فاطمه رضایی
رویارویی زیباشناختی کرگ با امر رسانهای- مصرفگرایانه
Tue 20 02 2018

تونی کرگ جمعیت
یکی از خصیصههای بنیادی انسان نیازمند بودن و بر همین اساس مصرفکننده بودن است. این موجود برای تداوم حیات خویش نیازمند مصرف کالاها و خدماتی است که نیازهای اولیۀ او را برآورده سازد. امروزه با پدید آمدن فاصله بین مصرف و نیاز، شکافی ایجاد شده که مصرفگرایی در پی پر کردن آن است. مصرف در پایان قرن بیستم به واقعیتی چند بعدی تبدیل شده که در کنار ابعاد و الزامات اقتصادی، معانی فرهنگی و الزامات اجتماعی بسیار با خود دارد. مصرفگرایی با نمادها و علائم خاص خود امروزه نمایانگر سبک زندگی، تمایلات، تفکرات، و آرمانها و به مثابه بازنماییکنندۀ هویت عاملان آن، کارکردهای جدیدی یافته است.
در عصر حاضر انسانها تمایل دارند که کیستی خود را با کالاها و خدمات مصرفی یا گوناگونی و تنوع مصرف، معرفی کنند. زمانی مصرفگرایی پدیدهای مخصوص جوامع پیشرفته بود، اما امروزه به یاری گسترش رسانههای ارتباط جمعی که در بیشتر جوامع در جهت منافع نظام سرمایه داری فعالیت میکنند، اکنون پدیدهای جهانی شده است. رسانههای ارتباط جمعی امروزه، نقش بسیار مهمی در شکل دادن به ارزشها و نگرشها و تمایلات مردم در جامعۀ معاصر دارند. امروزه رسانهها با پیامهای اقناعی خود به یکی از ابزارهای نظام اقتصادی سرمایهداری برای یافتن مشتریانی پروپا قرص برای کالاها تبدیل شدهاند.
هنر به مثابه امری پیشرو و بیاننشدنی در تقابل با گونهای از فرآوردههای فرهنگی است که از طریق رسانهها بهراحتی منتقل میشود. از اینرو این دسته از فرآوردههای فرهنگی با توجه به سرشت خود نیازمند فاصلهگذاری از این وضعیتی هستند که در نتیجۀ مصرفگرایی و رسانهای شدن جامعه پدید آمده است. اثر هنری «جمعیت» که توسط تونی کرگ در موزه هنرهای معاصر خلق شده است، نمونهای است از این فرآوردههای فرهنگی که امر رسانهای-مصرفگرایانه را بهچالش میکشد. این اثر جزء اینستالیشنهایی است که از اشیاء معمولی و قطعات
جمعیت-۱۹۸۴- پلاستیک-۲۰۰*۱۶۰۰ سانتی متر- موزه هنرهای معاصر ۱۳۹۶
مختلف خلق شده که به طور متفکرانه چیده شده است تا به صورتی هنرمندانه از یکنواختی و بیمعنی بودن کالاهای مصرفی انتقاد کند.
تونی کرگ در فاصله سالهای ۱۹۷۶-۱۹۸۶ همزمان با تدریس در آکادمی هنر دوسلدورف آلمان، قطعاتی از اشیاء خاص و دورریخته با جنس پلاستیک یا چوب را جمعآوری میکرد. سپس آنها را با آرایش خاصی بر روی زمین یا دیوار میچید یا نصب میکرد و با آن طرحی میآفرید. این زبالهها شخصیت پیدا میکنند و درون موجودیت جدیدیتر قدم مینهد. این آثار تاحدودی یادآور هنر فقیر ایتالیا است که از قضا تأثیر بسیار اندکی بر هنر انگلستان داشت. «جمعیت» که اکنون در موزۀ هنرهای معاصر بهنمایش درآمده، حاصل آن دوران است.
«جمعیتِ» تونی کرگ ۱۹۸۴ از جنس پلاستیک (۲۰۰ * ۱۶۰۰) است. در این اثر فیگورهایی ایستاده دیده میشوند که تکههای شکسته یا بعضاً کاربردی پلاستیکی را دربردارند و بر سطح دیوار نقش بستهاند. پلاستیکهای هندسی خاص و دورریخته شامل اسباببازیها، پلاستیکهای مصرفی، با رنگهای مختلف و اشکال هندسی که شامل چندضلعی، دایره، مربع و اشکال بی شکل ... هستند. کرک این اشیاء آشنا را به فرمهای جدید برای تولید روابط معنایی تازه تبدیل کرده است.
