موج خیزِ وسوسه
Mon 29 01 2018
جهانگیر صداقت فر
شب ها به لای لائی من گوش میکنی
شهدِ شرابِ شعرِ مرا نوش میکنی
چون موج خیزِ وسوسه خوابِ شبانه را
با بوسههای تب زده مغشوش میکنی
بالینِ من که برکهی آرامِ لحظه هاست
با خواهشی عطش زده مخدوش میکنی
بی پرده ره به پردهی ممنوع میبری
گیرم حریمِ شرم فراموش میکنی
کم کم حجابِ حجب ز جان برمی افکنی
آئینه را به غمزه هوس پوش میکنی
دشتِ مرا که تشنهی شوقِ شکفتن است
با چشمههای نوش هم آغوش میکنی
وانگه مرا ز نشٔهی دلخواهِ اشتیاق
در خلسه مینشانی و مدهوش میکنی
گردابِ لذتی تو که عطشانِ شعله را
در خویش میکشانی و خاموش میکنی
تا میدمد سپیده، تو از راهِ شیطنت
دعوت مرا به عیشِ شبِ دوش میکنی
من شِکوه میکنم که سحر،گاهِ رامش است
اما مگر به لابهی من گوش میکنی ؟!
|
|