لاله های اوین
به چاوشان ِ دردِ انسان
Wed 16 08 2017
محمد فارسی

رهگذرِتپه های اوین
ز لاله ها پرسید
تبار از که دارید ؟
کین چنین افروخته چون آتش جانید
مگر میراث خون ِ سر بدارانید ؟
* * *
لاله ها که گوئی خورشید
در درونشان می جوشید
و آتش از زبا نشان, می خروشید
گفتند :
ما یادگار آنانیم
گوزنان بخون تپیده تپه های اوین
که " خدایگان " بی شرم
به خاطره اندوهگین تاریخ
سپردو رفت .
* * *
ما یادگار آتشین جانانیم
خاکسترِ سوختگانِ بر سرِ پیمانیم
روئیده از آذرخشِ آنانیم
که هراسشان نبود
از عقوبتِ "خدایگان"
و به خون نشست شعرشان
در رثای آزادی
در دهانِ مرگ
* * *
ما تصویر حسرت انسانیم
صدای گریۀ بی صدای آن گرسنگان
که زُل می زنند به قرصی نان
در دستِ رهگذران
و کابوسشان، وحشت بار لحظۀ انتظار
--- پشت در ---
و شرمشان زِ جیب خالی اشان
و اکراه کوبه در
در اعلانِ غیبت نان
و های های کودکان.
* * *
ما یادگار دغدغۀ آنانیم
--- چاوشانِ دردِ انسانیم ---
در اندوهشان، جامه دریدگانیم.
* * *
دردی دوید سخت، میان دو کتف رهگذر
ربود خنجری را میانِ رویایش
و پنهان نمودش با شتاب به زیر پیراهن
هزاران گوزن با شاخ هایشان
می دریدند پردۀ شب را
برابر چشمانش.
٢٠١٧.٨.١١ محمد فارسی
|
|