دیوار سفید رنگ در این اثر چون قابی عمل میکند که انسانهایی متفاوت با عنوان «جمعیت» را دربرگرفته است. این دیوار در بین خردهپلاستیکها و تن انسانها حضور دارد که نشانۀ ارتباط مداوم انسان با طبیعت است. تأکید بر رنگ سفید زمینه، ضمن آنکه میتواند بر خنثایی، بیرنگی، پاکی، خلوص اشاره داشته باشد؛ نمایهای از طبیعت پاک است که «جمعیت» تونی کرگ آن را با زبالههای جاودان خود آلودهاند. وسعت زمینۀ سفید نماد سخاوت و پذیرا بودن طبیعت در برابر انسانها است. کرگ نه تنها به طبیعت و نیروهای انرژی را که در جهان یافت میشوند توجه میکند، بلکه به واقعیت بسطیافتهای اشاره دارد که ما بهواسطۀ تکنولوژی و چشماندازهای چندگانهای که شتاب زندگی مدرن فراهم میکند، تجربهشان میکنیم. طبیعت هم چنین بیانکننده اندیشۀ تونی کرگ و برداشت او از زندگی صنعتی هزارۀ سوم که زاییدۀ بشر امروزی است.
قسمت بالای تصویر در تضاد با بخش زیرین خالی از هرگونه اثری است که درواقع از قالب مادی تن انسان فراتر نرفته و تعین دارد. همچنین دلالت بر دو بعد متضاد انسانی دارد که یکی به جنبۀ مادی بودن آن اشاره دارد و دیگری بعد غیرمادی و روحانی انسان را بهتصویر میکشد. تمرکز لایۀ تصویری انسانهای پلاستیکنما در قسمت تحتانی اثر، به واقعیت، امر شناختهشده، زمینی بودن، فضای نیمهبسته، منجمد، ارجاع دارد که میتواند به بعد جسمی ربط داده شود. لایههای درونی اثر که با تکههای پلاستیک چیده و نصب شدهاند، اگرچه از لحاظ تکنیکی بهعنوان مادۀ خام طبقهبندی میشود، ولی در حقیقت حضور این مؤلفه در این اثر آن را از کارکرد اصلی خود جدا کرده و در قالب جدیدی قرار داده است. درواقع مخاطب با دیدن اثر آشناییزدایی میشود که جنبۀ معنوی و فرمالیستی دارد. فرم در آثار او تاکید بر صنعت داشته است، بهطوریکه ما نسبت به آن واکنش احساسی نشان میدهیم.
از منظر گفتمانی، زاویۀ دید پیکرۀ انسانها از نمای روبهرو است. به بیان دیگر مخاطب نگاه پیکرهها، گفتهخوان یا بینندۀ بیرون اثر هست و در واقع نگاهها به مخاطب کارکرد گفتمانی به اثر میدهد. ضمن آنکه در فرایند تولید اثر این کارکرد گفتمانی بین هنرمند و ماده رخ داده است. گفتگویی بیمرز میان هنرمند و اثرش در جهانی گمنام که آخرین کلام از آن ماده است؛ که پس از آن این گفتمان با مخاطب مطرح میشود.
پلاستیکها با ابعاد متفاوت بهنحوی چیده شدهاند که خط مرزی ِ تصویرِ انسانها را ساخته، درحالی که ماده (پلاستیک) هم محدودیت را پذیرفته است. خط محیطی بدنها (مرز) که نشاندهنده فیگور انسان است، رابطۀ تصویری آن با موضوع اثر «جمعیت» را بر اساس شباهت شکل داده است. همچنین این مرز قراردادی، اعتباری و ناپیوسته، حضور فضای سفید دیوار را درون خود پذیرفته است. مرز ناپیوستهای که نماد تقابلهای دوگانۀ خرد و تخیل، خیال و واقعیت، علم و هنر، روح و جسم و امر طبیعی و امر مصنوعی است.
