آمریکای جنوبی گردش به راست؟
Sun 15 05 2016
حسن نادری
برزیل، آرژانتین، ونزوئلا، شیلی،آرژانتین،بولیوی وو و در کشورهای آمریکای جنوبی در دهه پایانی 90 میلادی با برآمد جنبشهای اجتماعی و اعتراضی علیه دولتهای راستگرا و اغلب کودتاگرایان راست و راست پوپولیستی و در پرانتز گذاشتن این نوع دولتها توسط سیا،به سمت دولتهای چپ ترقیخواه و چپ های رهائی بخش روی آوردند. این دولتها در وعده های خود در رفع بیعدالتی و فقرو پایان دادن به خشونتها و تبعیضهای اجتماعی، چه از طریق امکانات موجود در توزیع ثروت و چه با اقدامات پوپولیستی و محوریت و موقعیت کیش شخصیتی موفق به دستاوردهای اجتماعی قابل توجه ای شدند. در این دو دهه اخیر همچنین با بالا رفتن قیمت نفت در سطح جهانی و نیز در کشورهای آمریکای جنوبی نفت خیز و گاز ،به درآمدهای چشمگیری دست یافتند. این دولتهای چپگرا دروحله نخست با باز توزیع در آمد در راستای تامین کالاهای مصرفی و ارتقاء موقعیت اجتماعی اقشار فقیر و ایجاد "طبقه متوسط" دست به اقدامات رانتی و حامی پرور زدند. گرچه این اقدامات با استقبال اقشار محروم همراه بود،اما بعلت وابستگی به تک تولیدی (ونزوئلا،بولیوی،اکوادور) و یا با پیش گرفتن راه توسعه و رشد همه ظرفیتهای صنعتی و طبیعی در خدمت به صادرات با قیمتهای رقابتی(برزیل،آرژانتین،شیلی) و نیزتغییرات قابل ملاحظه بعلت بحرانهای مالی ـاقتصادی تاکنونی در تقاضای جهانی، با مشکلاتی ناشی از کاهش درآمد و نیمه کاره رهاکردن پروژه ها و نارضایتی به حق ونیز تحریکات اپوزیسیون روبرو شدند که دیگر نمیتوانند به وعده های پوپولیستی خود جامه عمل بپوشانند. از طرف دیگر در تمام این دوره احزاب و "جنبش" های پوپولیستی راست از ضعف سازماندهی احزاب در قدرت سود جستند. تا با تسخیر دوباره قدرت همه دستاوردهای اجتماعی را به محاق بکشند. این برگشت راست اما برخلاف دوره های دهه چهل میلادی نه از نوع راست پوپولیستی "پرون"ی و نه راست برخاسته از کودتاه است. بلکه شمشیر از روی بسته و رنگ نئولیبرالی و همراهی آشکار نخبگان اقتصادی و اربابان جراید ارتباطات جمعی را با خود دارد که از هرگونه فرصتی برای ضرب زدن استفاده میکند. احزاب راست،لیبرالها و محافظه کاران در آمریکای جنوبی در راستای گرفتن قدرت به موفقیتهائی دست یافتند. این چشم انداز چرخش و جابجائی قدرت را آیا میتوان حاصل از نفس افتادن نیروهای ترقیخواه،بحرانهای اقتصادی،رسوائیهای مالی و گروه گرائی درون حزبی وکودتاه پارلمانی تعبیر کرد؟ اما میتوان دو فاکتور سیاسی منطقه ای و بین المللی از یکسو و سقوط قیمت نفت و مواد خام،بحران مالی،تورم و کاهش ارزش پولی این کشورها از سوی دیگر را در فرایند ظهور شرایط جدید موثر دانست که به برآمد راست محافظه کار کمک نمودند
به قول "خوآن مارتین چه گوآرا" ـ برادر چه گوآرا ـ "در دوره های گذشته بر اثر بحران سرمایه داری ،این انقلابیون چپ بودند که از شرایط موجود استفاده میکردند. اما حالا این نیروی راست است که در بحران کنونی با استفاده از همه امکانات ارتباطات جمعی و نهادهای دولتی و نارضایتهای مردم در براندازی نیروهای ترقیخواه اقدام میکند". نمونه های اینگونه کودتاه در سال 2009 با سرنگونی دولتهای چپگرای "مانوئل زولایا" در هندوراس و "فرناندو لوگو" در سال 2012 در پاراگوئه، به وقوع پیوستند.
