مرئی کردن جهان گلوبال
Thu 25 08 2016
طاهره بارئی
از مقاله آخرم روی همین سایت، تا مطلب فعلی، چندین خبر و مقاله، با راه یافتن به شبکۀ مجازی بحث های متعددی بر انگیخته اند.
دو دیپلمات فرانسوی و انگلیسی در سقز استان کردستان مورد تذکر قرار گرفته از عکسبرداری نهی شده اند. در همدان، همان هگمتانه پایتخت دیرین مادها ، جنگ افزار های روسی مهمان شده اند. و پوتین در مصاحبه ای از خطر فوری و بین المللی که جهان را تهدید میکند سخن گفته است. او در مصاحبه ای در طیّ فوروم بین المللی پطرزبورگ رو به خبرنگاران می گوید: ببینید اینجا ما همه عاقل، با تجربه و مطلعیم، ولی حتی امید ندارم که شما همه چیز را با دقت منعکس کنید. همچنان که تلاش نخواهید کرد بر رسانه های خود تأثیر بگذارید.
سه کلمۀ سقز، پوتین و همدان با ارسال سیگنالهای ویژه این خبر ها را اندکی طنز آلود میکردند. سقز با بخاطر آوردن ماده جویدنی، همان آدامس، در شرایطی که دیپلمات ها به عکسبرداریش شتافته باشند، سخنان پوتین نه بخاطر محتوای آنها، بلکه تصویری که از سخن گفتن لنگه پوتینی با خبرنگاران، همچنان که در داستانهای کودکان اتفاق می افتد، و دلشکستگی که از رفتار این جمع ابراز میکند. همچنین مهمانی گرفتن همدان، برای جنگنده ها، ازینرو که این شهر که نامش ریشه در "گرد هم آمدن" دارد،همان هگمتانه سابق است، ساخته دیااکو به نقل ار هرودوت که باز به گفتۀ همو،هفت دیوار داشته که هر کدام به رنگ یکی از سیاره ها بوده اند. هم نشینی مردمی در این مکان انجام میگرفته و شامل هفت قلعه تو در تو بوده، که کاخ پادشاهی و خزانه در دل قلعه هفتم قرار داشته اند. با چنین ترکیب، این پرسش در ذهن پیش می آمد که این مهمانان جنگنده ، چگونه رابطه ای با این قلعه ها و این نماد فرهنگ و تمدنی باستانی برقرار خواهند کرد. یکی ابراز نگرانی میکرد که در صورت مورد تهاجم قرار گرفتن مهمان به هر دلیل و بهانه ای ممکن است بر این شهر و تاریخچه اش همان بیآید که بر سر بابل، بین النهرین و پترای سوری آمد. دیگری ازین می گفت که ببین اعتماد به رسانه های بزرگ امروز تا چه حد نازل است که پوتین هم دلشکستگیش را از آن ابراز میکند. و آن دیگری برای سقز شدن و جویده شدن بخش مرزی نگران بود. نگرانی، نگرانی، خطر، خطر!
اما در نوشته حاضر قصد ندارم به هیچیک از موارد فوق پرداخته و به افراد دخیل در آن بپردازم. مقاله به کسانی التفات دارد که بیش از آنکه اهل نگرانی ها باشند، آدمیان ِامیدواری و اشتیاقند. نه برای عکسبرداری از مرزی می شتابند، نه قصد جویدن دارند، و نه نگران جوندگانند، نه در پی پایگاهها یند نه خود را با پایگاه سازان کوک میکنند. این مقاله رو به آنها دارد. و به از سایه در آوردن و اهمیت دادن به آنانی التفات می ورزد که بجای احساس خطر نابودی زمین، یقین به تحقق یک جهان واقعاً گلوبال در دلشان شعله ور است. جهانی که در آن هیچ "اَبَر زبان و اَبَر لباس و آبَر نژاد واَبَر فرهنگی به کسی قالب نمیشود. آفریقائی خیابانهایش را با لباسهای گلدار رنگارنگ آواز خوان در می نوردد. ژاپنی با کیمونو و هندی با ساری و هیچکس از دیگری بخاطر لباسش و زبانش سر افکنده نیست.
