عصر نو
www.asre-nou.net

فترتِ فکرت


Tue 3 01 2017

اسماعیل رضایی

انسان ها تحت تاثیر فعل و انفعالات محیطی و همچنین الگوگیری از روش و منش یکدیگر واکنش نشان داده و متناسب با درک و شعور خویش به تبیین و تحلیل و قضاوت پیرامون رویکرد های فردی و جمعی می نشینند. منتهی برخی به سوی درک مضمونی و محتوایی رخدادها و پدیده های محیطی روی آورده و براین اساس از تاثیر متقابل پدیده ها برای فهم عمقی و درک محتوایی بهره می گیرند. برخی نیز با فروغلتیدن در دام نگرش تجریدی و انتزاعی از تاثیر متقابل پدیده ها غفلت ورزیده وگرفتار یکسویه نگری و نگاه تک بعدی به حوادث و رخدادهای محیطی، تنها به قاضی می روند و راضی بر می گردند. اینگونه افراد عموما با سطحی نگری به سوی روندهای عوامگونه هدایت می شوند که عادات و سنت را با لفافه خرد و معرفت عرضه می دارند. مفروضات و مبسوطات دینی نیز دارای چنین ماهیتی بوده و با تجرد و انتزاع عملکرد محیطی به توجیه و توصیف محض رخداد ها اکتفا کرده واز علل و عوامل علی آن فاصله می گیرند. این ویژگی ماهیتا از فترت فکرت و ضعف خرد و تعقل نشئت گرفته و فرد را در دام سطحی نگری و انشانگاری های احساسی و قضاوت های سخیفانه به اسارت می گیرد. بدینسان ریشه یابی علل و عوامل تحول و دگرگونی های محیطی فدای تمایلات و تمنیات فردی و شخصی شده و به شکل گیری وارونه دریافت های محیطی منجر می شوند.

وارونگی درک و دریافت مفاهیم گویا و پویای حیات اجتماعی انسانی، به کج فهمی و بدفهمی بسیاری از ملزمات زیست جمعی چون آزادی، دموکراسی، امنیت، حقوق بشر و بسیاری دیگر ازرفتار وکردار ناپسند بین فردی و درون اجتماعی منجر می شود؛ که خیلی از ارزش های هویتی و اصالتی را زیر ضرب می گیرند. این فرایند است که بسیاری را با داعیه فهم و کمال از درک و فهم مبرمات و معضلات فارغ ساخته و با پرسه در حاشیه و زوایه از اصل و اساس رویکردهای محیطی دور می گرداند. اینگونه است که قالب های فکری و شناسه های انسانی در پس هجو و حذف بی مسمای عمل انسانی، تمامی روابط و ضوابط زیست اجتماعی را فدای مطامع و مصالح فردی، گروهی ویا جناحی می سازد. بدینسان ارزش ها در محاق بیان نارسا و گفتمان ناگویا از تاثیر موثر خویش بر تعامل و تکامل جامعه و انسان باز می مانند.ابهام و ایهام در تبیین و تحلیل رویکرد های اجتماعی عموما از عادت و سنت برخاسته و بسیاری از روندهای نامطلوب اجتماعی از جمله بوروکراسی حاد و مزمن را بر سازوکارهای جامعه تحمیل می سازند.پس سازه های معیوب و مقلوب برای تداوم حیات متعدی خویش به حیات اجتماعی انسانی شفافیت را بر نتافته و در پس انکار و اهمال از ملزمات اجتماعی فاصله می گیرند. در پس عدم شفافیت روابط و مناسبات اجتماعی انسانی علل بیمارگون بسیاری از روندهای درون اجتماعی و بین فردی در پس معلول ها گرفتار می شوند.

