد جنگ روانی و شستشوی مغزی و حمایت از جناح های ارتجاعی مورد نظر خویش پیاده میکنند.

سرمایه داری خدمات، کالاهای سفید و دیگر تولیدات ارزش افزا

موسسات کوچک و بزرگ اقتصادی میتوانند ارزش افزا بوده و به موازات تولید منفعت برای صاحبان و سهامداران خویش، ارزش مثبت جهت مصرف کنندگان و رفاه انسان ها تولید نمایند. روند جهانی تاثیرگذاری بر این موسسات به شیوه ای که دیگر آنها فقط موسساتی نیستند که توسط سرمایه داران بخاطر سود آوری برای آنها تاسیس شده باشند، بلکه آنها هم در مقابل دولت و قانون پاسخگو میباشند، باید مسائل مربوط به حفاظت محیط زیست را مراعات نمایند، باید محیط سالمی جهت کار کارکنان فراهم کرده و تضمین های لازم جهت پرداخت حداقل سطح حقوق تصویب شده بواسطه قانون کار همان مملکت را فراهم نمایند، تصمیم گیری های آنها باید نه به تنهائی توسط نمایندگان سهامداران، بلکه همراه با نمایندگان اتحادیه های کارگری، دولت و دیگر گروه های اجتماعی ذینفع گرفته شود. روندی بصورت فشار از پایین توسط نهادهای مدنی مردمی و نمایندگان سیاسی مردمی در چنین راستائی بر آنها تحمیل میگردد.

رقابت و چالش میان ارزش های سودجویانه سهامداران و سرمایه گذاران این شرکت ها از یک طرف و نهادها و دولت های مردمی اجتماعی از طرف دیگر را میتوان در درون احزاب سوسیال دموکراتیک و نزاع میان این احزاب با احزاب محافظه کار و لیبرال مشاهده کرد. آنچه که طی دهه های اخیر شاهد آن بوده ایم این است که در کشورهای سرمایه داری پیشرفته احزاب سوسیال دموکرات و احزاب لیبرال به میزان زیادی به همدیگر نزدیک تر شده و مجموعه احزاب نهادینه شده حاکمه را تشکیل داده اند که اختلاف فاحشی با همدیگر نداشته و دولت بصورتی دوره ای میان ایندو دست در حال چرخش می باشد. این مساله موجب کاهش روز افزون نقش تاثیرگذار نهادهای مردمی بر این موسسات شده و هر چه بیشتر این موسسات را در راستای تضمین بیشتر کنترل منافع صاحبان سرمایه آنها سوق داده است. روند عمومی جهانی شدن سرمایه و جنگ افروزی های مداوم از یک طرف موجب باز شدن بازارهای نوینی برای این موسسات در عرصه های نوین جهانی گردیده است. از طرف دیگر با وارد شدن موسسات اقتصادی و شرکت های بزرگ کالاهای سفید، خدمات و دیگر تولیدات مصرفی به کشورهای جهان سوم و کوچکتر، اقتصاد خرد این کشورها و سرمایه داری کوچک داخلی در این کشورها با روال نابودی و از هم پاشیدگی روبرو میگردد. نمونه فروشگاه های زنجیره ای بزرگ خواروبار فروشی، لباس و لوازم خانگی را در این مورد میشود نام برد.

در کشورهای جنگ زده و تسخیر شده توسط کشورهای امپریالیستی، این شرکت ها به موازات بخش های دیگر سرمایه داری هجوم برده و به سود آوری خویش از طریق بستن قراردادهای بازسازی و راه انداختن زنجیره های کالائی خویش شرکت میجویند.

آیا روسیه و چین کشورهای امپریالیستی می باشند؟

جواب دادن به این سوال احتیاج به کار کارشناسی دارد. همانطور که لنین در کتاب امپریالیسم بعنوان آخرین مرحله سرمایه داری نه تنها پایه ها و بنیان های استدلال خویش را در این مورد مطرح میکند، بلکه از طریق کار تحقیقاتی و آمار و ارقام ارزیابی های خویش را در معرض نقد موشکافانه بقیه قرا میدهد، در این موارد هم باید یک چنین ارزیابی های مطالعاتی صورت بگیرد. آنچه که من در این مختصر کوچک میتوانم مطرح کرده و به آنها بپردازم طرح سوالات و پایه های نظری میباشد که برای بررسی یک چنین ارزیابی میتواند مفید باشد. برای صحبت کوتاه ما آمار مختصری از بانک جهانی می آورم.



تولید ناخالص ملی روسیه کمتر از یک بیستم آمریکا و انگلیس تواما. تقریبا یک هیجدهم آمریکا میباشد. به همان نسبت، میزان سرمایه گذاری خارجی آمریکا به تنهائی پانزده برابر روسیه. سرمایه گذاری مشترک خارجی انگلستان و آمریکا بیست و چهار برابر روسیه میباشد.

