عصر نو
www.asre-nou.net

بررسی ویژگی های محتوایی رمانتیسم در شعر هوشنگ ابتهاج


Tue 3 01 2017

محمد امین محمدپور

مقدمه:

نگاه شاعرانه به دنیای درون و برون با نگاه عادی متفاوت است. در پرتو این نگاه، هستی صاحب حیات بی انتها می شود و شور و حال از تمام مظاهر طبیعت فوران می کند و خود را نمایان می سازد. آثاری که رنگ و بوی رمانتیک دارند، برخاسته از احساس عمیق و تلطیف شده شاعر هستند. پیروان رمانتیسم معتقدند که این مکتب ادبی زمینهء آزادی خلاق ذهنی و روحی بشر را فراهم می سازد و بدین طریق او را یاری می کند که با نیروی خلاقه و تخیل خود، به بیان شور انگیز و آرمان گرایانه درون مایه هایی دست یابد که برای بشر در تمام دوره های زندگی اش، مهم و مفید بوده است.

مکتب رمانتیسم در اروپا با خصوصیاتی نظیر طبیعت ستایی، احساس گرایی، غم و اندوه، تخیل، فردگرایی، عشق، کودکی و خاطرات گذشته و در هم شکستن ساختار کهن کلاسیک و ... در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم در کشورهای انگلستان، آلمان، فرانسه و به تبع آن در برخی از کشورهای دیگر به وجود آمد و به طور گسترده‌ای بر تمامی ادبیات ملل دیگر تاثیرات عمده‌ایی به جای گذاشت. در ایران نیز بعد از انقلاب مشروطیت، رمانتیسم اروپایی تاثیراتی به جای گذاشت و شاعرانی با ویژگی‌های سبک خاص رمانتیسم اروپایی به وجود آورد از جمله نیما، گلچین گیلانی، فروغ فرخزاد، نادر نادرپور و ... اما ریشه‌های بعضی از ویژگی‌های این مکتب را به نوعی می‌توان در شرق جستجو کرد. به طوری که در بین سبک‌های کهن فارسی، سبک عراقی بیشترین شباهت را از نظر تخیل، احساس گرایی، عشق، غم و اندوه، درون نگری که از مهم‌ترین ویژگی‌های رمانتیسم هستند با مکتب رمانتیسم اروپایی دارا است.

ادبیات رمانتیک به عکس کلاسیک که بیشتر به عقل تکیه دارد، متکی به شور و احساس و تخیل است. ( ر.ک: ولک 1377: 78 ) « اساس بینش و ادراک رمانتیک، عنصر شخصی و فردی است. » ( زرین کوب، 1369، ج 2: 454 ) « هنر کلاسیک محدود و متناهی را تصویر می کند؛ هنر رمانتیک نا محدود و لایتناهی را در نظر دارد. » ( فورست، 1375: 10 ) این مکتب دارای دو شاخهء فردی و احساسی ( پرداختن به عوالم شخصی ) و اجتماعی ( انعکاس وقایع جامعه و تلاش برای تغییر اجتماع ) است. از درون مایه های اولیه اشعار رمانتیسم این بود که احساسات را بر عقل برتری می دادند؛ یا بیشتر حزن و اندوه خود را در شعر نمایان می ساختند و همچنین علاقه به طبیعت بکر و وحشی از ویژگی های آشکار این نویسندگان بود.

ادبیات رمانتیک، مکتب ابتکار و خلاقیت است و بر آزادی تعبیر و پرداختن به عشق، عاطفه و احساس تاکید دارد. تلازم مکتب رمانتیک با بیان احساسات سبب شده است که وردزورث شعر را « جوشش خود انگیختهء احساسات پر توان معرفی کند. » ( شپرد، 1375: 35 ) ویکتور هوگو رمانتیسم را مکتب آزادی هنر معرفی می کند. هنرمند رمانتیک برای خواهش ها و احتیاجات روحی خود اهمیت بسیار قائل است و آن چه به هنرمند الهام می بخشد، عشق و علاقه است. این علاقه باید آزاد باشد، دل باید بی قید و بند سخن بگوید و بی قید و شرط فرمان براند. با این حال موضوعات مهم آن عبارتند از: « طبیعت، عشق، حزن و اندوه، مرگ، غربت و تنهایی. » ( الحاوی، 1998، 207 ) ادبیات فارسی پیش از ظهور مکتب رمانتیسم بسیاری از اصول آن را مبنای آفرینش های ادبی خود قرار داده بود، لذا به دنبال ظهور این مکتب در غرب، ادبیات فارسی که خود زمینه قرابت فراوانی با آن داشت، از آن تاثیر پذیرفت.

پیشینه تحقیق

پیش از این در مقالهء « واکاوی رمانتیسم جامعه گرا در اشعار هوشنگ ابتهاج و محمد الفیتوری » و « رمانتیسم و مضامین آن در شعر معاصر فارسی » تا حدی جنبه ای از شعر این شاعر بررسی شده است. اما از آن جا که در مورد مکتب رمانتیسم و جلوه های آن در شعر وی تا کنون تحقیق مستقلی صورت نگرفته است، در این مقاله پس از بیان اصول مکتب رمانتیسم، با روش تحلیل محتوا و ذکر شواهد شعری به شناخت این گستره از شعر او پرداخته می شود.

بحث

امیر هوشنگ ابتهاج متخلص به ه. ا. سایه متولد 1306، یکی از چهره های برجسته شعر معاصر ایران است. در سال 1325 مجموعهء « نخستین نغمه‌ها » را، که شامل اشعاری به شیوهء کهن است، منتشر کرد. سایه پس از انتشار آن به تهران آمد و شعرهایش در قلمرویی وسیع تر و با گرایش های تغزلی و اجتماعی بر صدر دفترها و مجموعه ها و محافل ادبی نشست. « سراب » با مضمونی از تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی. مجموعهء « سیاه مشق »، با آنکه پس از « سراب » منتشر شد، شعرهای سال های 1325 تا 1329 شاعر را دربرمی‌گیرد. وقایع سیاسی در نیمهء دوم دههء 1320 سایه را از اشعار صرفاً عاطفی و احساسی جدا کرد و سبب شد که با حفظ شیوهء خاص خود در اشعارش، بیشتر به انگیزه های اجتماعی بپردازد و به جریان تازه و دلفریب و چشم انداز رمانتیسم پیوند یابد. ( ر.ک: عابدی، 1377: 175 ) سایه با کتاب شبگیر خود که حاصل سال‌های پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است به شعر اجتماعی روی آورد. مقایسه دو دفتر « سراب » و « شبگیر » تحول سایه را از رمانتیسم فردی به اجتماعی به نحو بارزی نشان می دهد. از دیگر مجموعه شعرهای او می توان به زمین، چند برگ از یلدا، تا صبح شب یلدا، یادگار خون سرو، تاسیان اشاره نمود. ( همان: 1 و 2 ) مهمترین زمینه های اندیشه های رمانتیکی در اشعار هوشنگ ابتهاج عبارتند از: عشق، غم و اندوه، یادکرد مرگ، حدیث نفس، وطن، طبیعت گرایی، امید و آرمان گرایی. با توجه به مسائل اجتماعی و زمینه های فکری و اندیشه ای ابتهاج، این نوع نگاه و شیوهء بیان رمانتیک او ویژه است.

