عصر نو
www.asre-nou.net

خیزش و شورش


Sat 13 01 2018

اسماعیل رضایی

سازواره های شهامت و صلابت در ساختن و پرداختن به آرمان ها و ایده های والا و متعالی، در درک و فهم آدمی به حقوق و ارزش های انسانی و چگونگی تحقق آن ها نهفته است. متاثر شدن از محیط و تبیین آن برای زدایش نارسایی ها و اجحاف و تعدیات متکاثر عوامل سلطه و استبداد،راهگشا و راهنمای رویکردهای آدمی برای برونرفت از هجو و هزل های وحشت و دهشت هجمۀ عناصر و عوامل بازدارندۀ تحول و دگرگونی جامعه و انسان محسوب می شود. پویایی جامعه و نیاز و ارزش های منبعث از آن، فرد و جمع را برای بهیابی و بهپویی روند زیست جامعه تشویق و تحریک می نماید. مسلما در این تحول و کمال جامعه و انسان، صاحبان و دارندگان مکنت و قدرت با مقاومت در برابر نیاز و انتظار جا معه، بستر های خیزش و جنبش توده ها برای احقاق حقوق مصادره شده از سوی غاصبان و فرصت طلبان در قدرت را فراهم می سازند.

جنبش های اجتماعی عموما از یاس و سرخوردگی و تحقیر و انتظارات به تاخیر افتاده ای که حاکمان و قدرتمداران با مقاومت در برابر خواست و نیاز منبعث از تحول و تکامل ایجاد می کنند؛ شکل می گیرند. در یاس و سرخوردگی عمیق با دورنمای فاقد اصلاح و بهبود و فساد و تباهی گسترده در میان سردمداران قدرت و مکنت، جامعه بسوی خیزش و شورش ناگهانی وعموما فاقد رهبری هدایت می شود؛ که ممکن است؛ ازسوی فرصت طلبان و عناصر وابسته به عوامل بیگانه مصادره به مطلوب شده؛ و از اهداف و آرمان های خود دور شود. پس شورش در پس غفلت و بی توجهی مداوم حاکمان و قدرتمندان از خواست و نیاز توده های محروم و ستمدیده شکل گرفته؛ و بستر ساز تحول و دگرگونی در ساختار اجتماعی اقتصادی می باشد. شورش ها اگر چه دربطن خود از تضاد های آشتی ناپذیر در فعل و انفعالات اجتماعی سخن می گویند؛ولی لزوما به انقلاب منتهی نمی شوند. بنابراین کسانی که با استعانت از تئوری های انقلابیون و اندیشمندان گذشته تلاش دارند؛ به تحلیل و تبیین روندهای کنونی شرایط انقلابی بپردازند؛ آب در هاون می کوبند؛ و در بیراهه های پیچش تاریخی از حقایق و واقعیت های حاکم بر جامعه و انسان در روندهای تحولی کنونی فرسنگ ها فاصله می گیرند. چرا که در مفطع کنونی از تحولات جهانی با شاخصه های بارز پیوند و ارتباطات روز افزون جامعه های انسانی، عموما تضادها در فرافکنی های این پیوند و ارتباط روزافزون، تلطیف و تخفیف یافته؛ و امکان زیست بیشتر برای نظام های فاقد مشروعیت و مقبولیت عامه را فراهم می سازند.
جنبش های اجتماعی ممکن است؛ محدود و گذرا و سازمان یافته عمل نمایند؛ ولی شورش ها عموما ناگهانی و فاقد رهبریت و سازمان یافتگی لازم شکل می گیرند. خیزش و شورش نماد و نمود بن بست ها و ناکارآمدی های سازه های مسلط است؛ که در پروسۀ تحولی به تراکم کمی روزافزون نارضایتی های عمومی برای یک دگرگونی کیفی پاسخگو به حداقل های مورد لزوم جامعه و انسان، می باشد. جنبش ها اصولا حاوی تمایلات ایده ای ویا منفعتی گروه، قشر یا طبقه خاصی می باشند. ولی شورش ها در برگیرندۀ فوران خشم گروه های متمایز اجتماعی با نگرش های متفاوت و جایگاه و پایگاه خاص اجتماعی اقتصادی بوده و فراجناحی عمل می کنند. و عموما از میان پابرهنگان و تهیدستان و فرودستان جامعه که در طبقات برتر جامعه بعنوان مطرودین و همچنین فاقداهرم های ارتباطی لازم برای احقاق حقوق حقه خود می باشند؛ نمود می یابند.خیزش بیان نارضایتی و شورش گام های عملی این نارضایتی را اعلام می دارد. خیزش میتواند بعنوان امری تعمیم یافته تمامی اقشار و طبقات اجتماعی را در خود جای دهد. ولی جنبش و شورش در بین اقشار و طبقاتی شکل می گیرند که زیر سلطه عناصر و عوامل متعدی و متجاوز به حقوق عامه، از بسیاری از حقوق اجتماعی انسانی خویش محروم می باشند.

