عصر نو
www.asre-nou.net

ملاحظاتی در تاریخ و فرهنگ ایران

(بخش دو: تقلیب سیاسی تاریخ و فرهنگ ایرانی)
Sun 1 10 2017

فرهاد قابوسی

در بخش اول این رساله بر اساس تحقیقات جدید تاریخی و باستانشناسی وسیله محققین خارجی و ایرانی توضیح دادم که عنصر اساسی و اولیه فرهنگ ایرانی نه آنچنانکه در عصر پهلوی به تقلیب نشان داده شد بود، هخامنشی و ساسانی، بلکه عمدتا عیلامی بوده است. همچنانکه فرهنگ های قدیم نظیر لولوبی و ماننائی نیز در تشکل آن موثر بوده اند (*). کمااینکه اولا تحقیق ایکونوگرافی منعکس در نقش برجسته های «نارام سون» و «آنوبانینی» (حوالی 2350 ("کرنولوژی میانی") قبل از میلاد مسیح، شاه لولوبی معاصر سارگون اکدی (2356 تا 2300 قبل از میلاد مسیح) و معاصر نارام سون) نشان می دهد که نقش برجسته و محتوای نوشته بیستون از این دو نقش برجسته قدیمتر شاه عیلامی و شاه لولوبی اقتباس شده است. ثانیا تحقیق ساختار اهورامزدای "ایرانی" نشان میدهد که نماد اهورامزدا از خدای آشور اقتباس شده است. در بخش دوم این رساله توضیح می دهم که زمینه و علت تقلیب تاریخ در دوره پهلوی در داخل و خارج ایران چه بوده است.


(نقش برجسته آنوبانینی (کرمانشاه))

(خدای ایشتار بعنوان یاور آنوبانینی اسرا را به پیش او می آورد)

آغاز تاریخ قدیم ایران متاسفانه نه تنها بواسطه تمرکز گرایی و آریا زدگی سیاست حاکم دوره پهلوی سانسور و با حذف دوران های لولوبی، ماننائی، کوتی و خصوصا عیلامی وسیله باصطلاح محققین ایرانی به دوران "دوهزار و پانصد ساله" منحصر گشته و با هخامنشیان شروع شد. بلکه بدلیل آریازدگی اروپائی محققین خارجی نیز بر اساس "تفضل آریائی" و با پیشفرض های "آریائی و هندواروپائی" به تاریخ ایران نگریستند. دلیل رواج این بینش عقیدتی و سیاسی در میان باصطلاح مورخین ایرانی و خارجی سابق این بود که بر اساس این نگرش پارسها و هخامنشیان بعنوان مکلمین به زبانی "هندواروپائی" اولین تشکیل دهنده دولت جهانی معرفی می شدند. تا فضل زبان و فرهنگی "هندواروپائی" بعنوان اولین فرهنگ جهانی به این وسیله مسلم شود. به قول مورخ روشن بین و. ف. م. هنکلمان: "قبل از جنگ دوم جهانی و معمولا بعدها نیز حکومت پارسی (به غلط) همچون مهمترین دلیل نیروی تسلط آریائی ملاحظه می شد که فرهنگ برتر روحی و دین روشنگرانه شان شرق را از احتظار طولانی اش نجات داده است" (1). در حالیکه نادرستی این تصورات جنون آمیز باصطلاح مورخین خارجی و ایرانی نه تنها از بینش اروپامرکزی و آریازدگی مشخص مورخین اروپائی دوران ماقبل و مابعد فاشیسم و نازیسم تا چندین دهه بعد از جنگ جهانی دوم مسلم است. بلکه از حقیقت شروع تمدن، علم و فرهنگ مدون در سومر، بابل و مصر "غیر آریائی و غیر هندواروپائی" و انتقال مشخص تمدن و فرهنگ از بین النهرین به یونان و ایران مثلا از طریق فرهنگ آسیای صغیر (ملطی) و «تمدن مینوی» روشن است. یاد آوری رواج نژادپرستی و ضدیت با شرق و اسلام میان فرهنگشناسان و مورخین بانفوذ اروپائی نظیر «یاکوب بورکهاردت» (که مرشد نژادپرستی فرهنگی و یونان زدگی جنون آمیز نیچه محسوب می شود) و بسیاری از مورخین سابق دیگر (2)، می تواند به درک عارضه آریازدگی فرهنگ اروپائی و تاثیرش در تقلیب تاریخ جهان کمک کند.