به طور کلی اصول زیر بر مکتب رمانتیسم حاکم است:

1. آزادی: هنرمند رمانتیک برای خواهش ها و احتیاجات روح خود اهمیت بسیار قایل است.

2. شخصیت: هنرمند از طریق فرمانروایی « من » خواهش های دل و رنج های روح را بیان می دارد.

3. هیجان واحساسات: در روح آدمی احساس بیشتر از اندیشه نفوذ دارد و آرزو بیش از حقیقت

موثر است.

4. گریز و سیاحت: آزردگی از محیط و زمان موجود و فرار به سوی فضاها یا زمان های دیگر.

5. کشف و شهود: رمانتیسم نوعی « درون بینی » مبالغه آمیز است.

6. افسون سخن: کلمه عبارت از سخن است و سخن خداست. ( ر.ک: سید حسینی، 1376: 179 - 180 )

رمانتیسم در ایران « در اواخر دورهء مشروطه و حدود سال 1300 با اشعار عشقی و به خصوص افسانهء نیما شروع می شود، و اوج آن در دههء سی است. » ( زرقانی، 1383: 217 – 218 ) این دهه یکی از مهمترین دوره های شعر رمانتیک فارسی است و شاعران این دوره بیشتر احساسات و هیجان عاطفی خود را به تصویر می کشیدند و فضای رمانتیک خاصی را بر شعر خود حاکم می کردند. این جریان در دوره ای که مورد مطالعه ماست به یکی از جریان های مهم و مطرح شعر فارسی تبدیل شد و شاعرانی چون فریدون توللی، نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری و ... آثار خود را به این شیوه و شکل سرودند که بررسی ویژگی های رمانتیسم در اشعار هوشنگ ابتهاج، موضوع و مدار بحث ما را تشکیل می دهد.

رمانتیسم فردی

در این ویژگی شعرهای رمانتیک به پیوند موضوع شعر با خود شاعر و احساسات شخصی او تاکید می شود. استفاده مکرر از ضمیر « من »، « م »، « ام » در اشعار گواه این معنی است. البته این « من » گاهی بدل از « ما » و بیانگر پدیده ای سیاسی و اجتماعی است که در بهترین حالت خود و مردم می نشیند. در رمانتیسم فردی، شاعر احساسات فردی از قبیل عشق، غم و کامیابی ها و ناکامی های خود را در قالب شعر بیان می کند.

طبیعت گرایی

یکی از مهم ترین ویژگی های ادبیات رمانتیک ایران عبارت بود از بازنمایی احساسات انسانی در طبیعت و حذف فاصله های مرسوم در سنت کلاسیک که میان عواطف انسانی و طبیعت جدایی می انداخت. ( ر.ک: جعفری، 1386: 196 – 260 ) اندیشه رمانتیک در دو جهت باز گشوده می شود، « نسخه اصلی درونی است که شعر را مبنای زبان و سپس مبنای جامعه می سازد و دوم اینکه باعث اتحاد این اصل با زندگی و تاریخ می شود. » ( مختاری، 1378: 104 )

طبیعت تبلور رابطهء بی واسطه ای است که انسان با همهء نمود های حضورش در آن متجلی شده است. طبیعت گرایی یکی از جلوه های بسیار مهم گرایش رمانتیک است. ابتهاج شاعری است که طبیعت از بارز ترین ویژگی شعرهایش به شمار می رود. در شعر ابتهاج میل به طبیعت از دو چشم انداز قابل بررسی است؛ از یک سو اجزا و عناصر طبیعت از کوه و رود و دریا گرفته تا ابر و باران و درخت و جنگل و ... در آن به وفور دیده می شوند؛ و از سوی دیگر طبیعت با درون وی پیوند می خورد و شاعر دردهای روحی و ذهنیت خود را با بهره گیری از طبیعت به تصویر می کشد. نگاه ابتهاج به طبیعت یک نگاه درون گرایانه است و او طبیعت را نه آن گونه که هست، بلکه آن گونه که می خواهد، می بیند و مجسم می کند:

« صبح می خندد و، باغ از نفس گرم بهار / می گشاید مژه و می شکند مستی خواب. / آسمان تافته در برکه و، زین تابش گرم / آتش انگیخته در سینهء افسردهء آب » ( ابتهاج، 1390: 13 )

و: « جنگل سر سبز در حریق خزان سوخت / خیره بر او چشم خون گرفتهء خورشید. / دامن دشت از غبار سوخته پر شد / مرغ شب از آشیانه پر زد و نالید. » ( ابتهاج، 1385: 128 )

در شعر مرجان، موضوع شعر چنانکه از عنوان آن پیداست، تازه و بی سابقه است. که در شعر وی مجال بروز یافته است. ابتکار موضوع و توجه به سنگی در زیر امواج آب و برای او حیات قائل شدن، و احوال زندگی او را در زیر آب های بی کران تصویر کردن. تنهایی غم آور مرجان در ژرفای تاریکی دریا با کلمات و ترکیبات هر چه موکدتر و پر رنگ تر و قوی تر تصویر شده است. ظرافت تخیل و رقت عاطفه شاعر در حالات و عوالمی که برای سنگ اندیشیده و با مدد کلماتی اندک، در جملاتی کوتاه و موجز و زیبا و در قالب تصویرهایی گویا بدان تجسم بخشیده است، مشهود است:

« سنگی است زیر آب / در گود شب گرفتهء دریای نیلگون. / تنها نشسته در تک آن گور سهمناک، / خاموش مانده در دل آن سردی و سکون... / بسیار شب که ناله برآورد و کس نبود / کان ناله بشنود. / بسیار شب که اشک برافشاند و یاوه گشت / در گود آن کبود. / سنگی است زیر آب، ولی آن شکسته سنگ / زنده ست، می تپد به امیدی در آن نهفت. / دل بود، اگر به سینهء دلدار می نشست / گل بود، اگر به سایهء خورشید می شکفت. » ( ابتهاج، 1388: 109 و 110 )