به آنانی رو میکند که جهان گلوبال را باور دارند، نه در حاکمیت پول و بانک و سرمایه، بلکه در حاکمیت دانش مشترک، آگاهی مشترک، بانک استعداد های مشترک، احترام متقابل و همکاری برای رشد.
اینان در جهان پراکنده اند شاید بدون آنکه حتی به قدرت و جایگاه خود بیندیشند. بدون آنکه فکر کنند حضور اینهمه انهدام افکن و دستگاههای تولید ترس، از مواجهه با قدرت فزاینده خود آنهاست. Robert HARRIS نویسنده شناخته شده انگلیس که سالها در بی بی سی کار کرده، در گفتگوئی که درباره خروج بریتانیا از اروپا از راه دور انجام می گرفت، با اشاره به بحران دموکراسی در خلال سخنانش گفت که به نظر او رشد تکنولوژی مخابراتی که جریان تبادل اطلاعات را به نحو شگفت آوری نیرومند ساخته، باعث شده که دولتها دیگر نمیتوانند مثل سابق بر مردم حکومت کنند. و مدل فعلی دموکراسی ازین پس به درد شرایط امروز نمی خورد.
او از ظهور یک قدرت جدید در کنار دولتهای حاکم به مدد وسائل ارتباطی پیشرفته سخن می گفت و من آنرا مرئی شدن این قدرت و این حضور، و نیرو گرفتنش با ضریب استفاده از قدرت وسائل ارتباطی تلقی میکنم. در کنار قطبی که همه سرمایه طبیعی و مادی زمین باضافه وسائل خبر رسانی جمعی را به دست دارد، قطب غیر همنام دیگری مرئی شده است که حضور خود را پررنگ و پر رنگ تر و تآثیر گذار تر می کند. کلمۀ قطب غیر همنام را آگاهانه بکار می گیرم و از بکار گیری متضاد ومتخاصم می پرهیزم. چرا که هر چند سوژه این مقاله نیست، ولی در متن همین شبکه واحد بشریت ِهمکار، آنچه تضاد و ضد، نام گرفته، به لحاظ علم فیزیک، وسیله ایجاد دینامیزم( تحرک) در سیستم و گردش انرژی ها بوده است. مثبت و منفی ، کج اندیشانه با برتری مثبت و فرودستی و کم آوردن منفی شناخته شده است. وحال آنکه همانطور که سیاه و سفید، دو قطب ناهمنام یک طیف واحد رنگ و نورند، مثبت و منفی، یا مؤنث و مذّکر وزن و مرد هم همین رابطه را دارند.
آنچه اهمیت دارد دینامیزم و کارآئی ست که در کنار هم قرار گرفتن نیرو های غیر همنام ایجاد میکند. والّا به لحاظ رتبه به هیچیک نمیتوان نمره داد.
می خواهم بگویم به لحاظی بشریت همین حالا هم گلوبال است و همیشه بوده. تاریخ حرکتی در جهت مرئی کردن و مادی نمودن همین گلوبالیت انسانیت بوده است. فقط با دست و چشم و نگاه و زبان و دست نیست که ما با هم ارتباط می گیریم و مبادلۀ اطلاعات انجام می دهیم. فقط با نشر مقاله و کتاب و فیلم و ویدئو هم نیست.
چنانچه مختصراً در مقاله "توقف فلسفه جدائی از واقعیت تجربی"http://www.iran-
emrooz.net/index.php/think/more/62786/
توضیح داده ام، مغز و قلب دو مرکز مهم الکترومنیتیک هستند که میدانهای انرژی آنها از چند پائی تن بشر قابل ثبتند. هر جا الکترو منیتیک هست، قدرت ارسال ، ضبط و دریافت پیام وجود دارد.
باید توجه کرد که مغز به تنهائی و جدا از کل سیستم عصبی و شبکۀ نورونها، فعالیت نمیکند و اندیشیدن تنها محصول مغز نیست بلکه کل بدن فکر میکند و میداند . بعلاوه قلب در این پروسه نقشی استثنائی دارد. این داده ها گستردگی میدان انتقال پیام سیستم انسانی را نشان میدهد.