بوروکراسی که بسیاری آن را عامل انحطاطی و تخریبی حیات اجتماعی معنا می نمایند؛عامل پوششی تمامی عملکردهای ضد مردمی است که از شفافیت و نمود واقعی و حقیقی رویکردهای اجتماعی می پرهیزند.پرده پوشی و ابهام درعملکرد اجتماعی عامه را در بیخبری و عدم درک و فهم علل و عوامل نابسامانی های اجتماعی سوق داده و عامل اصلی عدم تعادل و توازن در تبادل و تبدیلات درون اجتماعی و بین فردی محسوب می شود.نظام سلطه سرمایه و تمامی نظام های توتالیتر از سیستم بروکراتیک برای اعمال حاکمیت سرکوبگرانۀ خویش بهره می گیرند. چرا که تمامیت خواهی توتالیتاریسم در نمودهای ایده ای و عملی نظام استبداد سرمایه کاملا مشهود است.اکنون با شفافیت بسیاری از نمودهای نامتعارف و تخریبی دیکتاتوری سرمایه و نظام های استبدادی با استعانت از ابزارهای رسانه ای و ارتباطی، آن ها را در بن بست های صعب و دشوار ادارۀ امور اقتصادی اجتماعی روبرو ساخته است.این امر عامل اساسی تحول و دگرگونی در سازه های عمومی جامعه و انسان خواهد شد. براین اساس عمال سرمایه در تلاش برای فضای پرابهام وناامنی های اقتصادی و اجتماعی جهت اقدام و اعمال موازین و معیارهای نوین سلطه گری در سطح جهان می باشند. شکست در عرصه های جنگ افروزی و استفاده ابزاری از باورهای ایمانی انسانی کاملا مشهود است. بنابراین اشکال نوینی را اتخاذ خواهند نمود که بارزترین آن ایجاد ناامنی های اقتصادی اجتماعی برای جذب سرمایه های دیگربلوک های قدرت جهانی و جلوگیری از گریزازمرکز سرمایه های در حال کار می باشد. در این مرحله کلان سرمایه دارها الزاما و ایجابا دست در جیب یکدیگر کرده و به تضعیف یکی برای فربه شدن دیگری روی خواهند آورد. این ویژگی به بلبشویی و درهم ریزی مناسبات حاکم روی آورده و بنیان های نظام سلطه سرمایه را با چالش جدی روبرو خواهد ساخت.

فترتِ فکرت در پس عادت و سنت روندهای رشد بسیاری از نمودهای نامتعارف را در جامعه تامین و تثبیت می کند. این ویژگی مرز بین نگرش و تبیین علمی و توهمات و پندارهای ایده ای واپسگرا را مخدوش و بسیاری را با عزلت گزینی های مشی و منش برخورد با حقایق و واقعیت های محیطی، بسوی عوامفریبی و خود نمایی های فاقد ارزش و اهمیت موضوعی و اجتماعی هدایت می کند. دراین راستا اهمیت و هدف موضوع مورد بحث نه برای نقد و روشنگری و شفاف سازی الزامی حوادث و رخدادهای محیطی، بلکه هجمه و یورش به خاستگاه و برآمد های ویژه ای است که در بستر زمانی و موقعیت مکانی اش مورد بررسی و ارزیابی قرار نگرفته و بسوی تسویه حساب و بعضا تشفی وجدان ناآرام و ضعف خصلتی و بدفهمی روندهای نامتعارف و ملتهب محیطی چیز دیگری را ارائه نمی نماید. همین دیدگاه است که در میان اینهمه تعدی و تجاوز به حقوق انسانی وحد وهدم زیستگاه انسانی برای تشفی امیال پلید و تمنیات رذیلانۀ انسانی با هژمونی نظام سلطه سرمایه دم فرو بسته و از هجمه و یورش آن به ملزمات زیست انسانی چون آزادی، امنیت، دموکراسی و.... با توجیهات بی اساسی که خود معلول بسیاری از نارسایی ها و بی عدالتی های محصول سلطه نظام سرمایه هستند؛ دفاع می نماید. ویا از دهشت و وحشتی که استبداد سرمایه در اقصی نقاط دنیا حاکم کرده است؛ با دیده اغماض نگریسته و بدون نگاه و نظر روشن و صریح از آن گذر می کند. ولی در برابر هرگونه روندهای خطا واستبداد ی دیگر که با ستم سرمایه زوایه داشته و به نوعی محصول و قربانی ستم سرمایه هستند؛ موضع خشن، غیراخلاقی و توهین آمیز می گیرند. این نگاه و آستانبوسی درگاه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم که امروز در باتلاق عملکرد بدفرجام خویش گرفتار آمده؛ از سنت و عادتی بر می خیزد که مدعی نگرش علمی به روندهای جامعه و تاریخ است. وجدان غبار گرفته و محبوس در تنگناهای بی ثبات و ناپایدار اکتسابات مجازی،روند استبدادی و ستم سرمایه را در قتل عام ها و تخریب کشورها را نادیده می گیرد. وجدان های خفته ای که نابودی سوریه، عراق،یمن، افغانستان ودیگر نقاط جهان را با هژمونی استبداد و سلطۀ سرمایه نمی بینند و یا نگاه و نظر روشن و صریحی ابراز نمی کنند.

