عصر نو
www.asre-nou.net

پلیس کوهستان به دنبال چیست


Mon 5 12 2016

س. حمیدی

کوهنوردی از سمتِ ولنجک به خوبی داشت رونق می‌گرفت که سر و کله‌ی گشتِ ارشاد آنجا هم پیدا شد. رونق کوهنوردیِ ولنجک از آنجا ناشی می‌شد که ابتدا پارکینگ خوبی برایش فراهم دیدند و سپس دو کیلومتر از مسیر آن آسفالت گردید، تا جهت دستیابی مردم به تله‌کابین تسهیل‌گری به عمل آید. اما مردم به خصوص جوانان بیش از همه به این موضوع اشتیاق نشان می‌دادند که در همان میدان اول دور هم جمع بشوند. آنوقت با نوشیدن و خوردن به موزیک گوش بسپارند و از اجتماع و دورِ هم بودن، لذت ببرند. ولی تجمع و شادمانی جوانان سرآخر شک و ظنّ پلیس را برانگیخت تا از آنچه که در فضای ولنجک می‌گذرد، غافل نماند. در نتیجه پلیس هم به خود اجازه داد که مثل همیشه علی‌رغم خواست و نیاز مردم حضور مردم‌آزارانه‌ی خود را در ولنجک اعلام نماید. تا جایی که پلیسِ نیروی انتظامی و گشتِ ارشاد و منکرات به کمک و یاری هم، به جمع مردم در ولنجک راه یافتند.

بگیر و ببندها شروع شد. در آغاز، کار برای افراد پلیس مشکل می‌نمود، چون مقاومت دسته‌جمعی مردم را تاب نمی‌آوردند. اما با حضور مداوم و پررنگ پلیس و گشت ارشاد، مردم کم‌کم راه خودشان را گرفتند و به جاهای دیگری روی آوردند تا از گزند و آسیب آن‌ها در امان بمانند. از اینجا بود اقتصاد رونق گرفته‌ی ولنجک نیز به مرور رنگ باخت. پارکینگ خلوت شد. رستوران‌های بین‌راهی هم خالی گردیدند. دکه‌داران حتا از پرداخت اجاره‌ی ماهانه‌ی خویش نیز بازماندند. فاجعه چنان بالا گرفت که بازار تله‌کابین نیز از رونق افتاد. چنانکه اینک مدیران آن از پرداخت هزینه‌های جاری خویش هم بازمانده‌اند.

هرچند زمانی دانش‌آموزانِ مدرسه مشتریان خوبی برای تله‌کابین شمرده می‌شدند، ولی اکنون مدیران مدرسه هم ضمن دوراندیشی راه خودشان را از تله‌کابین ولنجک جدا کرده‌اند. چون گشت ارشاد ضمن همیاری پلیس، در طول دو کیلومتر جاده‌ی آسفالته تا ایستگاه تله‌کابین، به شکار دختران دانش‌آموز می‌نشینند. آنگاه ون‌های گشت ارشاد و پلیس از همین دختران دانش‌آموز پر می‌شود. اما مدیر مدرسه ضمن احساس مسؤولیت از آنچه که بر سرش آمده است، به دنبال ونِ گشت ارشاد و پلیس می‌دود تا شاید بتواند دانش‌آموزان را از چنگال آن‌ها نجات دهد. آخر مدیر مدرسه چه‌گونه می‌تواند به خانواده‌ها خبر بدهد که دخترشان در اسارت پلیس به سر می‌برد؟

با جریان‌هایی از این دست بود که ولنجک به قُرُقگاهی تمام عیار برای پلیس تبدیل گردید. در نتیجه برای همیشه از رونق افتاد و دیگر سوت و کور باقی ماند.



اکنون چند سالی است که پلیس کوهستان را کشانده‌اند به مسیرهای کوهنوردی دارآباد و دربند و بیش از همه درکه. بسیج هم انگار در اهداف گفته و ناگفته‌ای که پلیس آن‌ها را در کوهستان تعقیب و دنبال می‌کند، چیزی کم نمی‌آورد. چون هر دو با هم در مردم‌آزاری و تفتیش مردم و کوهنوردان مسابقه گذاشته‌اند. شکی نیست که رفتارشان تنها و تنها در مزاحمت و ترساندن مردم خلاصه می‌شود.

اما ذکر نمونه‌هایی از حوادثی که پلیس کوهستان در آن‌ها نقش می‌آفریند، شاید شنیدنی باشد: پلیس جلوی جوانکی را می‌گیرد که با گروهی از کنارشان می‌گذرد. به منظور پیشگیری از پخش موسیقی به او می‌گویند تا ‌دستگاه پخش خودش را به ایشان بسپارد. ولی پسرک نمی‌پذیرد. آنوقت پلیس خطاب به گروه جوانان فریاد می‌زند: کارهایتان سمت و سوی صهیونیست‌ها را دارد. اما همان جوانکی که دستگاه پخش را در اختیار داشت به شوخی می‌گوید: صهیونیست اصلی پدرم است که از بام تا شام به صدای اسراییل گوش می‌دهد. سرآخر پلیس که از ازدحام کوهنوردان در خلوت کوهستان بیمناک است، به این رضایت می‌دهد تا جوانان به کوهپیمایی‌شان ادامه دهند، اما دستگاه پخش خاموش بماند.

در نمونه‌ای دیگر سه نفر پلیس به سفره‌ی خودمانی عده‌ای از جوانان حمله می‌برند. چون مدعی هستند که آن‌ها مشروب خورده‌اند. جوانان که ازدحام مردم را می‌بینند، دل و جرأت‌شان دوچندان می‌شود. تا آنجا که مشروب را جلوی بینی پلیس می‌گیرند، تا بو کند. اما پلیس در هیاهوی مردم از بوکردن چیزی حالی‌اش نمی‌شود، چون جوانان مدعی‌اند که محتوای بطری سوِن‌آپ است. آنوقت پلیس به یکی از آنان می‌گوید تا هو کند. پسرک هم با جسارت تمام دهانش را جلوی بینی پلیس می‌گیرد، هو می‌کند.