قلب بعنوان مولّد بزرگترین و پوشش دهنده ترین میدان الکترو منیتیک بدن، به اعتباری دارای مغز خود است. چینی های کهن مغز را تنها یک ماشین محاسبات تلقی کرده و محل اصلی تعقل را قلب می دانستند. مؤلفه الکتریک قلب، 60 بار نیرومند تراز مغز و مؤلفه مغناطیسی آن 5000 بار نیرومند تر است. اگر به این توان، حرکت ریتمیک قلب و ضربات الکترومنیتیک ایجادی در محیط را نیز بیفزائید، توانمندی سیستم را به اندیشیدن و تصمیم گیری و مدیریت و پردازش اطلاعات، حدس خواهید زد. توان ویژه امواج قلب به آنها اجازه میدهد امواج مغزی را تحت پوشش قرار داده، حمل کرده و یک همزمانی کلی و سراسری برای کارکرد تمام بدن بسازند. امواج ضرب دار انرژی که از قلب به بیرون جاری میشوند، به شکل دادن و کُد گزاری اطراف خود می پردازد. نوروکاردیولوژی neurocardiology قلب را یک عضو حساس برای دریافت و پردازش اطلاعات تلقی میکند. سیستم عصبی متصل به قلب آنرا قادر به یاد گیری، بخاطر سپردن، و تصمیم گیری هائی غیر همزمان با کورتکس مغز می سازد. سیگنالهای ارسالی از سوی قلب به مغز، بطور مدام روی کارکرد بخش فوقانی مغز که در درک، یادگیری و پردازش رویداد های عاطفی فعالند، تآثیر می گذارد.قلب برای انجام چنین نقش فعالی روی مغز و باقی ارگانها باید کانسپتی از نحوه مدیریت کل سیستم را در حافظۀ خود داشته باشد.
هدف از پرداختن به اهمیت میدانهای الکترو منیتیک قلب و مغز در اینجا، تنها اشاره به این موضوع است که چگونه ما در هر لحظه با امواج مغزی و قلبی و کل بدن در حال مبادله اطلاعات با پیرامون خود و تأثیر گزاری روی آن هستیم. ما با اطلاعاتی که در قلبمان فعال می شوند یا آگاهانه فعال میکنیم، میتوانیم روی مغز دیگران تاثیر بگذاریم.
حال یک شبکۀ جهانی را تصور کنید که مجموعه ایست از واحد هائی از میدانهای الکترومنیتیک که از طریق قلب و مغز هر واحد با ارسال سیگنال ها، دریافت آن ها، پردازش و باز ارسال آنها، تغذیه میشود. میزان مبادلاتی را که در هر لحظه انجام میشود و دامنۀ تأثیر گزاری و تغییر پذیری هر پیام ارسال شده به این شبکه را تجسم کنید.
اتفاق افتاده کسی در یک گوشۀ دنیا ایده ای داشته و متوجه شده فرد دیگری بسیار دورتر از او همان ایده را ابراز میکند. صحبت دزدی و کُپی کردن و غیره بمیان آمده، چه بسا چنین چیزی هم بوده ولی بمحض ورود یک تفکر به شبکۀ الکترومنیتیک جهانی، دریافت آن برای کسانی که گیرنده هائی
کُد بندی شده در جهت ذخیره چنین ایده هائی دارند، ممکن می گردد. به عبارت دیگر، دستبرد و کپی کردن و گرفتن آگاهانه ایده دیگری یک امکان است و انتقال و دریافت از سوی شبکه امکانی دیگر.
حتی آنانکه مرده تلقی میکنیم، به تُبَع آنچه اندیشیده، حس کرده و عواطفی که امواج و اطلاعاتش را به شبکه سپرده اند، هنوز در میان ما حضور دارند و داخل شبکه هستند و افکارشان غواصی و رَصَد میشود و چه بسا بتوان گفت از آنچه ما امروز به شبکه می بخشیم، تأ ثیر گرفته و متحوّل میشوند.