مسلم است انسانی که بر موج تخیل و توهم سوار است ؛ تحلیل و تبیین اش نیز بر احساس و شور و شعور منفعل استوار خواهد بود. این امر در بیان هیجانی وگفتمان تک محور و یکسویه و همچنین ناهمگن با روندهای نامتعارف کنونی برخی برای رفع مسئولیت صرف روشنفکرانه کاملا مشهود است. اصولا یک اندیشمند، استاد، فیلسوف و انسان فهیم و آگاه مبنای قضاوت خود را بر احساسات و کینه ورزی بنا نمی نهد؛ بلکه با خرد و منطق وبا نگاهی بی طرفانه برای زدودن پلشتی ها و شفاف سازی روندهای نامطلوب، مبهم و ناگویا حرکت می کند. انسان درمانده و ناتوان از درک و فهم حقایق و رنج و تعب انسانی ناشی ازروندهای نامتعارف محیطی، به کینه ورزی و یک جانبه نگری به مسایل محیطی روی می آورد. بیان احساسی، از درک معنایی مفاهیم و مفهوم گزینی های معمول و مغلوب ناتوان است. پس قادر به یک ارتباط روشن و گویا با عناصر مرتبط با فعل و انفعالات اجتماعی نیست.براین اساس به بیراهه سوق یافته و از اصل و اساس موضوع مورد بحث فاصله می گیرد. چرا که امر احساسی با درک زمان و مکان یابی رخدادها و حوادث محیطی همرا ه نبوده؛ و به سوی بحث های مجرد و منتزع از تبادل و تبدیلات جامعه و انسان، به نتایجی دور از واقع و وارونه دست می یازد. بدینسان است که امروز در عصر جهانی شدن و شفافیت بسیاری از روند های گنگ و مبهم با استعانت از ره آوردهای تکنیکی اطلاعاتی و رسانه ای، بسیاری را در تشتت ایده و نظر و هجوگویی های بی منظر برای دلمشغولی ها و فضل فروشی های ادیبانه سوق داده است. در این اغتشاش فکری و ایده ای عموما مرز بین نگرش علمی و پنداری کاملا مخدوش بوده و عملکرد نظام ها و انسان ها با توجه به تفاوت های زمانی،مکانی و ساختاری همتراز و همارز مورد بررسی و ارزیابی قرار می گیرند.

