طاووس خانوم
Wed 20 09 2017
نیلوفر شیدمهر
آن روزها در تابستانهای داغ هم
خود را میپوشاندم
با آن نقش فریبا
گسترده
روی قرمزی پتویم
آن روزها که پدر
زیر لب میخواند:
چو غنچه بسته شد
پرش شکسته شد
تا بدید آن زشتی پا
آن روزها که مادربزرگ
ساقهایم را زاغ میزد
و چشمهایش میگفت با آنها
میتوانم هر مردی را که بخواهم
با خود زیرِ چترِمخملینم بکشانم
آن روزها آن روزها
با آن ساقها
که همچنان مصمم و سوزان
پوشیده بودند
در مخمل عرق
آن روزها که من هنوز
آن خانمی بودم
که پدر میگفت
با پاهای زشت
که زیر سایهی چتر بزرگ او
پنهان شده بود.
/
نیلوفر شیدمهر
از کتاب تازه منتشره «در همه شهرهای دنیا زنی هست»
https://www.facebook.com/
https://mehripublication.wordpress.com/


|
|