کمااینکه نظر و. ف. م. هنکلمان تایید استدلال من در باره تاثیر عقاید "آریا پرستانه" و "هندواروپائی گرایانه" غربی در دوره پهلوی در تقلیب تاریخ ایران است. او می نویسد: "وقتی که محمدرضا شاه در سال 1972 دوهزار و پانصدمین سال شاهنشاهی پارسی را جشن می گرفت، با این کار هر موجودیت هر حکومت (ایرانی) را قبل از تاسیس حکومت پارسی وسیله کوروش در حوالی 550 قبل از میلاد، تحریم کرد. لکن او در این میانه تنها کسی نبود که هر تمدن ماقبل هخامنشی را بی ربط می گرفت: در آن زمان هر کتاب راهنما در مورد تاریخ و دین قبل از اسلام ایران با هخامنشیان شروع می شد، انگاری که ایران پیش از آن خلائی فرهنگی بوده و پارس های جوان نظیر برق از عدم ظاهر شده اند. علت این تصور هم ساده و هم نکران کننده است: پارس ها نه تنها اولین حکومت جهانی را ایجاد می کرده اند، بلکه آنها اولین متکلمین به یک زبان هندواروپائی (ایرانی ـ باستان) می بوده اند که قادر به چنین کاری بوده اند. قبل از جنگ دوم جهانی و معمولا بعدها نیز حکومت پارسی (به غلط) همچون مهمترین دلیل نیروی تسلط آریائی ملاحظه می شد که فرهنگ برتر روحی و دین روشنگرانه شان شرق را از احتظار طولانی اش نجات داده است. چنین سناریوئی البته اجازه ای به هیچگونه ملاحظه متمایز نسبت به تاثیرات حکومت های مقدم و یا ادغام تدریجی و تجدید ساخت هویت های فرهنگی نمی دهد." (1).

برای اینکه ساختار عیلامی فرهنگ دیوانی و دینی ایران دوران هخامنشی را بهتر دریابیم، تحقیقات اخیر، نظیر دلایل مطرح شده وسیله و. ف. م. هنکلمان در منبع (1)، کافی بنظر می رسند. مطابق این تحقیقات مبتنی بر بررسی الواح گلی «تاسیسات تخت جمشید» که اکثرا به زبان عیلامی هستند، ترازنامه اقتصاد دولت متمرکز در تخت جمشید نشان می دهد که تعداد قربانیان برای خدای عیلامی «هومبان» سه برابر بیشتر از تعداد قربانیان برای «اهورامزدا» بوده است. این حقیقت تاریخی مدون نشان می دهد که در دوره هخامنشی نیز خدای عیلامی هومبان اهمیت بیشتری از اهورامزدای اقتباس شده از خدایان عیلامی ـ آشوری داشته است (3).

به سخن دیگر نقش دین زرتشتی در ایران قبل از اسلام (با توجه به اقتباس اهورامزدا از خدای آشوری، ویعنی عدم اصالت ایرانی اهورامزدا و نیز کمبود اهمیت اهورامزدا در مقابل خدای عیلامی عصر هخامنشی) کمتر از آنچه که در دوران پهلوی مطرح شد، بوده است. یعنی دین زرتشتی نمایندگی شده وسیله خدای اهورامزدا نه آنچنانکه وسیله محققین زرتشتی نظیر آقای پورداود تبلیغ شده، اصالت ایرانی داشته است. و در هر صورت! به جهت اهمیت یاد شده خدای عیلامی «هومبان» نه مهمترین دین ایرانی عصر هخامنشی بوده و نه عمومی ترین دین ادوار قبل از اسلام در ایران محسوب می شده است. کمااینکه ضرورت انتقال خدایان متعدد در «یشت ها»ی زرتشتی و مثلا انتقال «آناهیتا» از ادیان دیگر در دین زرتشتی نشان می دهند که دین زرتشتی برای تعمیم خویش در ایران نیازمند ادیان مقدم بوده است. در حالیکه اگر اهورامزدای زرتشتی "تک خدایی" می بوده است، نیازی به انتقال خدایان دیگر به نیایش های زرتشتی نمی داشت! در این رابطه، یادآوری اینکه اردشیر بابکان "ساسانی" (حامی دین زرتشتی) و پدرانش موبدان معبد آناهیتا بوده اند، مهم است. چون ساختار چندخدایی دین زرتشت و غیر تک خدایی بودن اهورامزدا را روشن می کند.