ارتباط میان لایههای رنگی بین انسانهای بههمپیوسته، بر ارتباط انسانهای پلاستیکی بهعنوان انسانهای متفاوت با ملیتهای مختلف تأکید کرده است. علاوه بر آن، در این اثر عینیت، واقعیت و مادگی نمایهای از انسانهای بیهویت با روح مصنوعی است که جمعیت مصنوعی را نیز ایجاد کردهاند. جمعیتی از انسانهای پلاستیکی خوشآبورنگ مصرفگرا، توخالی، شبیهبههم و بههمپیوسته که در عین زیبایی روح ندارند. انسانهایی که نماد طبقات اجتماعی هستند و با مصرفگرایی بیرویه تبدیل به اسطوره شدهاند تا از آن طریق جویای خوشبختی موهوم خویش باشند. انسانهای پلاستیکنمای کرگ با غرقکردن خود در ویترین متنوعی از اشیاء و مصرف پایانناپذیر

قسمتهایی از اثر جمعیت-۱۹۸۴- موزه هنرهای معاصر -۱۳۹۶
آنها، خود را خوشبخت میانگارند. کثرت پلاستیکها، انسانهایی که روبهرو را نگاه میکنند، اجناس، اعتقاد به قادر مطلق بودن نشانهها (رفاه، کثرت کالاها و اجناس) و انباشت نشانههای خوشبختی، همگی آفرینندۀ امیدی واهی هستند که آدمی را به زندگانی پرابتذال دلخوش میکند. انسانهای مصرفگرای کرگ با یک بافت بههمپیوستۀ ارتباطی بین خود بر سطح دیوار به محوریت خاص رسانهها در جامعۀ مصرفی تأکید میکنند و این بههیچ وجه خوشایند نیست. زیرا رسانهایشدن همهچیز، بیشتر نشانگر از بین رفتن حقیقت چیزها و رخداد جدید تفسیر مصرفگرایانه است. «جمعیت» مصرفی کرگ با استفادۀ بیشازحد از پلاستیک (پر کردن انسانها از شی مصرفی) فراوانی را به یک ارزش تبدیل کردهاند. در واقع «به اندازۀ کافی» جای خود را به «بیشازحد» داده است. درواقع انسانهای جامعۀ مصرفی، ارزش را در این میدانند که همواره در حال کسب و مصرف باشند، چه این مصرف اقتصادی باشد و چه اطلاعات فرهنگی و...
کرگ در این اثر نشان میدهد چگونه مصرفگرایی تبدیل به روح مشترک بسیاری از جلوههای زندگی امروزی ما شده است. انسانهای مصرفگرا با سایهای رنگین جلوه حیات دارند که فقط جلوههای خاص و اقتصادی را دربرنگرفته بلکه عرصههای فرهنگی و هنری را نیز درنوردیده است و ما حتی در هنگامی که به مناسک فرهنگی میپردازیم نیز بهنوعی در حال نشاندادن مصرفگرا بودن خود هستیم.
کرگ چون هنرمندان «پاپآرت» به دنبال بسط ایدئولوژی جامعۀ مصرفی نیست. زیرا اشیاء در آثار او اولویت ندارند و مراتب واقعیت را در هنرش متجلی کردهاند و بر خلاف جامعۀ مصرفی و هنرمندان «پاپآرت» انتظار تأمل و تعمق دارد. بنابراین او هنر خود را مهیای مصرف نکرده است. درواقع او در این کار چگونه بودن ما را مطرح نکرده بلکه چرا ما اینگونه هستیم و یا به نظر میرسیم مورد توجه قرار داده و برای اینکار راه حل نیز ارائه کرده است.
کرگ با بهکارگیری پلاستیکهای خرد در درون انسانها و کلیت آثار به صورت کلان (وحدت در کثرت و کثرت در وحدت) چارة آن را در دو بعد خرد و کلان میبیند که باید آن را در هر جامعه در یک زمینۀ وسیعتر اجتماعی درنظر گرفت. زیرا امروزه تولید و توزیع از مرزهای یک کشور گذر کرده و دورافتادهترین نقاط یک جامعه به مرکزیترین مراکز تولید و سیستم توزیع جهانی متصل است. کرگ در این اثر با تأکید بر انتخاب زبالهها از دل طبیعت مصرفگرایی را که به یک فعالیت اجتماعی اصلی تبدیل شده را نقد کرده است و بر این امر پافشاری میکند که همه کالاهای خریداریشده مصرف نمیشوند؛ زیرا نیاز واقعی نبودهاند.

