عصر نو
www.asre-nou.net

در هراس از مردگان؛
هوشنگ گلشیری سنگ قبر نمی‌خواهد


Tue 13 12 2016

س. حمیدی

houshang-golshiri01.jpg
مدت‌ها بود که امامزاده طاهر نرفته بودم. امامزاده‌ای که پس از انقلاب بهمن به یُمن نام ده‌ها نفر از هنرمندان پرآوازه‌ی ایرانی اعتبار یافت. حضور و اشتیاق مهمانانی که از شهرستان آمده بودند، موجب شد تا بیش از هرچیزی مرا به سوی امامزاده طاهر بکشانند. سوار شدن بر مترو کار را آسان کرد. ایستگاه گلشهر کرج که پیاده شدیم، تا آنجا راهی نبود. چنانکه با تاکسی ظرف پنج دقیقه جلوی درب ورودی امامزاده پیاده شدیم. ازدحام کفترها گستره‌ی حیاط امامزاده را در اختیار داشت. دختران دبیرستانی با روپوش‌های تیره‌رنگ خود هرسو پرسه می‌زدند. آن‌ها بر بستری از فرهنگ تحمیلی و دولتی همراهِ مدیر و ناظم مدرسه به زیارت امامزاده‌ طاهر می‌آیند. متأسفانه زندگی روزانه و جوانیِ محنت گرفته‌ی دختران ایرانی آن‌قدر تهی است که از تفریح و گشت‌وگذار در فضای امامزاده هم لذت می‌برند. اما مدیر و ناظم مدرسه همین رفتارهای حقیرانه‌ را وثیقه‌‌ی اداری مطمئنی برای خویش یافته‌‌اند.

جلوی درب ورودی امامزاده نوشته‌ بودند که "خادم افتخاری" می‌خواهند. یاد مشهد می‌افتم و استاندار و مدیران کل آنجا که غروب‌ها به تصنع و تکلف جارو به دست می‌گیرند تا به زائران ساده‌دل حالی کنند که همگی از تهِ دل خادم حرم‌اند. همچنین یاد سردار مرتضا طلایی عضو شورای شهر تهران می‌افتم که چندی پیش واکس و فِرچه به دست گرفت تا جلوی درب ورودی حرم شاه عبدالعظیم، کفش‌های زائران را واکس بزند. خلاصه در دم و دستگاه جمهوری اسلامی، دستیابی به پُست و مقام چندان کار مشکلی نیست، فقط به نوعی باید "سوراخ دعا" را پیدا کرد.

سوای از این نوشته‌ای کاغذی را بر دیوار امامزاده چسبانده‌اند تا همگی به نشانی اینترنتی و شماره تلفن اطلاعات‌چی‌های حکومت و دستگاه امنیتی کشور دسترسی داشته باشند. یعنی آقایان خیلی راحت خبرچینِ افتخاری و مُفتکی می‌خواهند. همچنین آگهی دیگری را هم بر دیوار کوبیده‌اند که نشانی امامزاده را در تلگرام به زائران می‌شناساند تا همه بفهمند که امامزاده‌ها چندان هم در گرد و غبار کهنگی و واپس‌گرایی به سر نمی‌برند. یعنی همه می‌توانند اخبار امامزاده‌‌ را حتا در تلگرام نیز دنبال کنند.



اما همراهانِ مرا با این همه‌ دنیاهای ساختگی و تصنعی کاری نبود. در نتیجه به همراه مهمانان‌ام راهی قطعه‌ی نُهم شدم. از همان ابتدا چشمانمان به سنگ قبر صفرخان افتاد با نوشته‌ای آذری بر پیشانی قبر که زبانش برای منِ غیرآذری قابل فهم نبود. پایین‌تر از صفرخان، احمد محمود را در قبر خوابانده‌اند. سمت راست این دو، نامی هم از احمد شاملو می‌بینیم بر سینه‌ی سنگی جدید بدون هیچ طرح و زینتی، تا دیگر حسادت و کینه‌ی کسی را برنینگیزند. از آن سنگِ شکسته‌ی پیشین، دیگر نشانی نمی‌یابیم.