هیچ شاعری در زبان فارسی مرجان را این گونه به تصور در نیاورده و دربارهء آن نیندیشده است، زبان روشن وی همه تصورات و احساسات و دریافت های او را به روشنی نمایان کرده است. در بسیاری از شعرهای سایه به سبب آن که زادگاه او رشت و شمال ایران است رنگی محلی از دریا و جنگل و متعلقات آن دیده می شود، از جمله آثار زیبای او « بانگ دریا » است که از کشاکش امواج و سینهء گستردهء دریا معنایی ژرف اندیشیده است:

« سینه باید گشاده چون دریا / تا کند نغمه ای چو دریا ساز / نفسی طاقت آزموده چو موج / که رود صد ره و برآید باز / تن طوفان کش شکیبنده / که نفرساید از نشیب و فراز / بانگ دریادلان چنین خیزد / کار هر سینه نیست این آواز... » ( ابتهاج، 1385: 115 و 116 )

عشق

عشق بی واسطه ترین رابطهء انسان با انسان است و به همین سبب زیباترین نمود یگانگی و هماهنگی است و باعث می شود هر چه در جان آدمی هست، موضوع شعر عاشقانه شود. شاعر از احساسات و عواطفی سخن می گوید که به زندگی رنگ دیگری می دهد: بدین ترتیب شاعران را می توان عاشقانی نامید که هرچه در وجود خود از عشق به زندگی، طبیعت و آدمی و همهء کاینات دارند در شعر خود منعکس می کنند و دیگران را شریک عواطف و احساسات خود می سازند.

شعر « آشناسوز » از مجموعه « سراب » از شعرهای عاشقانه ابتهاج است که شاعر در آن از خواهش های عاشقانه سخن می گوید و در پی وصال معشوق است تا وجودشان را که چون سایه های تنهایی هستند با پیوستن به هم به تکامل برسانند.

« چرا پنهان کنم؟... عشق است و، پیداست / درین آشفته اندوه نگاهم. / تو را می خواهم، - ای چشم فسونبار! - / که می سوزی نهان از دیرگاهم. »

در شعر « گریز » جدایی عاشق و معشوق از همدیگر و داستان سرگشتگی هایشان را نشان می دهد که با تلخی به پایان می رسد:

« اینک من و توایم دو تنهای بی نصیب، / هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش. / سرگشته در کشاکش طوفان روزگار، / گم کرده همچو آدم و حوا بهشت خویش! » ( ابتهاج، 1390: 91 )

در انواع رمانتیسم بیشتر به انواع فرار تاکید می شود، فرار به رویا، فرار به گذشته، به سرزمین های دوردست و تخیل و معشوق انگیزه ای در وجود عاشق پدید می آورد که حتی خطور یاد او بر دل عاشق باعث زیبایی و ذهنیت لطیف شاعرانه می شود و زمانه را با خود می یابد:

« تا تو با منی زمانه با من است / بخت و کام جاودانه با من است / تو بهار دلکشی و من چو باغ / شور و شوق صد جوانه با من است » ( ابتهاج، 1381: 71 )

عشق در شعر ابتهاج به گونه ای پر از شور و سرشار از لطافت در جریان است:

« نشود فاش کسی آنچه میان من و تست / تا اشارات نظر نامه رسان من و تست / گوش کن با لب خاموش سخن می گویم / پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تست / روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید / حالیا چشم جهانی نگران من و تست... / نقش ما گو ننگارند به دیباچهء عقل / هر کجا نامهء عشق است نشان من و تست / سایه زآتشکدهء ماست فروغ مه و مهر / وه ازین آتش روشن که به جان من و تست » ( همان: 53 – 54 )

او با آوردن مقدمه ها و بهانه های گوناگون به ستایش عشق می پردازد. در شعر نیز صدای معشوق و تاثیر آن بر دل عاشق را مشاهده می کنیم:

« ای عشق همه بهانه از تست / من خامشم این ترانه از تست / آن بانگ بلند صبحگاهی / وین زمزمهء شبانه از تست / من انده خویش را ندانم / این گریهء بی بهانه از تست... / من می گذرم خموش و گمنام / آوازهء جاودانه از تست » ( همان: 75 )

ابتهاج عشق را معنایی متعالی می بخشد: عشق موهبتی است که در سراسر شعر وی جریان دارد:

« پیش رخ تو، ای صنم! کعبه سجود می کند / در طلب تو آسمان جامه کبود می کند / حسن ملایک و بشر جلوه نداشت اینقدر / عکس تو می زند در او: حسن نمود می کند.../ در دل بینوای من عشق تو چنگ می زند / شوق به اوج می رسد، صبر فرود می کند... / عطر دهد به سوختن، نغمه زند به ساختن / وه که دل یگانه ام کار دو عود می کند » ( ابتهاج، 1381: 120 )

و در شعر « چشمی کنار پنجرهء انتظار » :

« ای دل، به کوی او ز که پرسم که یار کو / در باغ پر شکوفه، که پرسد بهار کو / نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست / نقشی بلندتر زده ایم، آن نگار کو / جانا، نوای عشق خموشانه خوشترست / آن آشنای ره که بود پرده دار کو » ( همان: 85 )

ابتهاج در شعر « آینه در آینه » خود، تصاویر عشق را به خدمت گرفته است و سماعی عارفانه را توصیف کرده است:

« مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا / سایهء او گشتم و او برد به خورشید مرا / جان دل و دیده منم، گریهء خندیده منم / یار پسندیده منم، یار پسندید مرا » ( همان: 105 )

عشق در نگاه ابتهاج جایگاه والای خود را باز می یابد:

« عشق شادی است، عشق آزادی ست / عشق آغاز آدمی زادی ست... / عشق شوری ز خود فزاینده ست / زایش کهکشان زاینده ست » ( همان: 282 )

غم و اندوه

گاه اشخاص در گزارش احوال خود می نویسند. در حسب حال نویسی نویسنده به بیان حالات واحساسات خویش می پردازد و با زبانی صمیمی، روان و دل نشین از دغدغه هایی که دربارهء خود دارد، سخن می گوید. خود زندگینامه اغلب از حوادث مهم و قابل توجه در زندگی گذشتهء نویسنده صحبت می کند و به طور

غم و اندوه گاه ناشی از هجران معشوق دوری از وطن و مرگ عزیزان و گاهی هم ناشی از ناکامی ها و شکست ها و یا غم افراد جامعه و دیگران است. ابتهاج بیان غم و اندوه خود و جامعه را به گونه ای بیان می کند که احساس همدلی بین خود و خواننده ایجاد کند و به ابراز این احساس بیشتر در غم افراد جامعه است که خود نیز در غم فرو می رود.می پردازد:

« نمی دانم چه می خواهم بگویم؛ / زبانم در دهان باز، بسته است. / در تنگ قفس بازست و، افسوس / که بال مرغ آوازم شکسته است! » ( ابتهاج، 1385: 53 )

اوج غم و اندوه ابتهاج در شعر « هفتمین اختر » خود را نشان می دهد. او خود را « هفتمین اختر این صبح سیاه » می داند:

