عصر نو
www.asre-nou.net

اصول تاریخ


Thu 16 02 2017

بیژن باران

bijan-baran.jpg
مرگ تمدن‌ها زمانی فرا می‌رسد که بزرگان مردم، به پرسش های جدید آن‌ها، پاسخ‌های کهنه می‌دهند. ویل دورانت-تاریخ تمدن
من پرسشهایی را که نتوان پاسخ داد به پاسخهایی که نپرسیده داده می شوند؛ ترجیح می دهم. ریچارد فاینمن

تاریخ مانند علوم طبیعی قوانین و اصول ساده ندارد. ولی مانند علوم انسانی تابع علیت، تقارن زمان و مکان، احتمالات بوده؛ توان پیشگویی دارد. اصول تاریخ نگاری بقرار زیرند: خود را در زمان گذشته انگار و تدارک ببین. دیدگاه و اسناد را بدقت بررسی کن. روی موضوع تمرکز کن. آماده باش با سند جدیدتری عقیده خود را تغییر دهی. مخاطب خود را در نظر بگیر. از تکرار آرای دیگران بپرهیز.

راست گویی، وجدان، انصاف، بیان شفاف، عدم تعصب برای درج حوادث و شخصیتها- تاریخ را مانا کرده؛ چون آن را دیگران راستی آزمایی می کنند. کاربرد دستوری فعل ماضی بهتر است. شواهد، اسناد، مخاطب، داوری دیگران را بدقت بررسی کن. تاریخنگار بری از خود بزرگ بینی و خرافات، با صحت فکری و سلامت مزاج دقیقتر می نویسد.

آیا نگارش تاریخ شیوه های گوناگون دارد؟ در تاریخ کی/ شخص، چی/ چیز، کجا/ مکان، کی/ زمان، چرا/ علت- پرسشهای اصلی در شرح حوادث اند. می توان از یک کتبیه به فرهنگ رایج یک دوره پی برد. کتیبه داریوش: .. از دروغگویی و خشگسالی. این ها مسایل رایج 2500 سال پیش بودند. آیا دروغگویی مانند امروز یک صفت ایرانی است؟ از عصر روشنگری، تاریخ بین نیکی انتظار عدالت اجتماعی و شر فاکت کشتار پساانقلاب، جنگ، فقر نوسان دارد. البته پس از هر انقلاب لایه های بیرون حاکمیت پیش از آن، به قدرت و ثروت می رسند.

معنی دانستن، توصیف، نوشتن تاریخ چیست؟ ارسطو 384-322 ق.م. شعر را بر تاریخ رجحان داد؛ زیرا شعر از آنچه باید حقیقت باشد می گوید نه صرفا آنچه حقیقت است. او علم را بررسی پدیده های قانونمند، کشف یا فهم راز طبیعت دانست. هرودوت همدوره سقراط، سپس پلوتارخ؛ بهبود اخلاق در جامعه و عبرت فرد را ترویج کردند. پلوتارخ 46-120م نطق نگاری برای شخصیتهای تاریخی نوشت. "قانون طبیعت" بمثابه "استعاره زنده" در اشعار لاتین لوکرتیوس، ویرژیل 70 ق م- 19م، اووید، سپس در نثر پلینی بکار رفت. سنه کا در کتاب مسایل طبیعی پرسید:

آیا تاریخنگار استاندارد خطابه/ رتوریک را مانند اسناد، شواهد، ارزیابی، استدلال، داوری، راستی آزمایی بکار می برد؟ او مانند بطلمیوس بود که در راستی آزمایی، ذهن تاریخنگار را چون دادگاهی ترسیم کرد. در دادگاه قاضی، دادستان، مجرم، شاهد، وکیل بوده؛ استدلال دیالکتیکی/ ضد و نقیض، قانون، افشای شواهد ارایه می شوند. داوری بر منطق استنتاجی، شیوه علمی مشاهدات، منطق، نتیجه، فلسفه علوم، ثابتهاهای جسمانی، جرمشناسی رایج در زندگی و فرهنگ قرار دارند.

