عصر نو
www.asre-nou.net

شركت مردم در "انتخابات" در جهت تحكيم پايه هاى يك نظام دينى/اسلاميست


Tue 16 05 2017

نيكروز اعظمى

nikrouz-azami03.jpg
افراط و تفريط در رفتارها و تصميمات در هر جامعه اى روى مى دهد اما اينكه نمادى از يك جامعه باشد، منحصر و مختص به برخى فرهنگ ها از جمله فرهنگ ماست. اگر رفتارِ عملياتىِ مسلحانه در دوره رژيم سكولار پيشين بر عليه آن يك رفتار افراطى بود، رفتار "مدارجويانه" در نظام دينى تفريط آن است. يا، اگر رأى ندادن و هر نوع شركت در انتخابى را در رژيم پيشين فرمايشى دانستن از افراطگرايى بود، رأى دادن و شركت در انتخابات در اين رژيمِ تماماً اسلامى كه همهء جامعه را سراسر اسلامى كرده، "مداراجويى" تفريطى است. و "اينكه تماميت خواهى ذاتى ولايت فقيه هرگز قادر به برقرارى يك نظام توتاليتر شبيه كره شمالى و يا يك ديكتاتورى فاشيستى همانند صدام حسين نشده....." را در ذيل اين مقاله با نگاهى به رفتار فاشيستى اين حكومت توضيح مى كنيم.

حقيقت هر رفرم و تحول اجتماعى، سياسى و اقتصادى بنفع حقوق شهروندى بربستر حضور چندگونگىِ نيروهايى برآمد مى كند و محقق مى شود كه التزام به سكولاريسم اصل باشد. سكولاريسم هم در انديشه و هم در سياست كه توامان در يك جنبش فكرى برآورد مى نمايد در رقابت با ارزشهاى دين قرار مى گيرد. تنسيق گوهر آزادى و دموكراسى آنگاه جدى خواهد بود كه چنين رقابتى در همه شئون حيات فكرى و سياسى به جريان افتد.

در جامعه كنونى ما چنين رقابت اساسى وجود خارجى ندارد چه، هر چه هست رقابت درونى ميان اسلامگرايان شيعى در نوع تفسيرشان از اسلام و بتبع تفسير مورد نظر اسلامى معطوف به نظام سياسى ايران. رفتار رأى دهندگان در اين شعاع محدود اسلاميزه شدهء بد و بدتر معنايش اينست كه، نيروى شاخصِ سكولار حضورى ندارد و نيروى خارج از هرم حكومت و دعوت كننده به شركت در "انتخابات" يك جمهور تئوكراتيك، خود در آن محدوده مقفول مانده است. مجموع چنين رفتار "انتخابات"ى اگر چه به ظاهر "ولايت مطلقه فقيه" را نشانه گرفته باشد اما در هر حال در وضعيت يك "جمهور" دينى و اسلامى تحت حمايت و كنترل روحانيت شيعى باقى ماندن است. با توجه به اينكه همه جناح ها نيز در امر "حفظ نظام اسلامى" نيز همرأى و هم كلامند.

ويژگى اين دوره از 'انتخابات"، پياوردى از بحث هاى مفصل در محافل ايرانيان ميان رأى دهندگان و تحريم كنندگان، بهمراه داشته است. اما اينكه گفته مى شود تحريم راه حل نبوده يا نيست، بايست به اين حضراتى كه در خمودى خويش در ميان بد و بدتر غوطه مى زنند متذكر شد مگر شما مخبر يا مفسر "عالم غيب" هستيد كه با توسل به نزول دستوراتِ از پيش تعين شده برايتان، به چيزى كه هنوز به حقيقت در نيامده آن را نفى مى كنيد و خواهان بازگشت مخالفان اين نظام دينى به اجراى اين "دستورات نزول" يافته كه خود در مخصمه آن گير هستيد، مى شويد؟ وقتى مى گوييد تحريم تا كنون جواب نداد خود مؤيد دو چيز است يكم اينكه اگر جواب مى داد خوب بود، پرسش اينست كه چرا جواب نداد؟ پاسخش دشوار نيست. نخبگان "سياسى" در حصار "سياست" هاى اين "جمهورى"، كتف بسته در خدمت اين "جمهورى"اند. دوم اينكه دانش و ابتكار عمل در همايش و نمايش يك نيروى مستقل سكولار وجود ندارد و شمايى كه به جناحى از اين حكومت وابسته شديد در فقدان اين امر نقش فعال داريد.

اينكه دعوت كنندگانِ به شركت در "انتخابات" آرزويشان "لغو نهاد ولايت فقيه" و نيز آزادى و دموكراسى است يك مسئله است و واقعيت رفتار "انتخابات"ى موجود مسئله ديگر. دعوت كننده گان به رأى به جناحى از اين حكومت دينى، مگر خارج از اين سياست بد و بدتر، در پى گام يا حركت و جنبش مستقل ديگر هستند تا بتوان از آن نشانه هايى را در راستاى آزادى فكر و سياست از هر قيد و بند، يافت؟ آرزو داشتن و وقوع حقيقت، يكى و همسان نيستند. براى وقوع حقيقت، واقعيت را بايد كنكاش كرد و فهميد. واقعيت ما يك حكومت دينى ست كه در هر چهار سال معركه "انتخابات" مى گيرد و وقتى كارزار رهبر فقيه اش و نيز دعوت كنندگان به رأى حداكثرى مردم به بار نشست در پشت بندش، دار و دسته اين "جمهور" اسلاميزه شده در جامعه با آسوده خاطر شمشير رفتار فاشيستى را از نيام بر مى كشند و براى همين مردمى كه رأى شان را ستاندند، شاخ و شانه مى كشند. براستى رفتار فاشيستى يعنى چه؟

رفتار فاشيستى:

قدرت فاشيستى در هر جا در ضديت با ارزشهاى انسانى، يكسان عمل مى كند. اين عمل چه مرتبط به امر و موضوعات جهانى باشد و چه داخل يك مملكت، فرقى نمى كند در هر دو حالت ضديت با انسان است. فاشيست الزامن و حتمن اين نيست كه چهار تا افسر نظامى قدرت حكومتى را قبضه كرده باشند بلكه فاشيست، عمل و رفتاريست بر ضد انسان مانند نقض خشن حقوق بشر و ارزشهاى انسانى/جهانى مانند صلح.