« ای دریغا چه گلی ریخت به خاک! / چه بهاری پژمرد! / چه دلی رفت به باد! / چه چراغی افسرد!... / آخر این صبحدم خون آلود / آمد آن خنجر بیداد فرود / شش ستاره به زمین درغلتید / شش دل شیر فرو ماند از کار / شش صدا شد خاموش... / بانگ خون در دل ریشم برخاست / پر شدم از فریاد / هفتمین اختر این صبح سیاه / دل من بود که بر خاک افتاد... » ( همان: 148 – 150 )

در شعر رمانتیک، غم و اندوه، فردی و شخصی است و شاعر چنان در بند « من » شخصی خویش گرفتار شده، که هیچ چیز را خارج از چهارچوبهء تنگ خود نمی تواند تصور کند. چنان که می گوید:

« شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت / دوباره گریهء بی طاقتم بهانه گرفت / شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست / دوباره خرمن خاکسترم زبانه گرفت / نشاط زمزمه زاری شد و به شعر نشست / صدای خنده فغان گشت و در ترانه گرفت... / امید عافیتم بود روزگار نخواست / قرار عیش و امان داشتم زمانه گرفت » ( ابتهاج، 1381: 87 – 88 )

یاد و خاطرهء شهیدان و جا ماندن از قافلهء انسان های متعالی و مبارز او را به شکلی دیگر در غم و اندوه و تنهایی فرو می برد و می گوید:

« با این غروب از غم سبز چمن بگو / اندوه سبزه های پریشان به من بگو / اندیشه های سوختهء ارغوان ببین / رمز خیال سوختگان بی سخن بگو » ( ابتهاج: 1390: 213 )

و: « نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید / چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید! / نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت / به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید... / به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن / ببین در آینهء جویبار گریهء بید » (ابتهاج، 1385: 230 )

یادکرد مرگ

در نگاه ابتهاج مرگ و یادکرد آن با مرگ اندیشی شاعران احساسی رمانتیک تفاوت بنیادین دارد. مرگ اندیشی شاعران، یاس و نا امیدی به معنای فرار از هستی و پایان یافتن تمام آن آرمان هاست در حالی که در مرگ در شعر ابتهاج چنان که در نمونه های اشعار خواهیم دید، تفسیر دیگری دارد و دریچه ای است که امید دیگری را بر او می گشاید. شفیعی کدکنی در توصیف فضای یاس آلود دههء سی می گوید: « در نتیجه همین حس و مضمون مرگ و یاس، در کنار آن مضمون دیگری رشد کرد و آن پناه بردن به افیون و مستی و گریز از هوشیاری و ستیز و مبارزه است... اندک اندک مضامین و تم هایی از قبیل ستایش میخانه و می و پناه بردن به افیون رواج یافت و بسیاری از شاعران این نسل در غبار گم شدند. » ( شفیعی کدکنی، 1383: 61 ) در مجموعه « چند برگ از یلدا » شاعر می کوشد به واقعیات اجتماعی و سیاسی توجه بیشتری نشان دهد. « در اشعار این مجموعه نیز رگه های از رمانتیسم قابل تشخیص است؛ » ( حسین پور چافی، 1384: 179 ) مانند « بوسه » که در آن، شاعر مفهوم سیاسی و انقلابی همچون لبخند زدن مردان به هنگام مرگ را به گونهء رمانتیک زیر به تصویر کشیده است:

« گریه اش افتاد در من بی امان. / در میان اشک ها، پرسیدمش: / - « خوشترین لبخند چیست؟ » – / شعله ای در چشم تاریکش شکفت، / جوش خون در گونه اش آتش فشاند، / گفت: / - « لبخندی که عشق سربلند / وقت مردن بر لب مردان نشاند. » / من ز جا برخاستم، / بوسیدمش. » ( ابتهاج، 1390: 89 )

او مرگ مردان مرد را نتیجه سنگین شدن و شیرینی شان می داند که به ناچار باید درخت زندگی را رها کنند. دلاور مردان عرصهء نبرد که با لبخند به استقبال مرگ رفتند، الهام بخش ابتهاج برای ارائه تصویری دوست داشتنی و جاودانه از مرگ هستند:

« و هنگامی که یاران، / با سرود زندگی بر لب، / به سوی مرگ می رفتند، / امیدی آشنا می زد چو گل در چشمشان لبخند. / به شوق زندگی آواز می خواندند. / و تا پایان به راه روشن خود با وفا ماندند. » ( ابتهاج، 1385: 145 )

حدیث نفس

در حسب حال، شاعر به بیان حالات و احساسات خویش می پردازد و با زبانی صمیمی، روان و دل نشین از دغدغه هایی که دربارهء خود دارد، سخن می گوید و اغلب از حوادث مهم و قابل توجه در زندگی گذشته صحبت می کند. شاعر پس از کوتای 28 مرداد 1332 به تدریج بر درون گرایی خود می افزاید و با بازگشت به خود، شکل بیانی او حالت حدیث نفس به خود می گیرد. روی آوردن به حدیث نفس به خاطر آن است که آنان که از نسل نور بوده اند، رفته اند و آنان که از نسل ظلمت اند، آن چنان گرفتار ظلمت و تیرگی شده اند که دیگر کسی حتی صدای او را نمی شنود تا چه رسد که آنها را فهم کند. لذا شاعر می گوید:

« ما از نژاد آتش بودیم: / همزاد آفتاب بلند، اما / با سرنوشت تیرهء خاکستر. / عمری میان کورهء بیداد سوختیم: / او چون شراره رفت / من با شکیب خاکسترم ماندم. / کیوان ستاره شد / تا بر فراز این شب غمناک / امید روشنی را / با ما نگاه دارد. / کیوان ستاره شد / تا شب گرفتگان / راه سپیده را بشناسند.../ من در تمام این شب یلدا / دست امید خستهء خود را / در دستهای روشن او می گذاشتم. / من در تمام این شب یلدا / ایمان آفتابی خود را / از پرتو ستارهء او گرم داشتم / کیوان ستاره بود: / با نور زندگانی می کرد / با نور درگذشت. / او در میان مردمک چشم ما نشست / تا این ودیعه را / روزی به صبحدم بسپاریم. » ( همان: 184 – 186 )

رمانتیسم اجتماعی

وقایع و تب و تاب های سال های حکومت پهلوی نیز، گرایش به رمانتیسم اجتماعی را در اشعار و برخی آثار گسترده تر کرد. هوشنگ ابتهاج یکی از شاعرانی است که حوادث سیاسی – اجتماعی ( به خصوص دههء سی ) باعث شد به اجتماع و مردم روی آورد، در نتیجه بسیاری از پایه های اندیشه و زبان سایه در این تحول سبک، تغییر یافته است به طوریکه با مقایسه آثار قبل و بعد از تحول سایه، می توان پاره ای از ویژگی های فکری و زبانی او چون: نگرش به مرگ، ارزش ها، لغات کلیدی، سمبل و ... را در تقابل با هم یافت. این تقابل از تحول اساسی حکایت می کند؛ تا جایی که می توان سایه را به عنوان یکی از سردمداران تغییر سبک از رمانتیسم فردی به اجتماعی، در دورهء خود معرفی کند. . مقایسه دو دفتر « سراب » و « شبگیر » تحول سایه را از رمانتیسم فردی به اجتماعی به نحو بارزی نشان می دهد.