در ایران اعمال شاهان و شعر حماسی اساطیر مانند شاهنامه تاریخ نام گرفت. پدر فلسفه تاریخ، ابن خلدون در مقدمه 1377م روش علمی را بر بنیان آثار فارابی 872-950، ابن مسکویه، نصیر الدین طوسی 1201-1274 ارایه داد. این روش علمی دولت، ارتباطات، تبلیغات، تعصبات در تاریخ را آشکار کرد.

جان استوارت میل گفت: علم در کشف قوانین و اصول محاط بر پدیده ها می کوشد. او تاریخ را "علم اخلاق"خواند. در این قیاس "قوانین ذهن" مانند ایده، احساس، انگیزه، قصد بر رفتار انسان غالب اند. این "قوانین ذهن" روانشناسی، علم اخلاق، اصول رفتار اجتماعی انسان را تعیین می کنند. در سده 18 تاریخ روی حقیقت، تغییر، علل تکیه کرد نه بهبود وضع اجتماعی خواننده آن.

گاهی تاریخ نگار جمعآوری، تحلیلگری، غور در اسناد مربوطه کرده؛ برای جذب خواننده بیشتر مسایل روزمره، غیرتاریخی، بی اهمیت را برای واقعیتگرایی جاشنی می کند؛ مانند برخی کتب در باره رجال دولت ساقط. گاهی تاریخ روزنگاری است؛ مانند 14 جلد خاطرات رفسنجانی و 6جلد علم. آنها گزارش رفتار روزانه، شاهد مراودات دولت، رفتار و گفتار رجال می باشند. اغلب علتهای اصلی و ثانوی در تاریخ در اذهان و لایه هایی از مردم جابجا می شوند.

گاهی برخی به وهم گراییده؛ عاطفه یا غبطه جوانی رفته را با "اگر این نمی شد آن می شد" بجای علت، فاکت، نتیجه نامطلوب می نشانند. قانون 1311 ضد اشتراکی، قتل دکتر ارانی در زندان، قتل شاعر عشقی و ترک کشور پدر قرینه در قتل جزنی در زندان، شکنجه دکتر ساعدی، ترک کشور پسر دارد.

آیا سکانس رویدادها تکرار، شباهت، علیت دارند؟ هر 2 با ضدیت با شوروی، چین، ویتنام؛ با آمریکا پرچمدار این تضاد، همراه بودند. آیا از رویدادهای پدر می توان سرنوشت پسر را پیش بینی کرد؟ چرا پسر از تاریخ عبرت نگرفت؟ اشکال در این است که تاریخنگاران با خواستگاه طبقاتی تعصب داشته؛ در تقریر این رویدادها شباهت را ندیده؛ لذا شناخت قانون سرپیچی از انتظارات مردم را ندید گرفته؛ عوامل دیگر را اولویت می دهند. آیا قتل رییس پلیس تهران عهد دکتر مصدق، افشار طوس، قرینه در قتل ریس پلیس شیلی عهد دکتر النده دارد؟

چگونه می توان از روی ضبط رویدادهای اجتماعی قانون تکوین آنها را یافت؟ برای توضیح این تشابه یا تقارن زمان مانند عاقبت پدر و پسر و مکان مانند رییس پلیس ایران و شیلی - چه عواملی دخیل ند؟ روندهای دخیل در این پیآمدها کدامند؟ می توان دید: دیکتاتورهای دهه 1960 در فیلیپین، کره جنوبی، کنگو، ایران، چند کشور آمریکای جنوبی ساقط شدند. آیا این سقوطها قانون مندند؟ چگونه این دیکتاتورها نتوانستند انقلابها را با سازمانهای جهنمی چون ساواک مهار کنند؟

آیا در تاریخ و علوم انسانی هم اصول جهانشمول، علیت، تقارن، الگوهای تکرار و تناوب، قواعد تشابه، قیاس منطقی وجود دارند؟ تاریخ نگار اغلب شرح حال رجال تاریخی را در قالب بیوگرافی می نویسد. یقین در علم و تاریخ تابع زمان بوده؛ شناخت پدیده های دورتر در محور زمان درجه قطعیت کمتر دارند. اصول جهانشمول در علم در زمان کمٌی تر و دقیقتر شده؛ از کیهان تا ذره صحت دارند. در تاریخ اصول کیفی بشکل حکم، داوری، عقیده تاریخنگار تبلور یافته اند. علیت در هر 2 حوزه مصداق داشته؛ ولی در تاریخ گاهی در چنبر کلمات مخدوش می شود.