برزیل
در ماههای اخیر با تنشهای خیابانی روبرو بوده و سر انجام در روز پنجشنبه 12 ماه مه سال جاری،سناتورها با 55 رای موافق و 22 رای مخالف و 4 عدم شرکت،رای به استیضاح و برکناری موقت خانم دیلما روسف، رئیس جمهور برزیل، برای 180 روز رای دادند . در این مدت دستگاه قضائی به پرونده اتهامات رسیدگی خواهد کرد که آیا او برای پیروزی انتخاب دوباره خود دستور به دستکاری در بودجه به قصد پنهانکاری از کسری درآمد، داشته است یا نه؟
دیلما روسف بعد از تصمیم نهائی سنا در یک سخنرانی به هوادارانش، وعده داد که به مبارزه ادامه میدهد و گفت: " روز 31 دسامبر 2018 آخرین روز دوره ریاست جمهوری من است". روسف در ادامه سخنرانی اش میگوید"نخبگان اینک کودتاه پارلمانی را جایگزین کودتاه نظامی میکنند".
در نظر سنجیها،موقعیت دیلما روسف رئیس جمهور،به پایین ترین حد نصاب رسیده است زیرا مردم برزیل او را مسئول وضعیت فاجعه بار اقتصادی کشور که درشرایط رکود اقتصادی است،میدانند. این در حالیستکه محافل بین المللی در گذشته نه چندان دور برزیل را یک مدل اقتصادی موفق در بین کشورهای نوظهور قدرت اقتصادی ارزیابی میکردند. دولت دیلما روسف اما هزینه خطائی را میپردازد که حزب حاکم ،حزب کارگران برزیل همراه با ائتلاف احزاب چپ،نتواست سیستم سیاسی را که مجموعه ای از زدوبندهای سیاسی،حامی پروری و رشو پردازی است اصلاح نماید. گرچه دیلما روسف در سال 2013 ایده اصلاحات سیاسی را مطرح کرده بود اما با مانع بزرگ کنگره در دست اپوزیسیون برخورد نمود. علاوه بر اپوزیسیون، بعضی از رهبران و نمایندگان احزاب در قدرت ائتلافی،تمایلی به اصلاحات از خود نشان ندادند زیرا آنها بیش از هر چیز به منافع و مقام خود فکر میکردند. طنز آنست که همه منتخبین از راست و "چپ" کم و بیش آلوده این سیستم هستند. و هم اکنون در دولت انتقالی آقای میشل تمر، رقیب و معاون دیلما روسف،از 22 وزیر مرد و "سفید پوست"، 12 نفر پرونده فساد مالی دارند. بنابر گزارش نهاد غیر دولتی " شفاف سازی (ترانپرانسی) بین المللی" 36 نفر ار اعضای کمیسیون 65 نفره مامور طرح استیضاح دارای سابقه محکومیت پولشوئی،دستکاری در انتخابات را دارند.
اینک بازگشت به قدرت راست و هدایت امور کشور تا انتخابات2018، فرصت زیادی برای بستن راههای برگشت چپ به قدرت را دارد. بعلاوه تا زمانیکه احزاب چپ در قدرت به بازسازی روابط درونی و فاصله گرفتن از روشهای پوپولیستی در کشورهای آمریکای جنوبی پرتنش ناشی از شکاف طبقاتی اقدام نکنند، شانس استمرار مدیریت کشور در راستای دموکراسی،آزادی و عدالت اجتماعی بسیار شکننده خواهد بود.
از زمان برگشت چپ به سمت قدرت در سالهای 1990، آمریکا جنوبی هرگز از معرض تلاشها و توطئه ها از سوی نیروهای راست و راست پوپولیستی و با چراغ سبز آمریکا، برای بی ثبات کردن و یا کودتاه های خنثی شده در امان نبوده است: سال 2002 درونزوئلا، 2004 در هائیتی،2008 در بولیوی،2009 در هندوراس،2010 در اکوادور،2012 در پاراگوئه و حالا در برزیل.