اینجا نیز همانند زندان‌های جمهوری اسلامی شاملوخوانی کاری پررونق به حساب می‌آید. لازم نیست که کتاب و نوشته‌ای را در دست داشته باشند، همگی شعرها را از بر می‌خوانند. قبر شاملو در الگویی از خواجه‌ی شیراز، به "زیارتگهِ رندان جهان" تبدیل شده است.



سنگ قبر شکستن هم سنتی است که جمهوری اسلامی آن را از خود به یادگار نهاد. اما این سنت‌ها تنها با شکستن سنگ قبر پایان نپذیرفت. همچنان که در ابن‌بابویه با آسفالت، قبر تقی اِرانی و سلیمان‌میرزا اسکندری را از دیدرسِ مردم پنهان کردند. جدای از آسفالت کردن، آب بستن قبرها نیز ترفند و حقه‌ای است که همواره کارگزاران جمهوری اسلامی از آن سود می‌جویند، تا قبر بسیاری از اعدامی‌های قبل از انقلاب و حتا بعد از انقلاب را به خرابی بکشانند. سپس فضای قبرهای تخریب شده را به پارک و بوستان تبدیل می‌کنند. انگار با رفتاری از این دست همه چیز پایان خواهد پذیرفت. رفتارهای ناشایست و خلاف اخلاقی که کاربری آن تنها در فضای امنیتی بهشت زهرا محدود نمی‌ماند. چون نمونه‌های روشنی از آن‌ها را همیشه در تمامی قبرستان‌های ایران به کار بسته‌اند.

شکی نیست که سرِ قبر هوشنگ گلشیری نیز می‌توان به نمونه‌‌های روشن‌تر و گویاتری از همین تخریب‌ها پی برد. تصویری که کمی آن‌سوتر از قبر شاملو در دیدرس مردم قرار می‌گیرد. چون سنگ گلشیری را نه تنها شکسته‌اند، بل‌که مجریان این برنامه، تمامی سنگ‌های شکسته را برای آمرانِ خویش "سوغات" برده‌اند تا بی‌کم و کاست مزدشان را نیز از بالایی‌ها دریافت نمایند. چنانکه در اینجا دیگر عکس و یا نام و نشانی از نویسنده‌ی شازده احتجاب به چشم نمی‌آید. بدون تردید اگر همان نوشته‌ی کوتاه، بر صفحه‌ی فلز بالای قبر نباشد، یافتن قبر هوشنگ گلشیری برای آدمی ناآشنا مشکل خواهد بود.



هوشنگ گلشیری در امامزاده طاهر تنها مرده‌ای است که سنگ قبر ندارد. آخر او سنگ قبر را می‌خواهد چه کار کند؟ او را همه جای ایران با نام و نشان می‌شناسند. سنگ قبر بماند برای همان‌هایی که نام و نشان‌ِ گمشده‌ی خود را بسته و وابسته به آن می‌بینند.

گلشیری به اعتبار نوشته‌هایش، در همان گور هم به خوبی از عهده‌ی دفاع برمی‌آید. احساساتی نشوید کسی لازم نیست برایش دل بسوزاند. او همواره در ذهن خلاق خویش واژه‌نامه‌ی نانوشته‌ای از هزل و طنز به همراه داشت که از آن‌ها جهت تحقیر حکومتیان زمانه، چه شاه و چه شیخ، سود می‌جست. یادآورِ همان زبان هزل‌آمیز و پُرنیش و کنایه‌ای که صادق هدایت و غلام‌حسین ساعدی نیز چندان با آن بیگانه نبودند. آخر حکومتی که از هرسو با سیلی و چماق جسم و جان آدم را نشانه می‌رود، زبانی غیر از هزل برای انسان باقی نمی‌گذارد. هزلی که اغلب از زبان وقاحت‌گوییِ‌ امثال سوزنی، سعدی و قاآنی فاصله می‌گیرد و در جدالی مداوم با رقیب به طنزی نیشدار و اجتماعی می‌انجامد. این هم از ویژگی‌های زبان نوشتاری و گفتاریِ فارسی است، که نمونه‌هایی همانند آن را کمتر می‌توان در زبان‌های دیگر سراغ گرفت.