در حالیکه ذرات در فیزیک تقارن دارند- پروتون، نوترون، الکترون در کیهان یکی اند. در تاریخ برخی شخصیتها با قدرت، ثروت، منزلت از هزاران فرد دیگر در رویدادهای اجتماعی تعیین کننده ترند. انگیزه، پشتکار، شجاعت آنها را از دیگران جدا می کنند. در تاریخ قواعد تشابه و قیاس منطقی کیفی، حدسی، ظاهری، ذهنی، عاطفی اند. الگوهای تاریخی در چند انتزاع مانند ناسیونالیسم، آرمان، استعمار، بحران، رهبر، مردم تکرار می شوند. تاریخ به کوانتوم مکانیک با احتمالات نزدیکتر است تا به مکانیک نیوتن.

در علم/ فیزیک تقارن زمان، فضا، ذرات را می توان در تاریخ به دوران، کشورها، شخصیتها تشبیه کرد. زمان چیست؟ زمان نیوتن مطلق، بدایت، نهایت داشت؛ زمان آینشتاین نسبی، تابع حرکت، ثقل، متفاوت برای ذرات شد؛ نیز در نسبیت گرانش و حرکت زمان را کند می کنند. در نجوم هابل آغاز زمان در مهبانگ و با گسترش شتابنده کیهان بی نهایت است. تقارن زمان را در گذشته، اکنون، آینده در فرمولهای فیزیک بی تفاوت می کند. بر سنگ گور بولتزمان در وین این فرمول حک شده: S = k .log W قانون 2 ترمودینامیک یعنی در گاز ایده آل آنتروپی با شمار وضع مولکولها تناسب داشته؛ در حال افزایش است. آیا زمان در تاریخ با مسیر جهتدار بوده؛ آشوب در تمدن افزایش یافته؛ رخدادها بسوی تعالی می روند؟

خواندن تاریخ، سفر به گذشته در حال است؛ خواننده به سفر ذهنی می رود. در کتاب تاریخ قدیم صفحات سامان دار اند؛ زمان آنرا اوراق کرده؛ آنتروپی/ آشوب در آن پدید می آورد. در تاریخ عدم تقارن شخصیتها، کشورها، زمانها/ مراحل هم وجود دارند. لذا نمی توان تفویض قدرت سیاسی مسالمت آمیز آمریکا را در 240 سال گذشته در خاورمیانه دید که برای قبضه قدرت سیاسی کودتا، انقلاب، تظاهرات و سقوط دولت روی می دهند. نیز حاکمیت ساقط با محدودیت، زندان، حصر، تبعید، اعدام روبرو می شود. آیا تفویض خونین قدرت را در روسیه، فرانسه، ایران، مکزیک را می توان با تفویض مسالمت آمیز قدرت در آمریکا، کانادا، انگلیس مقایسه کرد؟

آیا قوانین ذهن چون شخصیت، انگیزه، غریزه، نفع، صیانت نفس، حرص، قصد در جامعه شبیه قوانین طبیعت چون گرانش، حرکت، کنشهای شیمیایی، احتمالات اند؟ آیا انقلاب جبری است؟ شرایط مساعد انقلاب کدامند؟ در دولت و انقلاب، لنین 3 شرط پیروزی انقلاب را ارایه داد: 1- وجود بحران در رأس جامعه برای امتیاز دادن به توده یا سرکوب آن؛ بالاییها نمی توانند به رویه قبلی ادامه دهند. 2- جذب نیروهای بینابینی. 3- رهبری طبقه پیشتاز و حزب؛ خواستهای پایینیها. باید در خاورمیانه استعمار را هم افزود.

