عصر نو
www.asre-nou.net

طاهره اصغری

«زمان» و چند شعر دیگر


Sun 2 07 2017

tahere-asghari.jpg
۱

زمان

دوست دارم
باران های ترا

مشت می کنی
زمان قطره ها را نشانم بدهی


کمی جلوتر بیا
کمی عقب تر برو
خوب است
همانجا بایست

زمان می گذرد
از روی همه چیز

ناگهان
تابستان است قدم بر می داریم

تابستان داغ و سبز
در مشتی که دیگر باز نخواهد شد

آنجا
توی یک عکس

طاهره اصغری

۲

یک روز بزرگ


دوست دارم
ترا
برای زخم هایت
که شبیه به من حرف می زنند


این نقطه ی مشترک ماست
که دست هایمان را می گیرد
روی زمین قرارمان می دهد


بگذار
پیکرهای ما از زخم ها
کنده شوند
این برهنگی
آخرین نجات ماست

روزی باید این اتفاق بیافتد
و من اولین زن خواهم بود
در تاریخ زخم ها
که نابودی آنها را چنین اعلام می کنم

آن روز
امروز ست

یک روزِ بزرگ
مثل روزِ انقلاب
مثل روزِ کودتا
مثل روز دستگیری
مثل روز آزادی

روزی که زخم ها
به انرژی تبدیل می شوند

روز انرژی مثبت در سراسر جهان

روز آمدن
روز برهنگی
روز گم شدن در عطر گیسوان من


طاهره اصغری
-------------------

۳

آب شده ام

من
ویرانگر کلمات خویش ام
در حالیکه آنها را ستوده
و به دست دنیا می سپارم

نه! این تمامِ من نیست

من
به درونم چنگ می اندازم
سلول به سلول
از تاریکی می گریزم

دیگر
نه در کلمه و نه در رویا
جایی دارم

بزرگتر از آن شده ام
که در جایی جا شوم

آب شده ام
مثل اقیانوس ها به سوی حقیقت خویش
در راهم

طاهره اصغری
------------------

۴

دوستم داشته باش

مرا به شکل عجیبی
که تنها تو قادری این دوست داشتن را بیآفرینی

دوستم داشته باش
مرا که زنانگی ام را به دست آبها سپرده ام
تا در تو رودخانه یی روشن باشم
و ظلمت ترا بشویم

دوستم داشته باش
مرا به شکل عجیبی
که تنها یکبار زندگی خواهم کرد


طاهره اصغری

-------------------

۵

بدرود

ای سرزمین های سبز
گاه باید چیزهایی را نوشت
گاه باید چیزهایی را ننوشت
تا جان آدمی در امان باشد

بدورد
ای سرزمین های زرد
گاه باید چیزهایی را گفت
گاه باید چیزهایی را نگفت
تا جان آدمی در امان باشد

بدرود
ای سرزمین های سفید
گاه باید چیزهایی را خواند
گاه باید چیزهایی را نخواند
تا جان آدمی در امان باشد

بدورد
ای سرزمین های آبی
گاه باید چیزهایی را پذیرفت
گاه باید چیزهایی را نپذیرفت
تا جان آدمی در امان باشد

طاهره اصغری