محمد علی شاکری یکتا
سوگنامه
Sun 4 12 2016
در آخرین سپیده صدایم کرد.
رفتم ببینمش
آرام خفته بود
بر تخته سنگِ سردِ غم آلوده
زیر نگاهِ من
که عینِ پریشانی ست.
این سوتر از توالیِ خرمن ها
باد وُ پرنده، حسِ رهایی را
تا انتهای خاطره ها بردند.
اینک تمام پنجره ها بسته ست.
وامانده از هراسِ نبودن ها
چشمِ سپیده، ابری وُ بارانی است.
اردیبهشت 1395
|
|