باید شرایط معین هر انقلاب را با این 4گانه یعنی پوسیدگی حاکمیت، شرایط عینی بحران، شرایط ذهنی رهبری، عامل خارجی محک زد. مارکس نیز در مانیفست 1848 حاکمیت را ناشی از طبقات فایق دانسته؛ پس از غلبه سرمایه داری بر فئودالیسم اروپا، آینده بی طبقات را برای بشر – نخست در اروپا در آینده- پیش بینی کرد.

آیا قوانین تاریخ مانند طلوع و افول قدرتهای باستان ایران، روم، نازیها، استعمار انگلیس، نواستعمار آمریکا شناخت پذیرند؟ آیا سلطه آمریکا در جهان بخاطر دانش این قوانین است؟ آیا نفوذ اقتصادی در کشورهای دیگر بوسیله شرکتهای انحصاری یا آموزش سلطه در کلاس های وزارت خارجه، ارتش، کشور، دارایی ضامن گسترش آمریکایند یا حرکت سرمایه بدنبال امنیت و سود؟ آیا این قوانین یا قدرت برتر اقتصادی و نظامی غالب بر اعمال انسانی شناخت پذیرند؟ در علم هم تا 95% کیهان یعنی ماده و انرژی تاریک هنوز پس از 5هزار سال تمدن شناخته نیستند.

در تاریخ تقارن فضا از یک منطقه زمین مثلا آمریکای شمالی به منطقه دیگر مثلا خاورمیانه صدق نمی کند. تقارن زمان یعنی شباهت 2دوره متفاوت در یک کشور یا چند کشور؛ تقارن مکان یعنی شباهت تاریخی 2کشور مانند ترکیه و ایران است. این 2 کشور در حوادث سده 20، سنت، نفع فردی، افراد دیگر، انتظارات نیروهای دیگر جهانی تشابه دارند. شخصیتها در بازه زمانی ویژه، مانند رضاخان در ایران با آتاترک در ترکیه شباهتهایی دارند. یا تقلید رضا خان از کشف حجاب امان الله خان شاه افغانستان در خاورمیانه پیشامدرن قابل غور است.

احتمالات، متغییرهای زیاد، شرایط فرهنگی تاریخ را از علم/ فیزیک با مقادیر، فرمولهای کمیتی معین دور می کنند. لذا قوانین تاریخ جهانشمول نیستند. رویدادهای اجتماعی را فیلسوفان و رهبران حزبی تحلیل، تفسیر، پیش بینی می کنند. انقلاب اکتبر، چین، ویتنام، کوبا را رهبران آن پیشگویی کرده؛ با عمل آنرا محقق کردند. دیگر اینکه بعد از قبضه قدرت و اجرای رفرم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی با کاربرد ابزار سرکوب و کنترل دولتی به بن بست اقتصادی رسیدند. رهبران مرحله انقلاب را با آثار تئوریک اروپای غربی مرحله بندی کرده؛ ولی به سرمایه داری دولتی انجامیدند که تحت فشار سرمایه خارجی به سرمایه داری خصوصی در گذارند.

یک استراتژی در جستجوی بنیانیترین قوانین تاریخ، عمومیترین تقارن/ همگنی در جامعه است که بر رابطه دولت با مردم حاکم است. اصولا تجریدات مردم، دولت، قدرت، طبقات، سرمایه در بستر تاریخ یک کشور خاص تعبیر سوء می شوند. مردم آمریکای شمالی با فرهنگ رفرماسیون انگلیسی و در آمریکای جنوبی با فرهنگ کاتولیک اسپانیایی ظرف 2-3 سده نتیجه متضاد پیشرفت و عقبماندگی ببار آوردند. این قوانین از الگوی قانون اساسی، حقوق بشر، سنت ماضی، سلیقه رهبر تدوین می شوند.