رمانتیسم جامعه گرا حاصل فاصله گرفتن شاعران از جریان رمانتیسم فردی و عاشقانه و نزدیک شدن آن ها به جریان سمبولیسم است. رمانتیسم در ذات خود بر ویژگی هایی چون احساس گرایی، تخیل و رویا پردازی، درون نگری، غم گرایی، عشق و فردگرایی مبتنی است. حال اگر شاعری رمانتیک با ویژگی هایی که ذکر شد بخواهد به محیط، اجتماع و ملت، میهن، مردم و مقولاتی از این قبیل توجه نشان دهد و از آن ها نیز در شعر خود سخن بگوید، نوعی از رمانتیسم که از آن به رمانتیسم جامعه گرا تعبیر می شود شکل خواهد گرفت. اگر « رمانتیسم فردگرا متکی بر خیال و احساسات است » ( ترحینی، 1995: 145 )، در مقابل، رمانتیسم جامعه گرای ابتهاج با نزدیک شدن به مسائل اجتماعی شهرت خود را مرهون درون مایه هایی است که به کار می گیرد. آنچه برای شاعر مهم است، مضمون است و برای شکل و جنبه های ادبی و بلاغی چندان اهمیتی قائل نیست، به همین جهت است که لغاتی به کار می گیرد که مانوس، مالوف و نزدیک به زندگی انسان باشد و به همین جهت، وسواس و متانتی که در رمانتیسم فردگرا، مورد توجه است، رو به سستی می رود. ابتهاج رمانتیسم را در زمینهء مبارزه، سیاست و عشق به آزادی و انقلاب به کار می گیرد و همت خود را به اعتراض سیاسی و عمل اجتماعی معطوف می دارد. شعر شاعر رمانتیک جامعه گرا به سبب رسوا کردن زمانهء نا به سامان و آشکار کردن مضامین ممنوعه طرفدارانی به خود اختصاص داد. در نتیجه، رمانتیسم جامعه گرا در جامعه ضرورت اجتماع محسوب شد و نتیجه آن که موجب می شود ادبیات به عرصه اجتماع و سیاست وارد شود، در خور توجه است.

در آمیختن رمانتیک با ادبیات انقلابی و پویا از مظاهر شعر شاعر است. در نتیجه از این زمان، به بعد است که سایه، بیان عواطف و احساسات انسانی را مهم تر از عواطف فردی و شخصی می داند. پرداختن به مضامینی چون، توجه به فقر، فساد و نابرابری های اجتماعی، عشق در مبارزه، ذهنیت غنایی نسبت به مسائل اجتماعی، امید و آرمان گرایی، این دسته اشعار سایه را در گروه رمانتیسم اجتماعی قرار می دهد.

ناسیونالیسم

ناسیونالیسم یا ملت باوری با آگاهی تعلق به ملت، نوعی آگاهی جمعی است که آن را آگاهی ملی می خوانند و پدید آورنده حس وفاداری و شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل دهندهء ملت ( نژاد، زبان، ادبیات، سنت ها، عادت ها، ارزش های اجتماعی و اخلاقی و به طور کلی فرهنگ ) و گاه موجب بزرگداشت مبالغه آمیز از آن ها است. ( ر.ک: آشوری، 1384: 319 ) ابتهاج با استفاده نمادین از عناصر و پدیده های اقلیمی افکار و عقاید و عواطف خود را بیان می کند و به نقل و نقد مسائل اجتماعی و فرهنگی زمانهء خویش می پردازد و این چنین در شعر « زمین » با سرزمین به مغازله می نشیند:

« ای مادر، ای زمین! / امروز، این منم که ستایشگر توام. / از تست ریشه و رگ و خون و خروش من. / فرزند حقگزار تو و شاکر توام. / بس روزگار گشت و بهار و خزان گذشت / تو ماندی و گشادگی بی کرانه ات. / طوفان نوح هم نتوانست شعله کشت / از آتش گداختهء جاودانه ات. » ( ابتهاج، 1390: 82 - 83 )

در این شعر شاعر احساس خود را نسبت به منطقهء زندگی خود، و فرهنگ عامه مردم بیان می دارد.

وطن دوستی و دفاع از آن یکی از ویژگی های مهم ادبیات رمانتیک است. « اولین ویژگی های رمانتیسم در ایران در به کار بردن مضامینی چون وطن دیده می شود. » ( زرین کوب، 1358: 23 )

وطن در اشعار او با مفاهیم آزادی و اجتماع پیوند خورده است. زیباترین تصویر ابتهاج از وطن در شعر « سپیده » دیده می شود. در این شعر او هم گذشته وطن را در نظر دارد و هم حال آن را می بیند و وطن را سرای امید می یابد که همچنان زنده و پاینده است:

« ایران ای سرای امید بر بامت سپیده دمید / بنگر کزین ره پر خون خورشیدی خجسته رسید / اگر چه دلها پر خون است شکوه شادی افزون است / سپیدهء ما گلگون است که دست دشمن در خون است / ای ایران! غمت مرساد! / جاویدان شکوه تو باد! »

ذهنیت غنایی

رمانتیسم جامعه گرا در کنار احساسات، عشق ها و دردهای شخصی، از مشکلات محیط، دردها و غم های اجتماع و ملت خود غافل نمی ماند و از حد غنایی خود به طور کامل خارج نمی شود و پرده برداشتن از حقایق هنری است که به آن دست می یازد.