عمله ها و مزدوران "جمهورى" اسلامى كه در خيابانهاى ايران براى زنان بطور مضاعف و براى مردان به عناوين مختلف مزاحمت ايجاد كرده و خشونت اِعمال مى كنند مانند اسيد پاشيدن به روى زنان، اعدام بى گناهان و اعدام در ملا عام، و در مجموع ديكته، تحميل و جارى كردن احكام مقدس اسلامى در همه شئون زندگى مردم و جامعه بوسيله ابزار خشونت، نيز عمل شان فاشيستى است.

قانونى را كه ترامپ رئيس جمهور امريكا امضاء كرد و بر اساس آن تشتت و آشفتگى روحى روانى را براى تعدادى از بى تقصيران و از آن جمله ايرانيان ساكن امريكا بوجود آورد، عين عمل فاشيستى ست كه اتفاقاً "جمهورى" اسلامى و لابى هاى آن در امريكا بنحو احسن از آن بهره بردارى خواهند كرد. يك نمونه از اين بهره بردارى اينست كه رئيس جمهور "جمهورى" اسلامى وانمود كند كه هوادار سينه چاك ملت ايران و ملت هاى ديگر است و در سخنانش به همين مناسبت بگويد كه ديگر ديوار كشيدن ميان ملت ها كارايى ندارد(نقل به معنى)، ملتى كه رئيس جمهورى اين "جمهور" دينى در مقابل پارس سگانش نسبت به آنها، به دليل به خطر نيافتدن "نظام" مصلحت پيشه مى كند و تره هم براى اين ملت خُرد نمى كند. و ملتى كه خواهان پايان دادن كمك هاى مالى به حزب الله لبنان و اسلاميست هاى شيعى و حتى غير شيعى از سوى اين "جمهور" ايران برباد ده هستند و اين در جنبش سبز به شعار ميليونى همين ملت تبديل شده بود.

هماهنگى با سياست "جمهورى" اسلامى چه در بُُعد داخلى كه نقض خشن حقوق بشر مى كند و چه خارجى كه در اتحاد با روسيه و از طريق گسيل داشتن مزدوران نظامى خود اعم از سپاه پاسداران و نيروهاى حزب الله و برخى گروهاى مسلمان ديگر در رقابت با عربستان و داعش به منطقه، منطقه را به آتش كشيده اند كه هدف سران "جمهورى" اسلامى نفوذ و گسترش اسلام شيعى در منطقه است، نمى تواند اتخاذ يك سياست واقع بينانه و محكم و مستقلى باشد تا بتواند دشمن تراشى عليه ايرانيان در سطح جهان كه "جمهورى" اسلامى علت واقعى آن است را به حداقل رساند. درايت و كاردانى سياسى مستقل از "جمهورى" اسلامى و زايش و پيدايش چنين نيروى سياسى در ميان ايرانيان مى تواند آن امرى باشد تا در مقابل اين رفتار فاشيستى "جمهورى" اسلامى كه ايران را به خطر انداخته ايستادگى كند. فقط در اين صورت مى توان به جهانيان نشان داد كه منافع ايرانيان با منافع "جمهورى" اسلامى ايران يكى نيست و نيز مى تواند بهانه هاى خارجى نظير بهانه رئيس جمهور امريكا را به نسبت كاهش دهد؛ اگر نتوانيم با سياست سنجيده و نيرومند نشان دهيم كه ايران و ايرانى در تضاد آشكار با "جمهور" اسلامى ست، در اينصورت طبيعى ست كه از منظر كشورهاى قدرتمند غربى، ايران و "جمهورى" اسلامى يكى قلمداد شوند و سرنوشت ايران و ايرانى بهمراه "جمهورى" اسلامى باهم رقم خورد.

ايران در نتيجه اعِمال قدرتِ سياستِ فاشيستى اسلامى چه در سطح داخلى و چه خارجى و منطقه اى كه هيچ كدام از انظار عمومى دور نيست، كشورى به شدت ضربه پذير شده است. نه دوستان جدى در منطقه دارد و نه در بخش هاى ديگر جهان. تصور كردن و دلخوش بودن به اينكه شريك روندى با روسيه در گشايش قطبى در مقابل امريكا و اروپا باشيم نه اينكه كاردانى سياسى نيست بلكه محاسبه اى ناصحيح ست كه "جمهورى" اسلامى بر حسب ذات بلند پروازنه سياست اسلامى خود آن را دنبال مى كند و در دراز مدت مى تواند خطر فروپاشى ايران را در پى داشته باشد.

و هر چقدر سياست به اين معنى ، يعنى در هماهنگى با سياست اسلامىِ "جمهورى" اسلامى باشد يا ممتنع عمل كند به همان نسبت كلاف سر در گم بحران سياست در ايران گشوده نخواهد شد.