در این استراتژی "مردم" تجریدی بر افراد مانند پروتون است که تفاوتی بین اجزا قایل نمی شود. تاریخنگار در روایت رجال، حوادث، عوامل معیارهای زیر را برای موضوع بکار می برد: 1-تقارن ذرات: احاد مردم با هم برابرند. 2-عدم تقارن ذرات: شخصیتهای تاریخی صفات عمومی-علاقه به خانه، غذا، باه، سفر، اشیاء- ندارند. ولی شخصیتها با هم توفیر دارند. 4 نوع ستاره کوتوله زرد مانند خورشید و سرخ، ابر نو اختر، نوترونی و انواع سیاره آبی مانند زمین، گازی ، صخره ای وجود دارند؛ نه یک ستاره یا سیاره عام. خواننده، نقاد، مترجم آثار تاریخی معیارهای زیر را در مورد تاریخنگار بکار می برند: 1- عدم تعصب، منافع شخصی، صحت قوای دماغی. 2- راستگویی.

آنها صفات خارق العاده قساوت، میهن پرستی، آرمانی، مالپرستی، خودشیفتگی، قدرت، هوش بیانی، نظامیگری، تعامل، اقناع، تحکم، اقتدار، منزلت، ثروت، شجاعت، تقاص دارند. 3- تقارن زمان: تکرار نظم اینکه حوادث تکرار شده؛ یا شخصیتهای نو شبیه گذشتگان اند. 4-کاربرد علیت، منطق، عقل، تقویم در بررسی حوادث.

در تاریخ اینها مطرحند: علت- معلول، کنش-واکنش، عوامل بیرونی-درونی، مهم- ثانوی، شخصی-اجتماعی، اختیار- اجبار، امکان- ریسک، قانون-مطلقه فردی، احتمال- قطعیت، قدرت، ثروت، منزلت، میراث تاریخی، تبلیغ-سرکوب، رسانه ها. کارکردهای مغز هم در رجل تاریخی دخیلند: انگیزه، کنجکاوی، 4عارضه روانی ژنتیک، روحی افسردگی، فکری تکفکری/ ویرش، شخصیت خود شیفتگی. در تاریخنگاری عقلانیت در تقابل با اعتقاد به غیب، ارواح، شر، خیر نیز موثر است.

اهمیت عمل انسان در تاثیرات و مقاصد بررسی می شوند. علم مشاهده ای به علم توضیحی منجر می شود. تاریخ توصیفی به تاریخ انگیزه دار منجر می شود. تاریخ توصیفی "چه اتفاق افتاد" را روایت می کند. تاریخ علٌی "چرا اتفاق افتاد" را ارایه می دهد. لایبنیتز گفت: هر چیز بخاطر دلیل مشخصی روی می دهد. این دلایل را باید تاریخنگار کشف کند.

آیا بین نطرات تاریخنگاران اشتراک رای است؟ شرح انقلاب بهمن 57، نقش آمریکا در کودتای 28مرداد و انقلاب سفید، رهبری برونمرزی، بیطرفی ارتش، تظاهرات 11 میلیونی مردم در عاشورای 57 – توصیف حوادث گذشته برای القای اهمیت این انقلاب اند. برای علیت در انقلاب باید سفر کیسینجر به چین و توافقنامه 1975 هلسینکی، بحران نفت 1976، حقوق بشر کارتر، رشد تبلیغات دینی با حمایت آمریکا بضد اردوگاه مداقه شوند.

این حمایت از ادیان اکثریت عهد آیزنهاور تا کمربند سبز برژینسکی، منجر به قلع و قمع سکولاریسم در خاور میانه از دکتر مصدق تا دکتر بوتو، سرهنگ ناصر، سرهنگ قاسم، دکتر نجیب شد. تز آیزنهاور با کمک به ادیان بضد الحاد شوروی به دیکتاتور خرافی طالبان، ضیاء الحق، انقلاب بهمن 57 یعنی رجعت به جنبش تنباکو 1892به رهبری میرزای شیرازی شد. دلیل دیگر برای سقوط دولتهای ملی فروش اسلحه آمریکا در منطقه پس از ج ج 2 می باشد. برای کمک به مجاهدان و طالبان در افغانستان و پاکستان، کانال تسلیحاتی و مالی برای این 2 کشور از قطر و عربستان ایجاد شد.