هوشنگ ابتهاج نیز گوشه ای از جامعه نا به سامانش را این طور به تصویر می کشد:

« امشب هزار دختر همسال تو ولی / خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک / زیباست رقص و ناز سر انگشت های تو / با پرده های ساز / اما هزار دختر بافنده این زمان / با چرک و خون زخم سر انگشت هایشان / جان می کنند در قفس تنگ کارگاه / از بهر دستمزد حقیری که پیش از آن / پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا / ... » ( ابتهاج، 1385: 103 – 106 )

غمی بر تمام فضای اشعار ابتهاج حاکم است، اما از آن جا که غمی فردی وشخصی نیست، در مخاطب یاس ایجاد نمی کند؛ بلکه او را به تفکر وا می دارد: تا شاید بتواند راهی به سوی تعالی فردی و اجتماعی یافته و به زندگی تفسیر و معنایی دیگر ببخشد:

« درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند / به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند / یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند / کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند.../ گذرگهی ست پر ستم که اندر او به غیر غم / یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند » ( ابتهاج، 1381: 79 )

و: « حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست/ هزار شعلهء سوزان و آه سرد اینجاست / نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست / بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست / بیا که مسئلهء بودن و نبودن نیست / حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست... / به روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند / چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست / جدایی از زن و فرزند سایه جان! سهل است / تو را ز خویش جدا می کنند، درد اینجاست. » ( همان: 250 )

توجه به فقر، فساد و نابرابری های اجتماعی

یکی از درون مایه های پرتکرار در این جریان، توجهی است که شاعران به مظاهر و پدیده های فساد و زشتی های موجود در جامعه و بیان نابرابریها و نابسامانی های اجتماعی از خود نشان می دهند. شاعر همانند رمان نویسی رمانتیک و در عین حال واقع گرا، سعی می کند تا با یافتن سوژه و مضمونی اجتماعی به گونه ای از چهره زشت و بیمار اجتماع پرده برگیرد. این شاعر در این برهه از زمان سعی می کند به شعر خود رنگ اجتماعی ببخشد، اما واقعیات در جامعه بال های رمانتیک گرای شاعر را در بند نمی کند و خیال و وجدانیات او را مسدود نمی سازد. واقعیات چیزی نیست که به طور کامل از وجدان و خیال جدا شود. جریان رمانتیسم جامعه گرا خارج از آن و یا متناقض با آن نیست. هوشنگ ابتهاج با به تصویر کشیدن رنج و فقر انسان هایی که در اطراف او زندگی می کنند، سعی می کند تا واقعیت اجتماع را نمود دهد:

« عشق من و تو؟... آه / این هم حکایتی است/ اما در این زمانه که درمانده هر کسی / از بهر نان شب، دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست. » ( ابتهاج، 1385: 104 )
یکی از مضامین دیگر، توجه به تبعیض و فاصله طبقاتی و بیان نابرابری های اجتماعی است. ابتهاج نیز از فاصله طبقاتی رنج می برد و این رنج را در اشعارش بیان می کند:

« وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست / از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ / در تار و پود هر خط و خالش: هزار رنج / در آب و رنگ هر گل و برگش: هزار ننگ » ( همان: 104 – 105 )

طبیعت گرایی در قالب نماد پردازی

طبیعت گرایی و توجه به پدیده های طبیعی که در رمانتیسم فردگرا مورد توجه است، در اشعار جامعه گرای این شاعر نیز نمود دارد و شاعر گاه اشعار اجتماعی خود را به دامان طبیعت می برد و از عناصر طبیعت به صورت نمادین بهره می جوید تا آن را در اندوه ظلم و ستمی که بر ملتش روا می شود، شریک نماید. به عبارتی، شاعر با نوعی احساس و عاطفه با طبیعت رو به رو می شود و خود طبیعت نیز برای او منشا احساس و تامل است و در حقیقت شاعر با طبیعت نوعی تعامل و رابطه متقابل برقرارمی کند.

ابتهاج نیز در بیان مقصودش از جلوه های طبیعت بسیار بهره جسته است. در شعر « مرثیه جنگل » می سراید:

« امشب همه غم های عالم را خبر کن! / بنشین و با من گریه سر کن، / گریه سر کن! / ای جنگل، ای انبوه اندوهان دیرین! / ای چون دل من، ای خموش گریه آگین!... / ای جنگل، ای حیف! / همسایهء شبهای تلخ نامرادی! / در آستان سبز فروردین، دریغا / آن غنچه های سرخ را بر باد دادی!... / ای جنگل، ای همراز کوچک خان سردار! / همعهد سرهای بریده! / پر کرده دامن / از میوه های کال چیده! / کی می نشیند درد شیرین رسیدن / در شیر پستانهای سبزت؟ » ( همان: 158 – 162 )

میل به رمز گرایی در شعر ابتهاج در دهه سی و طی این جریان پدیدار شد. مناظر طبیعت برای این شاعر یک تداعی ساده نیست؛ زیرا گذشته از توصیف، مخاطب را به بیانی فکری و نمادین هدایت می کند. شب، باران، جنگل، تاریکی و... این واژگان یا نماد هستند و یا توانایی تبدیل شدن به نماد را در ذهن مخاطب دارند که در نشان دادن غنای اجتماعی اشعار سهم به سزایی دارند. شعر ارغوان یکی از ماندگارترین شعرهای ابتهاج است که در آن شاعر دست به نماد پردازی زده است. ارغوان در این شعر نماد هر آزادیخواه مبارزی است که در جهت تحقق عدل و داد می کوشد:

« ارغوان شاخهء همخون جداماندهء من / آسمان تو چه رنگ است امروز؟ / آفتابی ست هوا؟ / یا گرفته ست هنوز؟ / من در این گوشه که از دنیا بیرون است، / آسمانی به سرم نیست. / از بهاران خبرم نیست. / آنچه می بینم دیوارست. / آه، این سخت سیاه / آن چنان نزدیک است / که چو بر می کشم از سینه نفس / نفسم را بر می گرداند. / ره چنان بسته که پرواز نگه / در همین یک قدمی می ماند. / کورسویی ز چراغی رنجور / قصه پرداز شب ظلمانی است. / نفسم می گیرد / که هوا هم اینجا زندانی است... / ارغوان بیرق گلگون بهار / تو برافراشته باش / شعر خونبار منی / یاد رنگین رفیقانم را / بر زبان داشته باش. / تو بخوان نغمهء ناخواندهء من / ارغوان، شاخهء همخون جداماندهء من. » ( همان: 330 – 333 )

عشق در مبارزه

جالب توجه ترین بخش نیز مربوط به زمانی است که با وجود غم و درد و رنج، شاعر عشق را رها نمی کند و معتقد است که آدمی با مشکلات فراوانی روبروست، اما به رغم همهء این موانع که هماره به حضور خود ادامه داده، عشق نیز به حضور خود ادامه داده است. بیداد و استبداد، فقر و گرسنگی هر کدام مانع عشق است، اما دلیل روی نیاوردن آدمی به عشق نیست؛ و بهترین توجیه آن است که بدون عشق انسان از آدمیت خود خلع می شود. تفکیک عشق و سیاست در شعر شاعر بدیهی است. اندیشه ای در سر دارد که از اندیشه تلاشگران راه انسانیت مایه می گیرد. شاعر از همین مردم معمولی است، با این تفاوت که احساس او قویتر است و آن ها غالبا مشکل عشق را به سود سیاست حل کرده اند. در شعر ابتهاج کمتر با مواردی روبرو می شویم که عاشق و معشوق در وضع واحدی باشند، چه از نظر مادی و چه از نظر معنوی. و غالبا چهره ای که از معشوق به نمایش می آید، فردی است که نه در غم عاشق شریک و نه در شکست و پیروزی او سهیم است. نه تبلور رهایی است و نه هم سرنوشت عاشق. شاعر این نوع نگاه به عشق را به تصویر می کشد که در برابر اوضاع زمانه تاب نمی آورد. ابتهاج به طرز مبهمی به روابط عاشقانه می پردازد:

« دیریست گالیا! / هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست / هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان... / روزی که گونه و لب یاران هم نبرد / رنگ نشاط و خنده گمگشته باز یافت / من نیز باز خواهم گردید آن زمان / سوی ترانه ها و غزل ها و بوسه ها / سوی تو، عشق من » ( ابتهاج، 1385: 106 )

ذهنیّت، زبان و شیوهء بیان غنایی شاعر در این گونه اشعار جلوه بیشتری می یابد:

« و من از دور هم اکنون شوق ظفرمند شما را می توانم دید / که پرپر می زند در آرزوی بوسه لب هایتان بی تاب / و پنهان چهره می آراید از این خلوتسرای پرده امید / و می خوانم از این لبخند بی آرام / که می آرد به من پیغام / سرودی هم برای فتح باید ساخت. » ( ابتهاج، 1370، 45 )

این که شاعر چقدر از روح احساسی خود بهره می گیرند و چقدر به واقعیت می پردازد و خود را در برابر اجتماع و جامعه متعهد و ملتزم می داند،. البته التزام همیشه هست و خواهد بود، اما مراتب آن متفاوت است. التزام جانب مثبت و دو سویهء شاعر و جامعه است. شاعر دریا را وصف می کند تا به این وسیله از آزادی انسان یا از ژرفای وجود انسانی یا گستردگی تجربه های بشری تعبیر کند، بدون آن که در دو حالت نهان و آشکار به این رابطهء استوار و پنهان بین خود و دریا تصریح کند. در وجود انسان وجدان و خیال چیزی جدا از عقلانیت نیست و همواره وجدانیات و عقل در کنار هم قرار می گیرند.

اگر به دقت به اشعار این شاعر نگاه کنیم، متوجه این مطلب خواهیم شد که صدای رمانتیک بودن هوشنگ ابتهاج در اشعار بیشتر به گوش می رسد. به عنوان نمونه، ابتهاج وقتی از شکنجه دوستان دربندش رنج می کشد، باز پای معشوقش را به میان می کشد. گویی آن که شاعر وجود معشوقش را در همه حال طلب می کند:

« در روی من نخند / شیرینی نگاه تو بر من حرام باد / بر من حرام باد از این پس شراب و عشق / بر من حرام باد تپش های قلب شاد / یاران من به بند / در دخمه های تیره و غمناک باغ شاه / در عزلت تب آور تبعیدگاه خارک / در هر کنار و گوشه این دوزخ سیاه / زودست گالیا! / در گوش من فسانه دلدادگی مخوان » ( ابتهاج، 1385: 105 - 106 )

امید

با بررسی دیوان شاعر، امید و ناامیدی در کنار هم قرار می گیرند و این موضوع میراث رمانتیسم فردگراست؛ چرا که اظهار ملال از زندگی و مسئله مرگ طلبی یکی از درون مایه های اصلی رمانتیسم فردی است که رمانتیسم جامعه گرا از آن بی بهره نیست، اما جالب توجه آن است که در رمانتیسم فرد گرا رنگ تیره از رنگ روشن برجسته تر است، اما در شعر این شاعر، امید غالب است و حتی آن جا که از مرگ سخن می گوید، از این جهت سرشادند که با مرگ خود به دیگران زندگی می بخشند. هوشنگ ابتهاج مرگ در میدان را مرگی بس شایسته خطاب می کند و آن را معادل پیروزی می داند و می سراید:

« لیک مرگ دیگری هم هست / دردناک، اما شگرف و سرکش و مغرور/ مرگ مردان / مرگ در میدان » ( همان: 101 )

ابتهاج در سرود « ای فردا » از مجموعه « شبگیر » با خطاب قرار دادن « فردا » که از آن با تعبیر « سپیدهء گلگون » یاد می کند، تصویر پردازی از آینده روشن و امید بخشی را بیان می کند. با اندکی تامل در می یابیم که شاعری با ذهنیتی کاملا غنایی دربارهء یک مسئلهء سیاسی و اجتماعی سخن می گوید و به گونه ای با فردا و سپیده که نماد آزادی و انقلاب است سخن می گوید که گویی با معشوقی سپیده نام مغازله می کند:

می خوانم و می ستایمت پر شور / ای پردهء دل فریب رویا رنگ! / می بوسمت، ای سپیدهء گلگون... / در سینه گرم توست، ای فردا! / درمان امیدهای غم فرسود / در دامن پاک توست، ای فردا / پایان شکنجه های خون آلود. / ای فردا، ای امید بی نیرنگ... » ( همان: 72 - 74 )

و در شعر « سنگواره » :

« در خلوت غم آور مرجان / بی هایهای گریه شبی نیست. / اما، خروش وحشی دریا / گم می کند درین شب طوفان / فریادهای خستهء او را... / بس دیر ماندی، ای نفس صبح! / کاین تشنه کام چشمهء خورشید / در آرزوی لعل شدن مرد. / و امروز، زیر ریزش ایام / خود سنگواره ایست ز امّید... » ( همان: 132 – 133 )

و در شعر « من به باغ گل سرخ » :

« من به باغ گل سرخ / در تمام شب سرد / روشنایی را خواندم با آب / و سحر را / به گل و سبزه / بشارت دادم. » ( همان: 152 )

آرمان گرایی

ابتهاج شاعر انقلاب و تلاش و مبارزه است. در سنت شعر فارسی همیشه بین واقعیت و حقیقت فاصله ای پر ناشدنی احساس می شده است و شاعران در جست و جوی دنیایی آرمانی بوده اند. وی نیز مانند همهء انقلابیون از یک سو آرمان گراست و برای رسیدن به دنیایی بهتر که برادری، برابری بر آن حاکم باشد، تلاش می کند. شعر رمانتیک نزاعی بین « آرمان گرایی » و « واقع گرایی » است. « در آرمان گرایی نه تنها نشانی از قطع رابطه با سنت فکری رسمیت یافته و با سابقه نمی بینیم؛ بلکه هم آرمان گرایی و هم واقع گرایی پیامد جانبی فرایند صنعتی شدن هستند و هر چند با هم بسیار در تضادند، ولی در واقع دو شیوهء فکری همزادند. » ( لینکلیتر، 1385: 7 ) آرمان گرایی همیشه در روح انسان های انقلابی وجود داشته و آن ها همیشه به دنبال تغییر و تحول شرایط موجود بوده اند. در حقیقت « رمانتیک های اجتماعی در جست و جوی جهان پاکی و معصومیت، جهان عدالت و آزادی و برابری بوده اند. این آرمان گرایی در پر شورترین شکل خود در صدد یافتن یا پی افکندن جامعهء آرمانی بود. » ( جعفری، 1378، 183 ) ابتهاج در جست و جوی جامعه بی طبقه است. جامعه آرمانی وی زمانی تحقق می پذیرد که در سایهء آن عدالت برقرار شود و ظلم به پایان رسد.