کنار قبر هوشنگ گلشیری نام‌های محمدجعفر پوینده و محمد مختاری را می‌بینیم. نام‌هایی که همانند هزاران نام دیگر از کنشگران اجتماعی ایران، در جهان امروزی دهان به دهان گشته‌اند تا پرونده‌ای ماندنی برای قاتلان خویش در دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی فراهم ببینند. پرونده‌ای که به همین آسانی کسی نمی‌تواند آن‌ها را از حافظه‌ی تاریخی مردم حذف کند. حتا اگر سنگ‌ قبرها را بشکنند، گورها را به آب بسپارند و با آسفالت و موزاییک، تبدیل به پارک و بوستان‌شان نماید.





امامزاده طاهر به عنوان قبرستانی تاریخی برای تبدیل شدن به موزه، از ظهیرالدوله و ابن بابویه چیزی کم نمی‌آورد. پایین‌تر از قطعه‌ی نُه چشمم به سنگ قبر محمود مشرف آزاد تهرانی (م.آزاد) برمی‌خورد. کمی آنسوتر غلام‌حسین بنان را می‌یابم و این نام‌های آشنای تاریخی همچنان ادامه دارند. در همین گشت و گذارها، قبر مرتضا حنانه و قوامی را نیز می‌توان یافت. حتا به نام‌هایی آشنا همانند پوران، دلکش، تقی ظهوری و نعمت‌‌الله آغاسی برمی‌خوریم که هریک بین توده‌های مردم مشتاقان خودشان را دارند. تا جایی که در فضای امامزاده طاهر بخش بزرگی از حافظه‌ی تاریخی مردم عادی هم سامان می‌پذیرد.



در زبان محاوره و زبان نوشتاری و رسمی، "چشمه" را واحد شمارش قبر به حساب می‌آورند. یکی از خادمان را کنار می‌کشم و از او در خصوص بهای هر چشمه قبر در امامزاده طاهر می‌پرسم. می‌گوید اینجا قبرها را پیش‌فروش نمی‌کنند. چندان هم به دنبال مشتری نیستند، ولی با این همه هرچشمه از قبر چیزی حدود سی میلیون تومان به فروش می‌رسد. هفته‌ای به طور متوسط دو نفر مرده را در امامزاده طاهر به خاک می‌سپارند. ولی پیداست که فقط با پول فروش همین دو چشمه قبرِ هفتگی، ماهانه چیزی حدود سی‌صد میلیون تومان را خادمان افتخاری امامزاده طاهر به جیب می‌زنند. گفتنی است با سازوکارهایی که آیات عظام و خادمان افتخاری فراهم دیده‌اند، حتا ریالی از این پول را هم مالیات و "ارزش افزوده" نمی‌پردازند. یعنی زیارتنامه‌خوان‌ها، مداحان حرفه‌ای و روحانیان مسجد و محراب همگی بلااستثنا در نظام بی‌نظم جمهوری اسلامی از پرداخت مالیات و ارزش افزوده معاف شده‌اند.



از همین خادم افتخاری می‌پرسم اینجاها کجا می‌توانم قبری بخرم تا برای خودم کنار بگذارم. نشانی بی‌بی سکینه را می‌دهد. می‌گوید در بی‌بی سکینه می‌توانید با دو میلیون و پانصد هزار تومان قبری دو طبقه برای دو نفر بخرید. یادم می‌آید که بی‌آذین را دور از جار و جنجال‌های سیاسی زمانه در بی‌بی سکینه به خاک سپرده‌اند. جای بدی نیست با امام‌زاده طاهر که کنار اتوبان گلشهر کرج قرار گرفته، چندان فاصله‌ای ندارد. اما نمی‌دانم که آیا در بی‌بی سکینه هم، قبرها را آب می‌بندند یا نه؟ همچنین نمی‌دانم آنجا نیز اجنه‌های با نام و نشان زمانه سنگِ قبرها را می‌شکنند و یا آن‌ها را نشکسته و سالم با خودشان می‌برند؟