تولید ناخالص ملی چین شصت در صد آمریکا و در حدود پنجاه درصد میزان مشترک انگلیس و آمریکا میباشد. در عین حال میزان سرمایه گذاری خارجی آمریکا تقریبا سه برابر چین میباشد. سرمایه گذاری مشترک آمریکا و انگلستان در حدود چهارونیم برابر چین میباشد.

آیا سرمایه داری در روسیه و چین به آن حدی از بلوغ رسیده است که شرکت های روسی و چینی نه تنها بازارهای داخلی را تحت کنترل در آورده، اشباء کرده باشند، بلکه در صدد گسترش سیطره خویش در دیگر کشورهای جهان گردیده باشند؟ آیا الیگارشی روسی عمدتا از طریق شرکت های روسی در خارج از روسیه به موازات شرکت های آمریکائی، انگلیسی و اروپائی وارد رقابت های اقتصادی بین المللی میگردند؟ آیا حد قدرت این شرکت ها در میزانی میباشد که برای تضمین کنترل بازارهای بین المللی خویش به جنگ افروزی و حمله به کشورهای دیگر بپردازند؟ نقش اقتصادی بخش دولتی در این کشورها چقدر قوی و قدرتمند میباشد تا توان کنترل بلامنازع بخش خصوصی را مهار ومحدود نماید؟ آیا آنها مشابه کشورهای امپریالیستی کلاسیک و سنتی از طریق راه انداختن جنگ، کودتا و عوض کردن حکومت ها به تقسیم بازار جهانی میپردازند؟ آیا آنها در مقابل امپریالیسم کلاسیک جهانی که بصورتی تهاجمی همچنان به جنگ افروزی و تشنج آفرینی جهت اعمال کنترل بلامنازع خویش بر بازارهای انرژی، مواد خام، مصرف، سرمایه گذاری و غیره میپردازند؟ یا اینکه بصورتی تدافعی تلاش در حفظ موجودیت سیاسی اقتصادی خویش بوده به تجارت بر اساس تضمین منافع دو طرف عمل میکنند؟ یا اینکه بصورتی بلامنازع با بخش متهاجم امپریالیسم پیر در همه آن عرصه ها در رقابت و جدل میباشند؟

آیا به همان شیوه ای ای که نیروهای ناتو و ارتش آمریکا صدها پایگاه عظیم نظامی در اقصا نقاط دنیا مستقر نموده است و زیر دریائی ها و ناوهای جنگی آنها تمام اقیانوس ها و دریاهای بزرگ را زیر سیطره خویش دارند، و عملا در صدد محاصره نظامی چین و روسیه و مناطق مورد نظر خویش میباشند،اینها هم یک چنین حالت تهاجمی نظامی امنیتی علیه غرب را آغاز نموده اند؟ آیا دستگاه های تبلیغاتی روسیه و چین، با همان شدت و حدتی که رسانه های غربی از جمله بی بی سی و غیره آنها را مورد حمله قرار داده اند، فقط در مقابل این حملات دفاع میکنند، یا بصورتی تهاجمی به حملات مشابه و قدرتمند همطراز بر علیه آنها میپردازند؟ شاید جواب به این سوالات حد اقل بتواند جایگاه سیاسی استراتژیک مناسب آنها را در ارزیابی های جهانی ما از بابت تنظیم مناسبات سیاست خارجی خویش با آنها و پاسخ دادن به این سوالات که آیا آنها امپریالیستی هستند یا نه، واگر هستند، چه تفاوتهائی با امپریالیسم پیر کلاسیک دارند را برای ما مشخص نماید.

هزینه های نظامی سالانه آمریکا (611) نزدیک به سه برابر چین (215) و تقریبا ده برابر روسیه (69) می باشد. این در شرایطی میباشد که بخش قابل توجهی از بودجه نظامی کشورهایی مانند آلمان، ژاپن و کره جنوبی بابت تامین هزینه پایگاه های آمریکا در آن کشورها، به آمریکا پرداخت میشود. مجموع بودجه نظامی سالانه کشورهای عضو پیمان ناتو نزدیک به هزار بیلیون دلار، یا یک تریلیون دلار میباشد.