بسیاری از مفاهیم چون پوپولیسم و توتالیتاریسم در این تشتت و پریشانی اندیشه و عمل، بدون توجه به شرایط زمانی و جایگاه مکانی و همچنین چرایی و چگونگی شکل گیری آن، استفاده عام بویژه در بین روشنفکران پیدا کرده است. تمامی نظام های انحرافی و انحطاطی از متن وبطن نظام سلطه سرمایه برخاسته و شیوع عام می یابند. چرا که نظام سلطه سرمایه از یکطرف با استثمار و استعمار فقر و جور می پراکند و از سوی دیگر با استفاده از ابزار ارتباطی و رسانه ای به تخدیر و تخمیر اندیشه و روان توده ها در راستای اهداف خویش روی می آورد. یعنی آزادی و بازتاب های آزادانه انسان ها را در چارچوب های منفعتی و مصلحتی خود به اسارت گرفته و اجازه زیست مطابق فرم و نرم معمول و مرسوم را از جامعه سلب می کند. این ویژگی در نهاد خود پوپولیسم و توتالیتاریسم را نهفته داشته وبا برخی مفاهیمی چون دموکراسی و امنیت اجتماعی به تلطیف و حقنه کردن آن ها روی می آورند.آنچه که نظام سلطه سرمایه را بسوی اختناق و استبداد افسارگسیخته هدایت می کند، به اسارت گرفتن زمان و مکان در چارچوب های محدود و محصور سودبری محض بدون توجه به روندهای تحولی و تکاملی جامعه و انسان است. مسلما تمامی نظام هایی که بر بستر زمان مورد لزوم خویش شکل نگیرند ویا متناسب با روندهای تحولی و تکاملی حرکت نکنند، بسوی توتالیتاریسم سوق می یابند. چرا که از پاسخگویی به نیازها و الزامات جامعه و انسان بازمانده و برای استمرار حیات خویش از رویه های توتالیتاریستی بهره می گیرند.اما یک تفاوت فاحش بین استقرار نظام های توتالیتاریستی با گرایشات ایده ای واپسگرا و علمی وجود دارد که درک و فهم آن نیازمند یک نگاه بی طرفانه و قضاوت انسانی با درک و شناخت بهینه و عمیق از ایده علمی دارد. نظام های با ماهیت علمی و گرایشات توتالیتاریستی محصول شتاب زدگی و حرکت های سکتاریستی روشنفکرانه می باشد؛ که درشرایط مساعد زمانی می تواند جامعه و انسان را به سوی زیستی مطلوب و معقول هدایت کند. در حالی که در نظام های واپسگرا نمودهای توتالیتاریسم از واپسگرایی و بازگشت به بنیان های کهنه و قدیمی استقرار یافته و نمی تواند تحت هیچ شرایطی به الزامات و نیازها جامعه و انسان پاسخ لازم را بدهند. با توجه به اینکه هردو نوع آن به نوعی قربانی سلطه گری و استبداد روشن و صریح نظام سرمایه می باشند.

پوپولیسم برآمد شوراحساسی است که خرد و تعقل در پس تمنیات و تمایلات واپس خوردۀ ناشی از تهاجم و تجاوز روزافزون نظام سلطه سرمایه به اسارت درآمده است. شعارها احساسی، تصمیمات احساسی و از همه مهمترنگاه به رویکردهای اجتماعی انسانی سطحی و روبنایی نمود می یابند. بنابراین توده های سرخورده و ناامید از دورنمای روشن و امیدبخش با گرفتار آمدن در دام اهریمنی سلطه و استبداد سرمایه، زنجیر اسارت و بردگی را بر دست و پای خویش استحکام می بخشند. و توتالیتاریسم برآمد سنت و عادت و یا شتاب زدگی ایده ای است که با عجز و زبونی در برابر تعالی و کمال جامعه و انسان و یا ناهمخوانی بنیان های مادی و معنوی مستقر با روندهای متعارف و حاکم جهانی به ابزارهای نامتعارف و تمامیت خواهی مفرط برای حفظ و حراست از چارچوب های تنگ و محصور معیشت و معرفت روی می آورند. براین اساس هیچگونه آزاداندیشی و روشنگری و صدای مخالف را برنتافته و خفقان و تنگی معیشت را در جامعه اشاعه می بخشند. اکنون با تحولات دم افزون و دگرگون ساز جهانی و الزام این روند به برقراری قواعد، قوانین و معیارهای نوین برای پاسخگویی به نیازها و الزامات نوین، همچنین مقاومت و ابرام دارندگان و صاحبان قدرت و مکنت در برابر این الزامات واقعی و حقیقی، پوپولیسم و توتالیتاریسم را وجه جهانی بخشیده و روز به روز دامنۀ سلطه زور و استبداد را در سطح جهانی توسعه داده است. این نمودهای مشابه، محصول بحران و استبداد سلطه ذاتی نظام سرمایه است؛ که برای گریز از تغییرات الزامی، جهان را در گزینش های نامتعارف و خوف انگیز فرو برده است. پس جهان توسعه یافته برای حفظ ژست های دموکراتیک و آزادمنشی، با استفاده از ابزارهای رسانه ای و ارتباطی به تلطیف و تخریب روندهای بهاندیشی و بهیابی روی آورده اند.

