روشن تر سرودی
Thu 8 02 2018
ا. رحمان
به یاد سیاهکل ؛ و رفقایی که صدایشان
از فراسوی تیره گی شب، از قلب جنگلهای شمال بر سراسر ایران
طنین افکند.
آذرخش از دلِ سیاهِ شب
می گذرد
نوری بر افق های تیره می پاشد
رگبارها در تیره گی
فرو می بارند
تندراسا می آیند
با گامهای سنگین و استوار
که نقطه عزیمت،
پشت سرشان
جا می ماند
زبانِ سبز جنگل،
روشن تر سرودی
جاودانی،
درافق های تیره لاژوردی
می خواند.
صدای پای باد
از هر سو می آید
و امواج خروشان دریا بر می جهند
رعشه بر تن فرسوده تیره گی
می فکنند
می دانی...
کشاکش عشق بود
در چشمان بیدارِ صبح
در عزیمتگاهی
تاریک و وهم آلود
در آوردگاهی که خون
بر سرخی آسمان می نشاند
می بینی؛
واژه ها هم در مانده اند
توانِ گفتن -
قصور ذهن خستهِ من است
منم که درمی مانم،
اما آنان چو خورشید
به هر سوی این خاک می تابند
حماسه خود با زبانی
سرخ و قاطع،
آشکارتر از آفتاب
نهیب سر می دهد
و از تاریخ ، به روزِ
روز می آید
من در انتظار بهار می مانم
از بهمن هم نمی گذرم
و از هنوزِ این همه سال
نام تو را می خوانم
اسوارانی که هنوز ...
خروش تان ،
رعشه بر تن خسته تیره گی
می نشاند.
رحمان
19/ 11/ 1396