سکوت
ديده ها و شنيده های خيابانی:
Sat 20 06 2009
دو روز نبرد بی امان خيابانی ترس معترضين را از بين برده بود. مردم هر کجا در دستههای چندتايی جمع می شدند و شعار می دادند و با حمله پليش ضد شورش از حمايت و همراهی يکديگر نااميد نبودند. جمعيت حتی در حالی که ميگريخت شعار "مرگ بر ديکتاتور" را فراموش نميکرد. مردم در حال فرار اتوموبيل ها را تشويق می کردند فرياد خود را با بوق زدن نشان دهند. سرکوب عريان جايی را برای سکوت هيچ کس بافی نگذاشته بود حتی اتوموبيلها. شهر بغضش را فرياد ميکشيد.
اما از روز دوشنبه سياست سکوت سبز موسوی در خلا رسانه ای دهان به دهان چرخيد تا خيل ستيزگران خيابانی را به سکوت وادارد. نخستين بار روز ۲ شنبه بود که در ميان تظاهرات ميليونی از نيمه راه ليدرها فرياد می زدند "ساکت" جمعيت که با فريادهای خود مردم بسياری را از خانه و محل کار و خيابان به سمت خود فراخوانده بود وادار به سکوت شد اما مدت زيادی نتوانستند جمعيت را ساکت نگه دارند. مردم که از ديدن قدرت خود به وجد آمده بودند و باور کردند که با قدرت خود پليس را خلع سلاح کردهاند سکوت را تاب نياورد و شادمانه شعار ميداد. پس از تير اندازی وحشيانه پايگاه بسيج به مردم جمعيت خشمگينانه تا پاسی از شب در خيابان شعار داد. آن شب تهران تا صبح سکوت نکرد.
روز بعد تلاش ليدرها برای سکوت سازمان يافته تر بود و با پخش پلاکاردهايی چون
"سکوت بر گلوله پيروز است"
"سکوت سرشار از ناگفته هاست"
"سکوتم از رضايت نيست"
جمعيت را به سکوت واداشت و با پخش اين ادعا که ديشب اگر سکوت می کرديم کسی کشته نمی شد جمعيت را بيش از پيش در کنترل خود گرفتند و مخالفين سکوت را احمدی نژادی خواندند. تظاهرات چندصد هزار نفری به گردهمايی بدل شد. اما جمعيت در راه بازگشت در ميدان ونک به نيروهای بسيج که جشن شان در ميدان وليعصر پايان يافته بود رسيد ديگر سکوت خواهان نتوانستند جلوی خشم مردم از وقايع چند روز گذشته را بگيرند و با چنان جسارت و خشمی شعار می داد که نيروی انتظامی حاضر در ميدان جرات دخالت نداشت. جزئيات درز کرده فاجعه کوی دانشگاه و مفقودين آن نيز اين حقيقت را مسجل کرده بود که نيروی انتظامی جاده صاف کن بسيجی های لباس شخصی است. فرمانده ميدان مرتب به مردمی که ددمنشی پليس را در روزهای اخير ديده بودند بحث می کرد و تلاش داشت آن ها را قانع کند آن ها هيچ کاره اند. به صراحت به مردم اطراف که تنها از پليس انتظار حمايت داشتند گفت که هوا رو به تاريکی است و او و مامورانش ديگر مسئوليتی ندارند. حاجی و مامورانش ميدان ونک را ترک گفتند. بسيج ماند و خيل جمعيت.
به ناگاه حمله ای در گرفت که بی شباهت به جنگ نبود. تيرانداری، باتوم، چاقو اين جماعت به هر سلاحی مسلح بود. آن ها که خط مقدم بودند زخمی ها را عقب خط می فرستادند دختر خردسالی همانجا جان داد. جنازه ها دريده شده بود. مردم تمام تلاش خود را کردند که حتی جنازه ها به دست آنان نيفتد. بر طبق اخبار غير رسمی ۳۳ نفر آن شب با شليک گلوله و ضربات باتوم جان باختند و بسياری نقص عضو شدند.
و باز چهارشنبه سکوت طلبان منسجم تر شدند. هرچه ضربات سهمگين تر سکوت طلبان با وقاحت بيشتری برای کنترل اضاع سياست خود را ترويج کردند. و پنج شنبه نيز به همين منوال در ميدان توپخانه گذشت جمعيت بسياری معترض اين پيک نيک آمدن های هر روزه بود اما ليدر ها می گفتند امروز آخر ما اين جا متحصنيم اما در برابر اين سوال که چطور اين همه جمعيت به جای اين که مقابل وزارت کشور، مجلس، شورای نگه بان يا رهبری متحصن شوند به ميدان توپخانه آورده شدند حرفی نداشتند. اعتراضات ميان جمعيت گسترده تر شد مردم که چند روز بود فريادهای شعار ندهيد را می شنيدند ديگر فرياد حرکت نکنيد را تاب نياورد و به حرکت در آمدند و تا انقلاب پيش رفتند.
اما سياست سکوت در خيابان و فرياد روی پشت بام را همين جمعيت سکوت پيشه در محلههای خود و گروه های محلی حنثی ميکند. مردم خارج از گردهمايی ها سکوت آن هم از نوع سبز را در پيش نگرفتند. صدای کوکتولمولوتف ها و نارنجک های دستی گواه اين ادعاست. محلهها و شهرک ها همچنان در حال مقاومت اند. شهرکی راههای ورودياش را با کاميون های شن و ماسه ميبندد و تا صبح شعار ميدهند. در ميدانی مردم به يک باره بر لباس شخصی ها هجوم ميبرند. شب که شهر به دست نيروهای لباس شخصی ميافتد و ميدان های اصلی را قرق ميکنند تمام اتومبيلها بوق می زنند مردم بسياری جمع می شوند حتی اگر کاری نمی کنند می ايستند تا اگر شده جواب يک بسيجی را بدهند و بعد به خانه برگردند. فط کافيست يکی شعار دهد تا محله ای طنين فريادش خواب سکوت طلبان خفته را مشوش کند. وقت سکوت ايران گذشته است.
گزارش ارسالی برای نشريه دانشجويی بذر