تز آیزنهاور به رشد بنیانگرایی مسلحانه با کشتار، بیکاری جوانان، جابجایی مردم، پناهجویی بخارج میلیونها ساکنان خاورمیانه منجر شد. آغاز موج حاکمیت دینورزان با انتخابات یا بی انتخابات شبیه عربستان و قطر از اسراییل تا عراق، ایران، پاکستان، لبنان، غزه، ترکیه، مصر مرسی، الجزایر با کودتای نظامی پس از 100 هزار کشته، سوریه، لیبی انجامید. آرمان عدالت در شوروی روی 800 هزار مهاجر راستگرا با نماد شرنسکی به اسراییل بی اثر بود.

تغییر مکرر نخست وزیر و کابینه ها در فاصله 39-42 و 56-57 آیا فقط شباهت صوری دارند؛ یا تابع قوانین ناشناخته اند. چرا اولی به شکست قیام 15خرداد و دومی به پیروزی همان رهبری در بهمن 57 و آخرین انقلاب پیروزمند سده 20 انجامید؟ آیا این 2 پدیده تغییر نخست وزیر و پیامد انقلاب با هم رابطه علیتی دارند؟

آیا تغییر نخست وزیرها احمقانه، نزدیک بینانه، هوشمند، شقی، دیر، از روی استیصال بود؟ چرا در دهه 40 دوام حاکمیت و در دهه 50 سقوط رژیم ناشی شدند؟ آیا درگیری آمریکا در گواتمالا 1954، رهنمود آن به دولت دکتر امینی، انقلاب سفید بهمن 41 ایران، فرجام سقوط سلطنت بهمن 57 اشتباه آمریکا در ایران بود یا شخصیت نامناسب شاه؟

در این نوع تحلیل شرایط تغییر جامعه – رشد شهرها، صنعتی کردن، زوال ارزشهای قبیلوی، جشنها و کالسکه زرین کودکانه/ ملوکانه در کشوری فقیر، مدال به سینه و سرشانه در کشوری با پوشاک ساده، فحاشی و بددهنی به وزرا در خلوت دربار، دهها فاکتور دیگر را باید در تحلیل تاریخ ایران در فاصله 32-57 بکار گرفت.

روشن است که یافتن قانون تغییر جامعه از برنامه های مرکزی آعشته به تبلیغ دولتی، آمار اقتصادی، اسناد فراوان ممکن نیست. حتی همنظری مفسران تاریخ هم میسر نیست. پس تاریخ نسخه/ ویراست های گوناگون دارد. گاهی 2نسخه متضاد مثلا در جنگهای ایران و یونان یا آلمان و متفقین وجود دارند. البته این منابع متضاد برای حقیقتیابی تاریخنگار ثالث بکار می روند. ولی با پیدایش 100 کتاب تاریخ مثلا درباره برده داری و جنگ داخلی در آمریکا طیف نظرات، نه یک حقیقت، در جامعه جاری می شود.

در کتب درسی هم بنا به دید حاکمیت تاریخ بازنویسی می شود. نیز این تاریخ در رسانه ها، آثار هنری، رساله های دانشگاهی تحت اداره ممیزی بازتولید می شود. البته گذشت زمان، چرخش حاکمیتها، امکان نشر در کشورهای آزاد – نسخه های متعدد از تاریخ/ رویداد در جامعه پیدا می شوند. لذا تاریخ بصورت نقاشیهای پویانمایی/ انیمیشن والت دیزنی می شود. هر ورق آن با کمی تغییر در تم در کتابی با صفحات فراوان پدید می آید. در تاریخ اخلاق و داوری هم دخیل اند.