پرسه درآثار و تبعات مدرنیته و پیروی و الگوگیری از فرامین و دستورالعمل های واضعان و شارعان عصر مدرنیته،عنصر چالش برانگیز جامعه های انسانی کنونی محسوب می شود. مدرنیته و آثار و اقوال آن محصول نوعی ازتولید و توزیع و روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی است که بر بوم گرایی و ملی گرایی تاکید دارد. عصر روشنگری و شناخت و فهم بسیاری از نافهمی ها و بدفهمی های روابط و مناسبات اجتماعی انسانی است که هنوز رسوبات فکری عهد کهن با سنت ها و باورهای صلب و ثقیلش بر گرده جامعه و انسان سنگینی می کند. براین اساس ابهام و ایهام در روابط بین فردی و درون اجتماعی وعدم شفافیت و گویایی در بیان و کلام و روابط و مناسبات اجتماعی،فرایند زایایی و پویایی پویش و گویش را در تمایلات و تمنیات پست و دنی آدمی به امری نهادین مبدل ساخته است.پس اگرچه مدرنیته معرفت و معیشت را از بام آسمان فرو کشید و بدان حیات زمینی و عینی بخشید. ولی در این تحول و تکامل به نهادینه نمودن بسیاری از نرم ها و فرم های حیات اجتماعی روی آورد که امروز به عناصر اصلی چالش برانگیز در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی محسوب می شوند. معیار و مقیاس هایی که امروز به موانع جدی شکل گیری ملزمات حیات اجتماعی انسانی مبدل شده اند. چرا که نرم ها و فرم های مدرنیته شفافیت و گویایی عصر کنونی با شاخصه جهانی شدن و بهیابی و بهپویی درک متقابل انسانی با استعانت از ابزارهای اطلاعاتی، ارتباطی و رسانه ای را بر نتافته و آن ها را نادیده می گیرد.براین اساس است که رشد و تکامل ابزار و فن نه تنها در راستای بهسازی و بهجویی حیات اجتماعی انسانی سوق نیافته بلکه به عناصر هجمه و یورش به ملزمات و دستاوردهای تاریخی جامعه و انسان روی آورده است. پس توقف در سازوکارها و دیدگاه های عصر مدرنیته، روند دریافت ها و درک و شناخت الزامات عصر کنونی را با موانع جدی روبرو می سازد.