در شرایط کنونی نیروهای راست روشهای بسیار پیچیده ای را برای دست یابی به قدرت بکار میگیرند. استراتژی ایجاد تنش در ونزوئلا یا برزیل. خرابکاری در گردش اقتصادی که منجر به کمبود مواد غذائی وایجادصفهای طولانی در ونزوئلا. یعنی اجرای دوباره برنامه های بکار گرفته شده در سالهای 1960 در کوبا و در سال 1973 در شیلی علیه دولت سالوادور آلنده.
در آن سالها دکترین مخفی واشنگتن در راستای ایجاد نا امیدی و نارضایتی حاصل از بحران اقتصادی و محرومیتها و ایجاد گرسنگی و سرنگونی دولت بود. امروزه اما با فروپاشی اردوگاه "سوسیالیستی" به زعم کاخ سفید دیگر "خطر" کمونیسم وجود ندارد و در عصر جهانی سازی و تسلط اقتصاد نئولیبرالی میتوان و باید از اهرمهای "دموکراتیک" جهانی مانند بانک جهانی،صندوق بین المللی پول،بازارهای بورس نیویورک،پاریس،لندن و فراکفورت وآژانس های رتبه گذاری برای تسهیل و یا سختگیری در دستیابی به بازار مالی،اقدامات تنبیهی و.. چپ های "آرمانخواه" در قدرت را در محدوده و حصر ریاضتهای اقتصادی قرارو به شکست مینشانند.
قلب مبارزات در زندگی روزانه.
یکی از روشهای مبارزه در زمان بحران اجتماعی ـ سیاسی، حضور در میدان مبارزات خیابانی است. این دقیقا همان چیزیست که نئو لیبرالها در برزیل در پیش گرفتند. این نیروهای راست موفق شدند تا هژمونی خود را در خیابانها علیه چپ در قدرت به نمایش بگذارند. چپ اما با درگیر شدن در مدیریت امور کشوری از برآیند نیروی راست در خیابانها غافل شد.
"رائول زیبچی" روزنامه نگار برزیلی تعریف نوینی از این نیروی "راست " میدهد:" این تخمهای دو زرده ـ منظور ازمردان "سفید پوست" از طبقات متوسط مرفه،خودخواه و متمول هستند ـ از سال 2013 فرهنگ اعتراض در خیابانها را بوجود آوردند. بااین روش، اعتراضات رابرای دستیابی به اهدافش جهت میدهند. این طبقه جدید دیگرباز تولید کننده روشهای قدیمی راست کاتولیک و نظامی حامی کودتاه 1964 در برزیل نیست. این نیروی راست جدید بدون حزب است اما دربرگیرنده اشخاص از طبقات متوسط مرفه با درآمدهای 5 برابر حداقل حقوق متوسط. این نیروی راست از طرف صاحبان صنایع بزرگ و بازیگران در تجارت محصولات کشاورزی که در ائتلاف کابینه دولتی حضور دارند،حمایت میشود. این نیروی راست فعال سیاسی برخوردار از استراتژی و سازمان های خاص خود، سکولار، سیاسی و تحصیلکرده دانشگاههای دولتی و خصوصی میباشد".
خطرات ناشی از شکافهای اجتماعی
علی رغم این چهره جدید از خود،نیروی راست همچنان با پذیرش خطر سعی در ایجاد شکاف در جامعه دارد تا قدرت را از جمله در ونزوئلا و برزیل بدست آورد.نمونه بارز آن آقای "موریسیو ماکری" در آرژانتین است که با اتخاذ سیاستهای نئولیبرالی همانند مارگارت تاچر در بریتانیا، به همه دستاوردهای اجتماعی حمله برد. یادآوری این مسئله ضروریست که در کشورهای آمریکای جنوبی، پیروز احزاب نتیجه روی آوردن و استقبال عمومی مردم نیست. آنها هیچ راه حلی برای رفع بحران اقتصادی ندارند و مدل توسعه این کشورها اساسا وابسته به صادرات مواد خام ومنابع طبیعی میباشد.