گر چه سیستم این واحد های شبکه عایق شده ولی در صورتی که روزی بتوان آنها را رسانا کرد، و در این زمینه امروز نظرات و آزمایشهائی شکل می گیرند، دوباره کاملاً فعال میشوند. ما همزمان نه تنها با همعصران خود در شبکه گلوبال در حال تعامل هستیم بلکه با کل تاریخ بشری نیز که اطلاعاتش در کانالهای انرژی در گردش است، در حال همکاری قرار داریم.
برای توضیح کوتاهی در این مورد به تجربۀ دانشمندان روس درباره فضانوردان اشاره میکنم. آنها متوجه شده بودند که دارو در خارج جوّ زمین دیگر تأثیر نمی گذارد. در چاره اندیشی برای این معضل و رفع نیاز فضانوردان در صورت بیماری از روشی استفاده کردند که امروزه بتدریج وارد حیطه عمومی میشود (نه آنکه کاملا پذیرفته شده باشد بلکه در مرحله آزمایشات است). آنها با کامپیوتر میزان الکترومنیتیک اعضا را سنجیده و در صورت هر نوع عدم تعادل و ناهماهنگی، مقدار نیروی میدان را کم و زیاد و بافت های آسیب دیده را از طریق فرکانس ها، با بخشیدن اطلاعات لازم برای کارکرد سالم، تغذیه میکردند. این روش امروزه نیز طرفداران و مخالفانی دارد و تجربۀ فراوان برای ارائه نهائی به بازار می طلبد ولی این امید را میدهد که روزی به مرگ نیز پایان داده و بتواند سیستم بدن های عایق شده را شارژ کند.((physioscan, biotechnologie quantique
ذکر این موضوعات برای هضم این واقعیت از سوی ذهن ماست که حتی مرگ، جدا کننده ما از تاریخ گذشتگان نیست ونه خارج کننده آنها از شبکه اطلاعات سیاّل گلوبال. تا بتوانیم با نگاه تازه ای جایگاه و رابطه خودمان را با بشریت امروز و کل تاریخ تنظیم کنیم. اگر پیشینیان ما برای مرئی شدن و لمس حسی گلوبال بودن بشریت بر اسب و گاری ودرشکه نشسته و راهها ساخته و پیموده ا ند تا فاصله ها را در نوردند، امروز جت ها و قطار های سریع، راههای هوائی و راههای آهن، برای رسیدن به همان نتیجه راهی بسیار دراز تر رفته اند. اگر بومیان با نواختن طبل و سوزاندن شیئی و تولید دود به هم خبر میدادند، امروز با گوشی های همراه، عکسها و فیلمها در هر لحظه مخابره شده قاره ها را در می نوردند. گوئی نیازی نهانی و مشترک در دل تمام بشریت می تپیده تا سازمان واحد همکاری خود را مادی کنند.
بیاد دارم در دوران نوجوانی یکبار ساعات پایان روزبود واز پنجره بیرون را نگاه می کردم. بتدریج حس کردم فضای داخل اتاق تاریک شده ، از دم پنجره برخاسته بطرف کلید برق رفته و دگمه را زدم. چراغ روشن شد. نگاهم از پنجره به اتاق روبروئی افتاد، دیدم چراغ آنها هم روشن شد. فکر کردم، درست در فاصله ای که من تاریکی را حس کرده و نیاز به نور بیشتر را دریافت کرده بودم، شخص دیگری، آنطرف خیابان همزمان، هم تاریکی و هم نیاز به روشن کردن چراغ را حس کرده است. احساس نزدیکی و دوستی عمیقی با همسایه ای که هرگز ندیده بودم لبخندی چنان گرم بر لبم نشاند که هنوز آنرا بر چهره ام حس میکنم. حس با هم بودن، همزمان فکر کردن، نیاز ها را دریافت کردن، به دنبال رفع آن شتافتن. براستی تنهائی و انزوا توهمی بیش نیست و ما در هر لحظه با انواع پیامهای زندگی نواخته میشویم.
اگر اشتباه نکنم، این شوپنهاور است که در مورد شعر گفته، شعر نوشیدن کلامِ دیگری ست. با این اعتبار بشریت همگی شاعرند چون ما مُدام به نحوی ازانحا در حال دریافت سیگنال ها و پیامهای "دیگری" هستیم.