این حقایق تاریخی روشن شده در سایه تحقیقات جدید تاریخ ایران، می تواند بعضی از سئوالات و تناقضاتی را که بواسطه تقلیب تاریخ ایران در دوره پهلوی در ایران و غرب، در رابطه با دین زرتشتی پیش آمده بودند، پاسخ گوید و حل کند. کمااینکه هر تقلبی در حقیقت منجر به تناقض در موضوع می شود. به این معنی که اولا همچنانکه اقتباس اهورامزدا از ادیان بین النهرینی و کمبود اهمیتش در مقابل خدای عیلامی خاصه در دوران هخامنشی نشان می دهد، اهورامزدا خدای مهم دوران هخامنشی نبود و لذا دین هخامنشی ادامه دین عیلامی بوده است. لذا تناقضی و سئوالی در باره علت غیبت اهورامزدا در کتیبه های کوروش و نماد های بعدی عصر هخامنشی باقی نمی ماند!

ثانیا سئوال تک خدایی بودن یا نبودن دین زرتشتی به این صورت پاسخ داده می شود که باتوجه به دلایلی که آوردم و یعنی تعدد خدایانی که دین زرتشتی از ادیان متقدم پذیرفته است نظیر خدای «آناهیتا» یا «آبان» ، دین زرتشتی اصولا و عملا تک خدایی نبوده است.

ثالثا علت شکست دین زرتشتی در برابر دین اسلام نیز با توجه به عدم اصالت اولیه اهورامزدا و حضور او بعنوان خدای درجه دو (در کنار خدای عیلامی) بخوبی روشن می شود. کمااینکه دین زرتشتی فاقد آن زمینه تاریخی و عمومیت مردمی بوده است که تاریخ ساختگی دوران پهلوی تبلیغ کرده است. لذا به آسانی نیز در میان مردم از بین رفته است. خصوصا که بعد از عصر هخامنشی، در دوران سلوکی، اشکانی و ساسانی در کنار دین زرتشتی و بقایای دین عیلامی (مقدم بر زرتشتی)، ادیان دیگری نیز نظیر مهری، مانوی و مزدکی در میان مردم رواج داشته اند که نسبت به دین حاکمه زرتشتی رواج بیشتری داشته اند.

حواشی و توضیحات:

(توضیحات درون پرانتز از نویسنده)

(*) http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=41885

1- „Iran, frühe Kulturen zwischen Wasser und Wüste“, Hirmer, Muenchen, 2017.
2- A. Mattioli, „Jacob Burkhardts Antisemitismus: ...“, Schweizerische Zeitschrift fuer Geschichte, (49), 1999; Schwabe Verlag.

ـ علاوه بر این همچنانکه پیشتر نیز متعددا اشاره کردم بسیاری از فرهنگشناسان و مورخین بانفوذ اروپائی و خصوصا آلمانی دهه های اواخر قرن نوزده تا اواسط قرن بیستم نظیر «ادوارد مه یر»، «شه در»، «والتر هینچ» و «برتولد اشپولر» معتقد به عقاید نژادپرستانه، ضد شرقی و ضد اسلامی بودند که منجر به فاشیسم و نازیسم در اروپا شد.

(3) احتمالا خدایان و اصطلاحات زرتشتی و پارسی نظیر "هومن" و "آبان" برگرفته از همین خدای عیلامی "هومبان" بوده اند. خصوصا یاد آوری این نکته مهم است که همچنانکه پیشتر نسبت به ترکیبی بودن دین زرتشتی اشاره شد، در اوستا بخشی به نام «آبان یشت» (آناهیتا یشت) موجود است که یاد آور پرستش خدای عیلامی هومبان در دین زرتشتی