در مدت چهار ده سال در قدرت حزب کارگران در برزیل،بیش از 35 میلیون نفر از خط فقر مطلق خارج شدند. اینک این نیروی راست با حملات و راه اندازی کودتاه پارلمانی جامعه را به سمت دوقطبی شدن میراند و این آشکار نمودن مبارزه طبقاتی است. این نیروی راست جدید با بسیج نخبگان سیاسی همراه باقدرتهای مطبوعاتی،سیاست خود را علیه "توزیع ثروت" و علیه دولت مردمی که تدابیر پوشش اجتماعی اقشار فقیر را اتخاذ نمود،بسیج مینماید.هر بار که دولت چپگرای برزیل دست به کاهش نابرابری اجتماعی بین ثروتمندان و اقشار فقیر زد،با مخالفت نیروی طبقاتی مسلط بر شریان اقتصادی روبرو شد.
حیوان خودخواه
آقای خوزه موخیکا، رئیس جمهور پیشین اوروگوئه در گفتگو با نشریه "لوموند دیپلماتیک" ارزیابی خود در باره تفاوت بین چپ و راست میگوید: " راست فکر میکند که انسان یک حیوان خودخواهی است ــ نه بیش از خودخواهی ــ و مدعی است که هیچ چیز بهتر از ابتکار فردی نیست. گرچه چپ این بعد از واقعیت را رد نمیکند، اما فکر میکند که علاوه براین واقعییت، موضوع همبستگی وهمزیستی در جامعه یک واقعییت عینی است و باید روابط را در جامعه بهبود نمائیم تا اینکه خودخواهی و خود محوری ای که بطور طبیعی در هر یک از ما نهفته است را کاهش دهیم. این یک چالش غیرقابل تقلیل است ".
آرژانتین
هنوز بیش از چهار ماه از بقدرت رسیدن آقای "موریسیوماکری" نامزد ائتلاف راست در دسامبر 2015 نمیگذرد که دولتش با بحران و اعتراضات سراسری در ماه آوریل 2016 علیه تصمیمات نئولیبرالی به راه افتاد، روبرو است. ماکری با سوء استفاده از شرایط تنش بین دولت خانم کریستینا کرشنر(کرچنر) و صندوق اعتباری "کرکس"های آمریکا و با وعده به پایان دادن باین بحران در انتخابات "مورد مناقشه" پیروز شد.
تعدیل دستگاههای اداری و موج اخراجها، همزمان با افزایش هزینه های آب و برق،گاز وهزینه های عمومی،ثبت نام در دانشگاهها، تورم فوق العاده از دستاورهای این چهار ماه از دولت اوست. بنا بر گزارشات، در فاصله چهارماه از دولت ماکر ی تا آوریل 2016 یک میلیون چهار صد هزار نفر بر تعدادفقرا افزوده و به سیزده میلیون وهشتصد هزار نفر رسید. این افزایش هزینه ها بین 100 تا 500 درصد بویژه در بخش خدماتی که برای بقای طبقات و اقشار کم درآمد ضروری است،ناشی از تحمیل استراتژی انتقام جوئی بورژوازی است.برای جلوگیری از انفجار اجتماعی، رئیس جمهور آرژانتین،اعلام نمودتا برای ماه مه سال جاری، به هر باز نشسته یک کوپُن به ارزش 20 دلار و یک کمک مالی به ارزش 30 دلار به همه داده شود. این در حالیستکه عده ای قلیل از سرمایه داران،بازگشت آرژانتین به بازار مالی بین المللی را جشن میگرفتند. طنز بورژوازی آرژانتین در آنستکه در 22 آوریل،بخش بزرگی از بدهیها به صندوق "کرکس" ها آمریکائی را در توافق ماه فوریه و وعده داده شده در هنگام انتخابات از طریق استقراض از بازار مالی بین المللی پرداخت نمود. لازم به یادآوریست که یکی از مشکلات دولت خانم کرشنر در مواجه با طلبکاران خارجی بویژه آمریکائی بود که عده ای از طلبکاران بمیزان 70 درصد از طلبهای خود را بخشیده بودند اما صندوق های "کرکس"ها اوراق قرضه را با قیمت 10 درصد ارزش خریدند و سپس