قسمتهایی از اثر جمعیت-۱۹۸۴- موزه هنرهای معاصر -۱۳۹۶
در جوامع نوین، اعضای طبقه فرادست جامعه، پلاستیک (نماد مصرف گرایی) را بهعنوان یک الگویی برای نشان دادن هویت فرادستی بهکار میبرند. (بهکار بردن ظروف پلاستیکی دایرهشکل برای تأکید و پراکندگی این قشر و نظام سرمایه داری) طبقۀ متوسط برای نشان دادن وجهۀ بالای خود و نزدیکی به قشر فرادست، خود را مصرفگرا میکنند؛ درحالیکه به لحاظ روحی ارضاء نمیشوند (تکههای پلاستیک استفاده شده با اندازۀ متوسط) طبقۀ پایین بدون توجه به مسألۀ نیازهای واقعی و غیرواقعی خود در دام مصرفگرایی کاذب افتاده است و هرچه بیشتر میگذرد، بیشتر در این دام فرو میرود. در این زمان رقابت در خرید و مصرف به عنصر اصلی فرهنگ مصرفگرایی تبدیل میشود. افراد در خرید بیشتر و مصرف بیشتر از یکدیگر پیشی میگیرند و تقریباً مصرفگرایی بهنوعی وجهۀ اجتماعی تبدیل میشود. همزمان، مدگرایی پدید میآید که بر اساس آن کالاها برای دورههای معینی (محدودی) تبلیغ و استفاده میشوند. مردم به این سمت هدایت میشوند که کالاها را در زمان محدودی استفاده کنند. در نتیجه کالاها بین انسانها فروش یا دور ریخته و یا بخشیده میشوند. کرگ این امر را با انسانهای بههمپیوستۀ رنگی بر دل طبیعت (دیوار سفید) نشان میدهد. افراد نمیتوانند اینگونه کالاها را نزد خود نگهدارند؛ زیرا تحرک جغرافیایی افراد بسیار بالا است. بنابراین، دوباره خرید و در چرخۀ باطل در غلطیدن است.
از طرف دیگر کرگ با این متریال که حاصل جداسازی پلاستیکهای زباله از سایر زبالهها است مفهوم را بر مدیوم غالب ساخته تا مساله مصرف در مقابل تجزیه را بهچالش بکشد. سایهای رنگین از انسانهای طبقات مختلف جامعه که شاید مردهاند و تجزیه شدهاند؛ ولی هر آنچه از محصولات پلاستیکی را در طول زندگی خود مصرف کرده، در طبیعت و خاک غیرقابلتجزیه برجای گذاشتهاند. او با این اثر جاودانگی زبالهساز را که شاید پانصد یا هزارسال بپاید نقد کرده و ابتکار نوعی تبلیغ ضدمصرفگرایی و ترویج مطالعات علمی در سطح جهان را خواهان است که این امر به اشاعۀ فرهنگ مصرفگرایی جمعی در زمینههای مختلف بهجای فرهنگ مصرفگرایی فردی و رواج فرهنگ بازیافت در میان مردم میانجامد. همچنین او با این اثر بر بازیافت بهعنوان یک ارزش تأکید میکند و با بهنمایش گذاردن آن در میان جوامع دیگر خواستار رواج عمل بازیافت است.
از طرف دیگر میتوان از تحلیل بازیافت زبالهها به بازیافت فرهنگی رسید. منظور از بازیافت فرهنگی، همان مدگرایی سیریناپذیر جامعۀ مصرفی است که در چرخهای دائمی، نیازهای موهوم و پایانناپذیر انسان را پاسخ میدهد. این امر بهواسطۀ تکنولوژی محقق میشود. در واقع تکنولوژیِ رسانهای است که به ما اجازه میدهد تا بینهایت کپی کنیم و تولید را بیحد و مرز انجام دهیم. کرگ در این اثر با انتخاب زبالههای بازیافتی بر بازیافتِ فرهنگ و فرهنگِ بازیافت اشاره داشته است. او این اثر را طبق الگوی مفهومی و با تکنیک کلاژ بهصورت هوشمندانهای شکل داده است. بهطوریکه با جنبش و سیالیت پلاستیکها به نوعی بر احیاء هنر دیرپای موزاییک تأکید کرده است.
عنوان «جمعیت» نیز در گروه نشانههای نمادین و بهعنوان لایۀ کلامی مبتنی بر بازنمود فیگور انسانی است و در عین حال نمایهای است که بهگونهای مجاورتی اشاره به مصرفگرایی نژادهای مختلف در جهان امروزی دارد. درواقع ما در این اثر با دیالکتیکی از فیگور و تصویر و عنوان (جمعیت) مواجه هستیم. آنگونه که این اثر با کمترین داده، بهعنوان دالی که نظام نشانهای تصویر و فرم را شامل میشود، بیشترین دلالتهای ضمنی را موجب شده است.
با توجه به رویارویی زیباشناختی کرگ با امر رسانهای-مصرفگرایانه، این پرسش برانگیخته میشود: آیا بازیافت راهحل اصلی است یا کلاً باید از چرخه طبیعت حذف شود؟
فاطمه رضایی، دانشآموختۀ پژوهش هنر
|
|