شورش برخلاف جنبش های اجتماعی که با رهبری و هدایت روشنفکردن و نخبگان جامعه حرکت هدفمندی را می آغازند؛ توده ها از یک آگاهی نسبی نسبت به علل و عوامل اسارت و بردگی فکری و معیشتی برخودار بوده؛ که آن ها را بسوی وحدت و انسجام و همبستگی لازم فرا می خواند. پس در عصر پیوندهای جهانی و شفافیت بسیاری از نمودهای نامتعارف و متعدیانۀ حاکمیت سلطه و استبداد، شورش های کور مفهومی نخواهند داشت. چرا که در عصر روشن بینی روند درک و فهم بسیاری از واقعیت ها و حقایق مستتر در سلطه بوروکراتیک حاکمیت های متعدی و مستبد، تسریع و تسهیل شده؛ که شورش ها و حرکت های اعتراضی توده ها را بسوی اهداف و آرمان هدایت می کند. براین اساس است که تجزیه و تحلیل شرایط انقلابی اشکال نوینی می یابند. در عصر روشنگری توده ها با واسطه ابزارهای ارتباطی، احزاب و سازمان ها و نهادهای مدنی رسمی و غیر رسمی به درک و فهم بسیاری از نمودهای نامتعارف سلطه و استبداد نایل آمده؛ و با رهبریت و آمریت جریان های سیاسی به حرکت های اعتراضی خود قوام و دوام می بخشیدند. ولی اکنون در عصر توسعه دامنۀ ارتباطات جهانی و دسترسی آسان و مستمراطلاعات و داده های کمی و کیفی، روند حرکت های خودجوش و خیزش و شورش توده های تحت ستم را تسریع و ممکن کرده است. اگر چه هنوزنمی شود نقش شاخص و بارز نهادهای مدنی در بیداری و آگاهی عمومی و همچنین بسیج توده ها در راستای اهداف و آرمان را نادیده گرفت.

بی کفایتی های نظام طبقاتی و افزونخواهی های بی رویه و افسار گسیخته بر بستر رانت و روندهای بی بدیل و غیرقابل کنترل سیالیت سرمایه، فقر و فاقه و ندرت و نایابی را ابعاد فاجعه باری بخشیده است. این ویژگی و ترکیب نوین جمعیتی با مهاجرت و جابجایی انسان ها برای زیستی مطلوب تر و بهتر، و همراه با ناتوانی سازه های مسلط در پاسخگویی به الزام و نیاز برآمده از تحول و دگرگونی های روز افزون جامعه و انسان، دامنۀ فقر وبه تبع آن زیست نامتعارفی چون حاشیه نشینی وبی ثباتی معیشتی عمومی را نهادینه ساخت. در این میان جامعه های دین زده و با حاکمیت واپسگرایی دینی بدلیل فقد سازه های ادارۀ امور اجتماعی و تکیه بر سازه های عاریتی، جامعه را در بلبشویی و هرج و مرج وا نهاده است. این روند نه تنها حاشیه نشینان و فرودستان بلکه قشر متوسط جامعه را نیز در تامین معاش و امید به زندگی دچار یاس و سرخوردگی رو به تعمیق نموده است. درحقیقت با تعمیق روزافزون فاصلۀ طبقاتی، فقر در یک فراگرد تعمیمی خویش در حال بلعیدن قشر متوسط اجتماعی و الحاق آن به فرودستان می باشد.

حاکمیت دینی عموما ضعف خویش را در تعمیم دامنۀ خرافات، ایجاد فضای ملتهب و هیجانی مداوم برای اشتغال فکری توده ها و اعلام دشمن یا دشمنان فرضی برای توجیه و تاویل های ناکارآمدی خویش، پوشش می دهد. هزینه تمامی این روندهای نامتعارف را نیز از توده ها اخذ و فراگرد گردشی فقر و فاقه عمومی را با اعتقاد و باورهای خرافی نهادین توجیه و تفسیر می نماید. از آنجایی که قادر به تعامل با روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان نمی باشد؛بطور مفرط توده ها را در دام خرافه های متکاثر فرو برده و سوار بر امواج توهم عامه، از پاسخ به الزامات و نیازها می گریزد. با افراط در این یگانه راه تعبیر و تفسیر های بی بنیاد، بتدریج اعتقاد و اعتماد توده ها نقصان پذیرفته؛ و در کنار خوان یغمای دین فروشان دنیا پرست، می شورند. در این فرایند دروغ ابزار فرافکنی و شبهه برانگیزی برای بازار شایعات و لاپوشانی تمامی هجمه و تعدی به مصالح و منافع عامه فراگیر است. تحقیر و تحمیق و توهین به شعور توده ها از بارزه های فکری غالب در حکومت های دینی محسوب می شوند. این ویژگی انعکاس تحقیر و بی توجهی فراشد تحول و تکامل به بنیان های فرتوت و فاقد مشروعیت زمانی آن بوده؛ که در قالب شاخصه های کاریزمایی تلاش دارد؛ خود را فراتر از روندهای تحولی و تکاملی به رخ بکشد؛ و به تحقیر و توهین نمودهای نوین معرفت و دانایی انسانی روی آورد. براین اساس تحول و تکامل وابزارهای پیشرفتۀ ارتباطی و فضا های مجازی منبعث از آن را عامل تشتت و نابسامانی های اجتماعی دانسته؛ و در برابر آن ها موضع خصمانه می گیرد.