صف بندی بین المللی در دنیای رقابت های بین المللی

مارکس در کتاب مانیفست حزب کمونیست مینویسد؛ " نیاز به فروش دائما فزایندۀ محصولات ، بورژوازی را در سراسر کره خاکی می تازاند. او باید همه جا میخ اش را بکوبد". امروز در تنظیم صف بندی های جهانی از زاویه دیدگاهی کارگران، زحمتکشان و انسان های آزاده این جمله مارکس را باید اینچنین به روز کرد. امپریالیسم،( سرمایه داری مالی، تبلیغاتی، نفتی و نظامی) دائما سراسر کره خاکی می تازد تا همه جا میخ خود را بکوبد. در همین روندی که امپریالیسم جهانی در چهار گوشه جهان می تازد، با توجه به شدت و حدت بحران های اقتصادی سیاسی امنیتی اخیر، روز به روز به میزان بیشتری به شیوه های تهدید آمیز و جنگ افروزانه دست می یازد. با در نظر گرفتن این ویژگیها، ما در دنیا دو صف بندی اصلی اقتصادی سیاسی اصلی داریم. در یک طرف کشورهای جهان سوم و بیطرف قرار دارند که در مجموعه (بریکس ) قرار دارند، در طرف دیگر کشورهای امپریالیستی. از طرف دیگر هنوز کشورهائی هستند که جزو کشورهای جهان سوم میباشند، ولی هنوز جزو اتحادیه کشورهای (بریکس ) نشده اند، از طرف دیگر در عین حال ، در میان خود کشورهای امپریالیستی تضاد هایی از نظر تضمین تقسیم منافع میان آنها از یک طرف، و فشار نهادهای مردمی، دولتی و مدنی جهت شرکت در مدیریت شرکت ها و تغییر رفتار دولت های بعضی از این کشورها در عدم دنباله روی از کشورهائی مانند آمریکا و انگلیس با قوت چشمگیری مشاهده میگردد.

سخن آخر؛ جنگ بزرگترین تجارت بین المللی میباشد.

این را من نمیگویم، بنیامین فرانکلین از رهبران لابی یهودیان آمریکا در سخنرانی هایش که در اینترنت موجود است و خود از نزدیک شاهد توافقنامه بالوفور و معاهده پاریس بوده است میگوید. وی میگوید که نه تنها جنگ، شرکت های تولید کننده مهمات را ثروتمند میکند، شرکت های نفتی معدنی را جهت استخراج آنها به کشورهای بازنده جنگ می آورد، کشورهای درگیر در جنگ را ورشکسته کرده و مجبور به اتخاذ وام هائی نجومی که قادر به پرداخت آنها نمیباشند میکند. بالاخره شرکت های دیگر کشورهای امپریالیستی جهت بازسازی ویرانه های جنگی وارد بازار شده و آنها هم سهم خویش را از این آشفته بازار میبرند. اگر چه رهبری این حرکت با سرمایه های مالی میباشد، ولی نباید نقش شرکت های نفتی نظامی و دیگر را دست کم گرفت.

در شرایط شدت یابی رقابت های جهانی از یک طرف و حدت یابی بحران های اقتصادی نظام سرمایه داری امپریالیستی جهانی از طرف دیگر، بخش قدرقدرت و پیر امپریالیسم کهن دست به تهاجم خطرناکی زده است که نمونه آن را در خاورمیانه شاهد هستیم. در خاور دور، دولت های کره جنوبی بخاطر وجود پایگاه آمریکائی "همپفری" در این کشور و ژاپن بخاطر پایگاه "اوکیناوا" و خود نداشتن ارتش مستقل، عملا مستعمره نظامی امنیتی آمریکا بوده و قادر نیستند از این ازدواج اجباری طلاق بگیرند. در حالیکه پایگاه های دیگر "گوام"، "فیلی پین"، "استرالیا" و غیره از شرق چین و روسیه را در چنگال خویش میفشارد، از غرب هم نیروهای ناتو قدم به قدم در کشورهای بالتیک غرب روسیه مستقر میگردند. سرمایه داری مالی امپریالیسم کهن از این نظر که آنچه را که زمان یئلتسین از نظر کنترل خویش بر بازارهای نفت و گاز روسیه بدست آورده بود، زمان پوتین از دست داد، هنوز در آتش حسرت میسوزد و در خیال به چنگ آوردن دوباره آن منابع به خیالپردازی و تشنج آفرینی می پردازد.

گرچه جنگ تبلیغاتی آنها از طریق کوبیدن روسیه و چین و با سرو صدای بلند، توسط رسانه های خبرسازی غرب از یک طرف، و بعضی چپ های سه جهانی تبار و نه شرقی نه غربی گویان امروزین ما از طرف دیگر بر طبل ها کوبیده میشوند، میدان را برای طرفداران حزب باد آماده میکنند. در ایران موج عظیمی از ناراضیان، گوش های خویش را به ساز و دهل های بی بی سی، صدای آمریکا، رسانه های دیگر خبر ساز غربی دوخته و منتظر میباشند تا ببینند سنگینی ترازوی قدرت به کدام طرف میچرخد. خطر فاشیسم دیگری زیر سایه های اعمال قدرت منطقه ای امپریالیسم پیر بر شانه های کشورمان سنگینی میکند. با آگاهی بر این امر وظیفه تاریخی و سنگینی بر عهده چپ های دموکرات ایران جهت جلوگیری روند حاکمیت سیاست های امپریالیستی و تبلیغات مسموم آنها از یک طرف و هدایت جنبش های مردمی در راستای انسانی، دموکراتیک، سکولار، آزاد و مستقل از طرف دیگر میباشد.

دنیز ایشچی
20-04-2018