این ویراستهای متعدد از تاریخ/ رویداد در تقابل با علم با یک نسخه/ فرمول می باشد. حاکمیت تبلیغ شعارها را با تاریخ می امیزد. شاه واژه "انقلاب" را از بهمن41 مانند تخم لق در لسان مردم انداخت؛ تا به انقلاب بهمن 57 با انقراض دودمان خود رسید. زرق و برق نازیها با اردوگاههای مرگ در کتب وارد می شوند. مفسران، شارحان، تاریخنگاران بعدی آثار گذشته را بازنویسی کرده؛ نتایج برآمده از عمل نه خود عمل نشر می شوند. البته تاریخ و علم در دروس آموزشی بازتولید می شوند. علم از ارزشگذاری آزاد است؛ ولی مهندسی آن برای سرکوب و جنگ از علم جدا شده در سیاست ادغام می شود.

علم تابع قانون در جامعه کاربرد ارزشی در تسلیحات قتال و ابزار طبی دارد. علم هم شباهت به تاریخ در خدمت حاکمیت دارد. شخصیت دکتر مصدق در سده 20 بخاطر تبلیغات و سانسور حاکمیت کاویده نشده است. رابطه علم و تاریخ با حقیقت و صدق ارزنده است. رویداد، مفسر، ناظر، چارچوب مرجع در فیزیک مدرن کوانتوم و نسبیت در تاریخ هم کاربرد دارند. دیدگاه راوی در تاریخ مانند پرسپکتیو، انصاف، حقیقتگویی، صحت دماغی، بیطرفی، داوری، منطق، عقل/خرد برای انتقال شرح رویداد به خواننده هم مهم است. رویداد علل و پیآمد در افق روایت در جامعه دارد.

تاریخ خوب و بد دارد: کوروش و نادرشاه در برابر شاه سلطان حسین و فتحعلی شاه. معیارهای داوری کدامند؟ بریدن سر کوچک خان، قتل خیابانی عدالت خواه 1259-1299، بریدن سر پسیان 1270-1300 نخستین خلبان ایران، تبعید لاهوتی شاعر 1264-1336، در تقابل با ایجاد امنیت ملی، عدلیه مدرن، جاده و قطار، ثروت اندوزی رضاخان که نهادهای نسوان و مدنی مشروطه را تعطیل کرد- قیاس می شوند. داوری دادگاه قضایی نقض قانون را جزا داده؛ اعمال خوب متهم را نامربوط می داند. داوری تاریخ پیچیده تر است. خواننده تاریخ بنا به خواستگاه طبقاتی گاهی در مورد این دوره قضاوت گوناگون دارد.

هر بررسی 3 کنشگر دارد: تاریخ نگار، تحلیلگر، خواننده. تاریخ نگار مشاهده هر واقعیت را مستند می کند. تحلیگر الگویی برای انجام کاری معقول در حوزه های فلسفه، علوم اجتماعی، قانون می جوید. لذا تاریخ با قضاوت خواننده؛ معیار دیدگاهی و داوری تاریخنگار آغشته می شود. البته باید تبلیغ حاکمیت و ممیزی دولت را هم در تاریخنگاری مدرن افزود.

تاریخ مشروطه کسروی یا سردار جنگل فخرایی بجز افزایش فهم حوادث سده 20 ایران غبطه خواننده را هم بر انگیزد. در ذهن خواننده "اگر" حکومت ائتلافی رضاخان، کوجک خان، پسیان، خیابانی برای تعیین مسیر گذشته نق می زند. زیرا تاریخ در پیاده کردن قوانین انقلاب مشروطیت یعنی آزادی و عدالت ناکام ماند؛ سرانجام در بهمن 57 با قوانین ولایت جایگزین شد.

این بایسها تاریخ را از علم غیرعینی تر می کند. نکته دیگر تاریخ گاهی در خدمت منافع حاکمان نوشته می شود. مثلا تاریخنگاری انگلیس در قاره های آمریکا، آسیا، آفریقا، اقیانوسیه در خدمت منافع مادی استعمار نوشته شد. این نوع تاریخ با آزادگان سده 20 مانند فانون و فوکو ترمیم شد. لذا تاریخ با لایه منافع آغشته می شود. علم هم در خدمت تسلیحات حاکمیت برای سرکوب فرودستان و دفع دشمنان قرار می گیرد.