پیداست که در این معرکه هیاهو و جنجال‌ مردم به نفع پلیس عمل نمی‌کند. سرآخر مردم به پلیس می‌گویند: اگر عرق باشد با شعله‌ی کبریت گر خواهد گرفت. پلیس هم می‌پذیرد. کبریت را جلوی شیشه‌ی عرق می‌برد اما نتیجه‌ای نمی‌گیرد. در نهایت پلیس در قیل و قال مردم فلنگ‌اش را می‌بندد و از معرکه می‌گریزد.

دو نفر پلیس کوهستان در صحنه‌ای دیگر دختر و پسری را جهت تفتیش و راستی‌آزمایی از هم جدا می‌کنند. پرسش و پاسخ‌ها پایان می‌پذیرد اما به گمان پلیس آن دو نسبتی با هم ندارند. سپس پلیس دستبندی بیرون می‌کشد و دو دست پسرک را به هم دستبند می‌زند و به دختر هم دستور می‌دهد که به همراهشان برود. با دستگیری آن‌ها ماجرا به ظاهر پایان می‌پذیرد. ولی دختر و پسر به امید معامله‌ای سرراهی با پلیس، راهیِ قرارگاه می‌شوند.

چیزی حدود پنج سال از تشکیل پلیس کوهستان می‌گذرد. با این رویکرد که نیروی انتظامی و دستگاه امنیتی کشور هرروز انواع و اقسام جدیدی از پلیس تشکیل می‌دهند تا به ظاهر بتوانند با آنچه که مفاسد اجتماعی نام می‌گیرد، به مقابله برخیزند. اما این بار کوهستان‌‌ها را هدف گرفته‌اند تا لابد در آنجا هم به دنبال دزد و قاچاقچی و زورگیر راه بفتند و به گمان خودشان با شکار آن‌ها در کوه و کوهستان به ناامنی‌های جامعه پایان ببخشند. به همین منظور هم اعضای یگان ویژه‌ی پلیس کوهستان را سراغ اسکی‌بازی می‌فرستند تا اسکی بیاموزند. یا اصرار دارند که همین یگان پلیس، به حتم جدای از آموزش‌های رزمی، صخره‌نوردی نیز بیاموزند تا به آسانی بتوانند بر صخره‌ها و بلندی‌های کوهستان دست یابند.



اما همه به نیکی می‌فهمند که شکل و شمایل پلیس ایران با ورزش‌های رزمی، اسکی و صخره‌نوردی چندان سازگاری ندارد. آخر پلیس شکم گنده با آنهمه دنبه و چربی که به قد و بالای خودش می‌آویزد، طبیعی است که نمی‌تواند با ورزش سازگار باشد. تردیدی نیست که پلیس را در ایران فقط برای مزاحمت مردم ساخته‌اند تا رفاه و آرامش عمومی. تا جایی که فقط ناتوانی و ضعف پلیس در تأمین امنیت عمومی برای مردم به نمایش درمی‌آید. ضمن آنکه فرماندهان پلیس چندان نیازی در خود نمی‌بینند که پیرامون رفتارهای ناصواب و غیر انسانی خویش از مردم نظرخواهی به عمل آورند. چون پلیسِ ایران خودانگارانه می‌پندارد: همین که او از رفتارش رضایت دارد، مردم هم باید از رفتارش رضایت داشته باشند.

به واقع مردم به پلیس کوهستان از زاویه‌ی دیگری نگاه می‌کنند. چون پلیس کوهستان در ادامه‌ی همان اهدافی سازمان می‌پذیرد که از پیش گشت‌های ریز و درشت ارشاد آن را در خیابان‌های تهران دنبال نموده‌اند. در همین راستا حتا پلیس پارک تشکیل داده‌اند تا در بوستان‌های سطح تهران به نام حفظ امنیت برای تفریح و گردش آزادانه‌ی مردم مزاحمت به عمل آورند.

از سوی دیگر تشکیل پلیس کوهستان، شهرداری را هم به شوق و وجد آورد. چنانکه شهرداری نیز توانست مأموران خود را با تشکیل واحد کوهستان به زمین‌های بالای کوه بکشاند. انگار آن‌ها برای فروش تراکم، گستره‌ی تهران هم کم‌شان آمده بود. حالا دارند همچنان تا قله‌ی توچال به پیش می‌روند.

اکنون در کوهستان‌های شمال تهران پلیس و شهرداری در همسویی با هم ضمن مزاحمت‌ها و مردم‌آزاری‌های مداوم و مستمر از بام تا شام همان اهدافی را تعقیب و دنبال می‌نمایند که از پیش نمونه‌های فراوانی از آن‌ها را در خیابان‌های تهران برای مردم به اجرا نهاده‌اند. با نمایش‌هایی از این دست قرار است شهروندان تهرانی بیش از پیش از پلیس و کارگزاران حکومتی بترسند و به خواست حکومتیان در مصادره‌ی قدرت و غارت اموال عمومی گردن بگذارند. بدون تردید منکرات و حجاب بهانه‌ای بیش نیست. بهانه‌ای که پشت صحنه‌ی بگیروببندهای حکومت، فقط ضعف و ناتوانی آن‌ها در اداره‌ی امور کشور، به نمایش درمی‌آید. به طبع از اقتداری که به اراده و خواست مردم متکی نباشد، هنجارهایی غیر از این هم نمی‌توان انتظار داشت./