فترتِ فکرت در بین نیروهای مترقی بویژه چپ های مارکسیست بدلیل توقف در ایستارهای گذشته تاریخی مارکسیستی، با بحث های انتزاعی و تجریدی، برخی با تکیه بر سنت های تاریخی گذشته و ابرام بر اشکال و شیوه های مبارزاتی سنتی، و برخی نیز با نگاهی مجرد به مفاهیم و سازوکارهای مسلط حاکم، به اهرم سلطه سیاسی صرف برای استقرارآرمان های مارکسیستی ابرام می ورزند؛ نیز مشهود است. اهرم سیاسی بدون نادیده انگاشتن بنیان های مادی حاکم بر سازوکارهای اجتماعی انسانی، مارکسیسم و آرمان های انسانی اش را به سمتی هدایت خواهد کرد که تا کنون شواهد عینی و عملی آن در سوسیالیسم به اصطلاح موجود و یا بلوک های به اصطلاح سوسیالیستی مشاهده شده است. تجربه های تلخی که امروزه به بی اعتباری روزافزون اندیشه های نجات بخش سوسیالیسم علمی و انسانی منجر شده است.برای دستیابی به بنیان های مادی و اصیل سوسیالیستی بایستی مبارزه را حول محورهای واقعی و حقیقی حاکم بر جامعه های کنونی بشری سازمان داد. این مبارزه از خلال گذر تاریخی نظام سلطه سرمایه و شاخصه های کنونی آن برای اتخاذ بهترین اشکال مبارزاتی ممکن می گردد. با بیان کلی مفروضات ذهنی و بدون نگاه به جایگاه و پایگاه کنونی سلطه گری سرمایه،امکان هیچگونه توفیقی در دستیابی به حداقل های باورهای انسانی سوسیالیسم مقدور نخواهد بود.عمال سلطه سرمایه با تجربه اندوزی از روندهای گذشتۀ نمودهای سوسیالیستی در سطح جهان، امروز با استعانت از ابزارهای ارتباطی و رسانه ای وشناخت نقاط ضعف و قوت جایگاه و پایگاه مبارزاتی سوسیالیسم تخریب روزافزون و مبارزه بی امان خود را تداوم بخشیده اند. پس مبارزان واقعی راه سوسیالیسم نیز بایستی برای شناخت حلقه های مفقودۀ ناکامی های مداوم خویش،به شناخت دقیق و درک مطلوب و بهینه از روندهای گذشته و کنونی سلطه سرمایه برای اتخاذ بهترین اشکال مبارزاتی،روی آورند.نظام فکری با تبعیت از نظام اقتصادی حاکم، روند بهیابی و بهپویی زیست انسانی را با موانع رو برو می سازند. پس برای دستیابی به آرمان های متعالی و انسانی بایستی با تعدیل و تعادل های لازم اقتصادی، در نظام فکری عامه تحول و تکامل لازم را ایجاد کرد.این امر مستلزم مبارزه اصولی با روندهای نامتعارف کنونی و ضد انسانی سلطه گری نظام سرمایه، می باشد.

استبداد و دیکتاتوری برای محدود و محصور کردن بازتاب های آزادانۀ انسانی برای شدن و گشتن،تحت هر شرایطی و هرکسی با هر ایده و اندیشه ای امری نکوهیده و غیرانسانی محسوب می شود. اما نادیده انگاشتن علت و عوامل محیطی موثر در جهت گیری های نامتعارف نیز امری اصولی و انسانی به نظر نمی رسند. حد و حصر کردن هر جامعه و انسانی که مخالف و یا متضاد ایده و عمل دیگری است و فقط می تواند بعنوان رقیب منفعتی و مصلحتی نمود یابد؛ نیز امری ضد انسانی و غیر معمول می باشد.برای مطلوبیت یک گفتمان بایستی زاویه و نگاه به رویکردهای جهانی را افزایش داد و از محدودیت نگاه و نظر که بسوی تعصب و دگم اندیشی هدایت می شود، بشدت پرهیزکرد تا بشود در میان انبوه تیرگی و تاریکی و معضلات و مبرمات بشری، راهی به روشنایی و بهبود و بهسازی محیط انسانی پیدا کرد.مسلما این روند با اتکا به سازوکارهای نظام سلطه سرمایه که برای تامین و تضمین منافع و مصالح خویش از بانیان و حامیان بنیادین استبداد و دیکتاتوری محسوب می شود،غیرممکن است.چرا که استبداد سرمایه با ماهیتی تحمیلی و تخریبی حیات مادی و معنوی جامعه های انسانی، از عاملان اصلی صدور و حضور استبداد و دیکتاتوری محسوب می شود. زیرا نظام سلطه سرمایه عامل تحکیم و تثبیت سلطه اکتسابات مجازی که برای تداوم استمرار خویش، هیچگونه بازتاب های آزادانۀ انسانی را برنتافته و برای تامین و تضمین منافع و ومصالح خویش بر تحمیل و تحکم ایده و عمل خویش تاکید دارد.پس استبداد و دیکتاتوری در نظام سرمایه ذاتگرایانه بوده و برای توسعه دامنۀ این پدیده نامتعارف از هیچ ترفند و دستاویزی پرهیزندارد؛ چرا که جایگاه و پایگاه موقعیتی و منفعتی اش را تامین و تضمین می کند. درنظام سلطه سرمایه گزینش و خوانش تمامی ملزمات حیات اجتماعی به عاملی برای بازماندن توانمندی ها و استعدادهای عمومی در راستای تحول و تکامل واقعی جامعه و انسان عمل می کند. چرا که همگی تحت تاثیر تمایلات طبقاتی از رسالت و اصالت واقعی خویش باز می مانند.