ولی علم ناب در کتب دانشگاهی این تصویر سرکوب و ستم را از خود دور می کند. فیزیک هسته ای به بمب دانشمندان دهه 1940 با نابودی 200 هزار نفر در ژاپن آغشته است. اکنون پهباد در زدن تروریسم، جنگهای کلنگی به تخریب بناها، قتل غیر نظامیان بیگناه منجر می شود. علم مجموعه دانش رده بندی شده با اسناد، منطق، ریاضیات ناشی از ذهن و طبیعت، به عمل در جامعه می انجامد. تاریخ برای درک حال در گذشته است که نگارنده بیطرف آن را روایت کرده.

آیا الگوی کلان مانند پیشرفت، چرخه/ سیکل، جبر، آشوب، جهت غایی، نظم، بینظمی بر تاریخ حاکم است؟ آیا تاریخ انباشت ثروت، حفظ آن، سرکوب معاندان است که در تمدن ثابت اند؟ در عین حال تاریخ به فنآوری، افزایش جمعیت، گسترش طبقه متوسط هم می انجامد. آیا تاریخ را یک گرایش، الگو، نیروی محرکه نهایی می راند؛ یا بالا و پایین در پیشروی بسوی مدرنیسم دارد؟ علم با جدایی از فلسفه برای شناخت انسان از گسترش شتابنده کیهان، سوی تعالی دارد. آیا تاریخ هم برای رسیدن به مدرنیسم و عدالت اجتماعی سوی تعالی دارد؟

مدرنیسم در 2وجه بسط مدرنیزاسیون زیرساختهای ملی و عدم تحکیم مدرنیته نهادهای مدنی همسو با پویش تاریخ مانند غرب در رسیدن به دمکراسی لیبرال در خاور میانه است. لذا استبداد سکولار از نوع کشورهای آمریکای لاتین ساقظ شده؛ بعد رشد اقتصادی هدف شد. پس استبداد مطلقه دینی عربستان هم در نهایت ساقط شده؛ بخاطر انباشت خواسته های تاریخی اجزا و اقلیتها فروپاشی نوع یوگسلاوی را در پیش دارد.

در خاورمیانه سده 20 وجود استعمار، نفت، استبداد مطلقه موانع پویش جامعه بجلو بودند. استبداد 2شکل فردی و دینی داشته که اولی در کشورهای جهان سوم مانند تایوان، کره و آمریکای جنوبی پس از دوره دیکتاتوری به اقتصاد شکوفان انجامید. بدون دخالت دین دیکتاتوری فردی نوع رضا خان، مارکوس فیلیپین، بن علی تونس، پس از سقوط به مدرنیته فصلی کشیده شد. در ایران شهریور 20 تا 28مرداد 32 جنبش مدنی برهبری دکتر مصدق نضج گرفت.

استبداد دینی در عربستان نمی گذارد مدرنیزاسیون به مدرنیته بیانجامد. این نوع دیکتاتوری مانند ایران پهلوی2 به فروپاشی می انجامد نه اصلاحات یا نوسانات مانند اوضاع فعلی ترکیه، ایران، پاکستان. این نوسان بخوبی در این کشورها با نزدیکی و دوری به مدرنیسم در سده 20 دیده شدند. آیا ثبات عربستان با حمایت خارجی متکی بر نفت با تاکید بر تسلیحات هوایی ماناست؟ نفت دولت و نهاد سرکوب را فربه می کند. اقلیتها هم عامل تخفیف استبدادند؛ نمونه: لبنان.

منابع. ‏2017‏/02‏/16 NISL powerpoint download
تاریخ تمدن جهان باستان: وبسایت تاریخ ما، انی کاظمی.
https://en.wikipedia.org/wiki/Historical_method
http://writing2.richmond.edu/writing/wweb/history/principles.html اصول تاریخنگاری.