شورش ها همانگونه که ناگهانی و غافل گیرکننده نمود می یابند؛بطور ناگهانی نیز فروکش می کنند. چرا که فاقد رهبریت و سازماندهی لازم بوده و از شکننده گی بالایی در برابر نیرو های سرکوب گر برخوردارند؛ که آن ها را به عقب نشینی وا می دارد. ضمن اینکه شورش ها که از درون خشم و نفرت و عصیان بر می خیزند؛ عموما از روند تخریبی و شعارهای پراکنده و عمیقا رادیکال تبعیت می کنند؛ که حمایت و همراهی اقشار و طبقات دیگر را بدلیل باور و اعتقادات نهادین مادی و ایده ای، از خود دریغ می دارند.در جامعۀ دین زده با حاکمیت قهری قوانین و موازین دینی که احزاب و نهادهای مدنی از شکل گیری و حقوق طبیعی خود بی بهره اند؛ شورش ها از هیچگونه پشتوانۀ فکری و حمایتی از سوی نیروهای مستقل اجتماعی برخودار نبوده؛ که به شدیدترین و وحشیانه ترین شکل ممکن سرکوب شده؛ و برای ارعاب و وحشت مداوم توده ها تا مدت ها بعد از فروکش کردن دامنۀ شورش ها نیز تداوم می یابند. علت این امر را بایستی در درک و آگاهی حاکمان دینی، با توجه به عملکرد ضعیف و ناتوانی ذاتی شان دردفع و رفع مبرمات و معضلات اجتماعی انسانی و اینکه در صورت سقوط و فروپاشی امکان عروج مجددشان منتفی خواهد بود؛آن ها را بسوی وحدت و یکپارچگی در برابر جنبش و شورش فرا می خواند.براین اساس در حاکمیت دینی منافع، مطامع و مصالح سلطه دینی در مواقع خطر ویا رویا رویی با شورش و جنبش اجتماعی به هم گره خورده؛ و عناصر وابسته و همبسته و معارض و مخالف، در یک صف واحد در برابر خطر فروپاشی مقاومت می ورزند. ولی توده ها برعکس، با توجه به جایگاه و پایگاه اجتماعی خویش و براساس شک و تردیدهای مصلحتی و منفعتی دچار انشقاق و پراکندگی گردیده؛ و امکان سرکوب جنبش و یا شورش را برای حاکمان دینی و عمالش تسهیل می کنند.

نتیجه اینکه:در بستر تحولات اجتماعی،انسان ها تحت تاثیر روندهای نوین زیست اقتصادی اجتماعی، دچار نوعی چالش تعاملی و رفتاری با نمودهای مسلط سازه ای و انسانی می گردند. زیرا در برآمدهای تحولی اصولا الزامات و نیازهای نوینی نمود می یابند؛ که سازه های مسلط بدلیل کهنگی و فرسودگی قاعده و قانون آن ها،ظرفیت و توان پاسخگویی خواست و نیاز نوین را ندارند. براین اساس در نتیجه مقاومت صعب و ثقیل حاکمان و قدرتمندان در برابر تغییر، یک بحران معیشتی و معرفتی جامعه را فراگرفته؛ وآن را در یک تنش و کنش مداوم رها می سازد. سلطه گران با ایجاد محیط پرالتهاب همراه با خشونت و دهشت، انسان ها را در مشغله های مداوم ذهنی و تعارضات و تضادهای درونی و بیرونی رها می سازند.در این میان حاکمیت دینی در یک تضاد نهادین با ره آوردهای نوین تحول و تکامل، روندی خصمانه ای را در پیش می گیرد؛ که توان و پتانسیل جامعه را در هجو و هزل های خرافه پرور و معماگون تحلیل می برد. این روند، جامعه را در یک فراگرد گردشی مداوم و تراکمی فقر و فاقه عمومی فرو می کاهد. این فرایند بخش بزرگی از جامعه را از حداقل زیست اجتماعی محروم ساخته و در تنگناهای کسب معیشت، بین مرگ و زندگی رها می شوند.این روند خیزش و شورش توده ها را برای اعلام نارضایتی و کسب حقوق انسانی خویش به همراه دارد. شورش ها ناگهانی رخ داده و فراجناحی عمل کرده؛ و عموما از میان تهیدستان و فرودستان جان به لب رسیده شکل می گیرند؛ و با شعارهای فاقد انسجام و خشونت همراه می باشند؛ که توسط حکومت های استبدادی بویژه استبداد دینی بشدت سرکوب شده؛ و مرعوب می شوند. ولی جنبش ها و شورش ها پیام تغییر و دگرگونی اجتماعی اقتصادی را در خود دارند؛ و نوید بخش تحول در راستای خواست و نیازو استیفای حقوق از دست رفتۀ توده های محروم از الزامات اجتماعی اقتصادی می باشند.

اسماعیل رضایی
پاریس
12/01/2018