ناهمخوانی مفروضات ذهنی با واقعیت محیطی،محصول دگم اندیشی،تعصب خشک و بی مغز،کینه ورزی های مرامی و مسلکی و مهمتر از هم فاقد معرفت و احاطه علمی پیرامون حوادث و رخدادهای محیطی می باشد.پس عمق و محتوا فدای سطح و ظرف می شود و زاویه دید نسبت به رویکردهای پیرامونی باریک وجانبدارانه عمل می نماید. این روند عموما از عادت و سنت تغذیه کرده و بر این اساس از درک علی و ارتباطی بین پدیده ها ناتوان بوده و در تجرد و انتزاع به تبیین و تحلیل عملکرد محیطی می نشیند. همین شیوه نگاه و نظر است که قادر به تفاوت های اساسی بین حوادث و رخدادهای محیطی نبوده و به تحلیل و تبیین فرمی و شکلی آن ها مبادرت می ورزد که عموما از اصلاح و بهبود روش ها و منش های الزامی جامعه و انسان فاصله می گیرد. کلی نگری و مطلق اندیشی حاصل این دیدگاه بوده و همواره ابزار هجمه و انتقام از ایده و عمل دیگری محسوب می شود.برای این دیدگاه استبداد و توتالیتاریزم بدون توجه به ویژگی های اجتماعی ، اقتصادی و بویژه ایده ای مورد بررسی قرار گرفته و جامعه و انسان را از شناخت ماهیتی و درک بهینه روندهای مطلوب و مورد لزوم دور می سازد.ولی در واقع، استبداد و توتالیتاریزم در یک ساختار فکری و عملی کهنه و فرسوده با ایده واپسگرا، ممکن است از نظر شکلی و فرمی با نوع ساختار فکری و عملی ایدۀ مترقی و پیشرو یکسان باشد؛ ولی از نظر مضمونی و محتوایی یکی تاریخ مصرفش گذشته و برای استمرار خویش نیازمند استبداد و تمامیت خواهی است و دیگری محصول تعجیل و شتابی است که هنوز بستر های استقرار آن از لحاظ ساختار اقتصادی اجتماعی و فکری مهیا نیست. ندیدن یا نشناختن این ویژگی یا از محافظه کاری و نگاه جانبدارانه حکایت دارد و یا از بدفهمی و نافهمی روندهای متعارف و نامتعارف جامعه و انسان بر می خیزد.