اندیشه های جهان وطنی یکی دیگر از جلوه های آرمان گرایی ابتهاج است که در شعر او تجلی می یابد. او نه تنها آرزوی آبادی وطن خویش، بلکه آرزوی آن را دارد که روزی جهان به تمامی از زنجیر ستم آزاد شود و همهء جهانیان طعم آزادی را بچشند و سراسر خاک آباد شود. به این ترتیب آرمان های شاعر با گسترش فراوان تمام دنیا را می گیرد و برای انسان، به خاطر انسان و فارغ از رنگ، نژاد، ملیت و... دنیایی سراسر عدالت و انسانیت را آرزو می کند که در آن ارزش های انسانی حاکم باشد.

« تو در من زنده ای، من در تو: ما هرگز نمی میریم. / من و تو با هزاران دگر، / این راه را دنبال می گیریم. / از آن ماست پیروزی. / از آن ماست فردا، با همه شادی و بهروزی. » ( ابتهاج، 1385: 145 )

نتیجه گیری

ابتهاج نیز از جمله شاعرانی است که در پرداختن به خواهش های درون و رنج های روحی و رمانتیسم طبیعت مهارت های زیادی را از خود نشان داده است، شعر او سرشار از عناصر زیبای طبیعت است. همچنین ابتهاج از دلدادگی های خود به معشوق سخن می گوید و گاه آن را با رمانتیسم غم تلفیق نموده از هجران و بی وفایی یار ناله می کند. در رمانتیسم فردگرا نیز ابتهاج گاه از « من » وجودی خویش سخن می گوید و گاهی سخن « من » را در قالب « ما » می ریزد و از کل جامعه سخن می گوید. او همچنین از شاعران موفق در عرصهء رمانتیسم جامعه گرا است. مهمترین مسائلی که در رمانتیسم جامعه گرای این شاعر بررسی می شود توجه به فقر، فساد و نابرابری های اجتماعی، عشق در مبارزه، ذهنیت غنایی نسبت به مسائل اجتماعی، امید و آرمان گرایی است.

منابع:

1. آشوری، داریوش ( 1387 ) دانش نامهء سیاسی ایران، چاپ شانزدهم، تهران، مروارید.

2. ابتهاج، هوشنگ ( 1381 ) سیاه مشق، چاپ چهارم، تهران: کارنامه.

3. _________ ( 1388 ) راهی و آهی، چاپ چهارم، تهران: سخن.

4. _________ ( 1390 ) آینه در آینه ( برگزیده شعر )، به انتخاب محمد رضا شفیعی کدکنی، چاپ بیست و سوم، تهران: چشمه.

5. _________ ( 1370 ) شبگیر، چاپ سوم، تهران: توس.

6. الحاوی، ایلیا ( 1998 ) الرمانسیه فی الشعر الغربی و العربی، چاپ دوم، بیروت: دار الثقافه.

7. ترحینی، فایز ( 1995 ) الادب، انواع و مذاهب، چاپ اول، بیروت: دار النخیل.

8. جعفری جزی، مسعود ( 1386 ) سیر رمانتیسم در ایران از مشروطه تا نیما، چاپ اول، تهران: مرکز.

9. __________________ . ( 1387 ) سیر رمانتیسم در اروپا، چاپ اول، تهران: مرکز.

10. حسین پور چافی، علی ( 1384 ) جریان های شعری معاصر فارسی ( از کودتا 1332 تا انقلاب 1357 )، چاپ اول، تهران: امیر کبیر.

11. حقوقی، محمد ( 1377 ) مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز ایران، چاپ دوم، تهران: قطره.

12. خاکپور، محمد. اکرمی، میر جلیل ( 1389 ) رمانتیسم و مضامین آن در شعر معاصر فارسی، فصلنامهء علمی پژوهشی کاوش نامه، دانشگاه یزد، دوره 11، شماره 21، ص 225 - 248.

13. رسول نیا، امیر حسین. آقاجانی، مریم ( تابستان 1391 ) واکاوی رمانتیسم جامعه گرا در اشعار هوشنگ ابتهاج و محمد الفیتوری، نشریه ادبيات تطبيقي، دانشگاه کرمان، دوره 3، شماره 6، ص 75 - 94.

14. زرقانی، سید مهدی ( 1383 ) چشم انداز شعر معاصر ایران، چاپ اول، تهران: ثالث.

15. زرین کوب، حمید ( 1358 ) چشم انداز شعر نو فارسی، چاپ اول، تهران: انتشارات توس.

16. زرین کوب، عبدالحسین ( 1369 ) نقد ادبی، جلد 2، چاپ چهارم، تهران: امیر کبیر.

17. سید حسینی، رضا ( 1376 ) مکتب های ادبی، جلد 1، چاپ یازدهم، تهران: نگاه.

18. شپرد، آن ( 1375 ) مبانی فلسفی هنر، ترجمهء علی رامین، چاپ اول، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

19. شفیعی کدکنی، محمد رضا ( 1383 ) ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، چاپ دوم، تهران: سخن.

20. عابدی، کامیار ( 1377 ) در زلال شعر: زندگی و شعر هوشنگ ابتهاج، چاپ اول، تهران: ثالث.

21. لنگرودی، شمس ( 1370 ) تاریخ تحلیلی شعر نو، 2 جلد. چاپ اول، تهران: نشر مرکز.

22. لیلیان، فورست ( 1375 ) رمانتیسم، ترجمهء مسعود جعفری جزی، چاپ اول، تهران: مرکز.

23. لینکلیتر، آندرو ( 1385 ) آرمان گرایی و واقع گرایی، ترجمهء لیلا سازگار، چاپ اول، تهران: امیرکبیر.

24. مختاری، محمد ( 1378 ) هفتاد سال عاشقانه ( تحلیلی از ذهنیت غنایی معاصر و گزینه شعر 200 شاعر 1300 – 1370 )، چاپ اول، تهران: تیراژه.

25. ولک، رنه ( 1377 ) مفهوم رمانتیسم در تاریخ ادبی، ترجمه مجتبی عبدالله نژاد، چاپ اول، مشهد: محقق.