جهان گلوبال و مردمان گلوبال ، نیاز به ساخته شدن ندارد چون همینجاست و حضور واقعی دارد. نیازش به مرئی شدن و قابل لمس شدن و مورد بهره برداری ِتصاعدی قرار گرفتن است.
این مرئی شدن از سالها پیش سرعت گرفته است هر چند به آن کم بها داده ایم. حضور سیاهپوست حسین نامی در مسند ریاست جمهوری ایالات متحده، و تلاش هایش برای پایان دادن مخاصمات دولت متبوعش با چند کشور از جمله کوبا و ایران، به شهرداری ِ لندن رسیدن یک پاکستانی مهاجر که پدرش عمر به رانندگی اتوبوس گذرانده است، بتدریج و حتی به اجبار، توهّمات برتری طلبانه قومی نژادی و مذهبی و طبقاتی را به چالش گرفته است. سیل مهاجران که با خود لباس و رنگ پوست و زبان وتغذیه و استعداد های نوینی را در شهر های اسکان یافته به ارمغان بردند، علیرغم مقاومتها و ناسازگاریها، در مرئی کردن این جهان گلوبال نقش داشته است.
در جریان گروگانگیری های هولناک فرانسه در اوائل سال2015 این حسنا بتیلیBATHILY Hassana آفریقائی مسلمان مهاجر بود که بدون واهمه از تمام خطراتی که می توانست انتظارش را بکشد به نجات جان مشتریان مغازه ای دست زد که نه تنها
هم نژاد ، هموطن و همدین او نبودند بلکه برای سالیان درازبین دین او وآنان جنگی رسانه ای تبلیغ ِ دشمنی کرده بود. او با آن هشیاری انسانی عمل کرد که به طور طبیعی باید از قلب تک تک ما ساطع شده و با تمامی تنمان فعال باشد. در آنروز ها که اغلب نگاهها روی هولناک بودن حادثه می گشت، شعری برای حسنا نوشتم که روی عصر نو هم منتشر شد.
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=33524
از دوستان شاعر فرانسویم مرتب ایمیل هائی با شعر ونثر در مورد ترسناک بودن شرایط، استیصال در برابر وقایع، ترس و بیم و ندانم کاری میرسید. شعری برای حسنا به فرانسه با مضمون مشابه برایشان فرستادم. یکباره دریافت پیامها قطع شد. نه شعری گریان، نه نثری بیمناک! روز بعد اولین پیامی که رسید این بود: حالم خوب شد. بله امید هست. امید در هر گوشه کناری خوابیده.
گلوبال شدن مرئی جهان یعنی رسیدن به این یقین که ما همکاران هم هستیم. همکاران برای رشد و پرورش سیاره ای که همگی مسافران آنیم. بخشی از یک "ان جی او" عظیم زمینی.
هر چند حضور موجودات زنده و صاحب یک زندگی اجتماعی غرور انسان را آزرده و تصویر او را از خودش و جایگاهش مورد سوال قرار می دهد، اما بی تردید زمین تنها کشتی فضائی افلاک نیست که محل سکونت مسافران زنده ای باشد. شاید در کشتی های فضائی دیگر، اجتماعات متکامل تری نسبت به زمین برقرار باشد. شاید پروژه بعدی مسافران همکار زمین، همکاری با "ان جی او" های گلوبال کرات دیگر باشد.
پا نوشت:
قبل از ارسال مقاله به این سایت، مطلع شدم که نزدیکترین سیاره در همسایگی زمین، سُکنی پذیر، با امکان حضورآب در آن کشف شده است.
http://www.lefigaro.fr/sciences/2016/08/24/01008-20160824ARTFIG00296-une-planete-decouverte-autour-de-notre-plus-proche-voisine-proxima-du-centaure.php
سال گذشته نیز سیاره دیگری شبیه زمین، قابل سکونت ولی در منظومه دیگری به فاصله 1400سال نوری نسبت به ما، رصد شده بود.
خبر را روی لوموند بخوانید: http://www.lemonde.fr/sciences/article/2015/07/23/la-nasa-annonce-la-decouverte-d-une-exoplanete-semblable-a-la-terre_4695926_1650684.html
|
|