نتیجه اینکه: فترتِ فکرت اکنون یکی از موانع اساسی عبور از بدفهمی ها،نافهمی ها و همچنین نارسایی های حاکم بر جامعه های کنونی بشری می باشد. چرا که عموما مرز بین نگرش علمی و پنداری را مخدوش کرده و از درک واقع بینانۀ حاکم بر سازوکارهای اقتصادی اجتماعی فاصله گرفته است.چرا که فترتِ فکرت به گذشته پناه برده و با تکیه بر سنت و عادت روند ایستا و میرایی را برای زیست خویش برمی گزیند.براین اساس بسیاری با داعیه نگرش علمی به روندهای تاریخی، اجتماعی و انسانی، از درک واقع بینانه و تبیین اصولی حوادث و رخدادهای محیطی فاصله گرفته و با نگاهی جانبدارانه و بعضا کینه ورزانه به بحث و فحص پیرامون نمودهای متعارف و نامتعارف محیطی می نشینند. بنابراین بسیاری از مفاهیم و برآمدهای اجتماعی و انسانی اش همچون پوپولیسم و توتالیتاریسم بدون توجه به خاستگاه و جایگاه و پایگاه ایده ای و انسانی اش مورد اقبال عام بویژه در بین روشنفکران قرار دارند. اصولا درک ناواقع و وارونه از مفاهیم به حد و حصر دریافت های آدمی از محیط و جامعه روی آورده که ابهام زدایی و شفافیت را از روابط و مناسبات بین فردی و درون اجتماعی دریغ می دارد. پس کلام و بیان در پس تحلیل و تبیین های روشنفکرانه برای رفع مسئولیت، به سوی تحریف و تخریب هدایت می شود. بدینسان مبرم ترین معضل جامعه های انسانی در پس سطحی نگری و رخدادهای روزمره تحت الشعاع قرار گرفته و عاملین و واضعین روندهای ناانسانی و ضدبشری در بوته اجمال و اهمال قرار می گیرند. از نمودهای بارز و شاخص فترتِ فکرت بحث ها و گام های انتزاعی و تجریدی پیرامون رخدادها و حوادث محیطی می باشد. این روند از تاثیر متقابل پدیده ها غفلت ورزیده و با نگاهی تک بعدی و یکسویه نگری به رخدادهای محیطی از درک واقع بینانه و شناخت مضمونی فاصله می گیرد. درپس این ویژگی است که بسترهای واقعی استبداد و دیکتاتوری درپس فضل فروشی های ادیبانه نادیده گرفته شده و به تحریف و تخریب ایده و عمل اجتماعی انسانی روی می آورند. در این میان نیروهای مترقی بویژه جپ های مارکسیست با تکیه بر سنت های دیرپای مارکسیستی و یا ابرام بر اهرم های سیاسی برای استقرار سوسیالیسم علمی، از واقع بینی ایده ای و سیاسی فاصله گرفته و به بی اعتباری مکتب علمی و انسانی مارکسیسم دامن می زنند. چرا که اشکال مبارزاتی در پس گفتمان عمومی و شناخت روندهای کنونی جامعه های انسانی سامان نیافته و با روند تحولی و تکاملی رو به رشد حاکم بر سازوکارهای کنونی جامعه و انسان سازگار نیست. زیرا تصمیمات و تاکیدات مبارزاتی در راستای مجموعه نیروهای درگیر در ساماندهی و بهسازی حیات اجتماعی انسانی نبوده؛ بلکه یکسویه نگری و تجرد اندیشه و عمل، از واقعیت های ملموس و بارز روندهای کنونی آن می باشد. نباید فراموش کرد که تاریخ ادامه روند های گذشته نیست؛ بلکه راهنمای عمل ما برای گریز از اشتباهات و خطاهای سرنوشت سازی است که در گذشته در محک آزمون قرار داشته است. باشد که با آموختن از سهو و عمدهای گذشته تاریخی،شیوه های نوینی را برای برونرفت از بن بست های کنونی جامعه های انسانی بکار گرفت.

اسماعیل رضایی
02 01 2017
پاریس