از دولت کرشنر قیمت اسمی را طلب میکردند. این امر با مخالفت دولت کرشنر روبرو شد. دولت پیشین برای نشان دادن حسن نیت خود در پرداخت بدهیها بر اساس توافقات با طلبکاران قبلی و پرهیز درگیری با "کرکس"ها سر رسید اقساطش را در حساب مخصوصی در نزد یک بانک آمریکائی واریز مینمود تا بتواند از بازارهای بین المللی مالی اعتبار و وام بگیرد اما با درهای بسته روبرو میشد. اینک بازارهای بین المللی مالی با گشاده دستی 16 میلیارد و 500 میلیون، به دولت کنونی وام دادند. نرخ بهره هم منطبق با استانداردهای صندق بین المللی پول و بانک جهانی است. علاوه براین "سخاوتمندی" صندوقهای پولی، دولت ماکری مبادرت به انتشار اوراق قرضه دولتی بمیزان 70 میلیارد دلار با سر رسید سه ساله و پنج ساله و ده ساله با نرخ 6.75 درصد و 8.6 درصد نمود و هزینه آن بیش از پیش بر دوش زحمتکشان سنگینی خواهد نمود. و عواقب این تصمیم ضد ملی با شعله ور شدن دوباره اعتراضات و بیداری از رویاها و وعده ها،دولت ماکری و جامعه آرژانتین با چالش جدیدی روبرو خواهند شد.
ونزوئلا
بعد از 17 سال موفقیت انتخاباتی حزب متحد ه سوسیالیت ونزوئلا ونقش محوری و تعیین کننده هوگو شاوز(چاوز) در آن،جانشین اش،نیکُلاس مادوروــ فاقد کاریزمای شاوز ــ نتوانست این خلاء را پر کند و سرانجام با بحرانهای اقتصادی ناشی از کاهش درآمد نفتی(90 درصد بودجه از منبع درآمد صادرات نفت) و تحریم های آمریکا، افزایش نارضایتی و خشونت اجتماعی و صف طولانی بواسطه احتکار کالاهای ضروری،نداشتن برنامه توسعه اقتصادی،توزیع ثروت به اقشارفقیر بدون ایجاد کار واقعی در تولید و ارزش افزوده، ووو منجر به تورمی سه رقمی(180 درصدی) شد. این واقعیتهای ملموس در جامعه، مستمسکی شد تا دولت چپگرای از نفس افتاده ونزوئلا، مورد حملات راست انتقامجو قرار گیرد و با بسیج خیابانی و بویژه در اختیار داشتن دومنطقه نفت خیز(بئاسطه سیستم فدرالی)، دولت را فلج و ائتلاف اپوزیسیون ناهمگون با پیروز در انتخابات پارلمانی دسامبر 2015 اکثریت آرا را بدست آورد. در حال حاضر ونزوئلا در یک وضعیت بی سابقه ای از مدیریت دوگانه "چپ و راست" بسر میبرد. زیرا بر اساس قانون اساسی،رئیس دولت دارای قدرت واقعی است و طرف دیگر پیروزی راست در پارلمان امور کشور را بیش از پیش فلج نموده است. این امر قابل دوام نیست و دیر یا زود یکی از دوطرف با توجه به شرایط حاد اجتماعی و اقتصادی در وسوسه بکار گیری خشونت برای یک دست کردن قوه مجریه،قضائیه و مقننه دست خواهند زد. در حال حاضر راست "مدرن" برای برکناری نیکُلاس مادورو، تصمیم به راه اندازی همه پرسی(رفراندوم) گرفت و برای اینکار به 4 میلیونی امضاء نیاز دارد و از نظر قانونی هم باید از نیمه دوم دوره ریاست جمهوری یعنی از سال سوم و ارائه آن به کمیسیون ملی انتخابات باشد. اما دولت مادورو هنوز در پایان دوسال از شش سال است و به همین علت دادستانی کل کشور تقاضای ائتلاف راست را رد نمود. با توجه به حملات همه جانبه ائتلاف راست و فشارهای آمریکا در زدن "سر انقلاب بولیواری" در آمریکای جنوبی که بوضوح در سخنرانی باراک اوباما،برنده جایزه نوبل، در هاوانا پایتخت کوبا در تمدید تحریم علیه ونزوئلا دیده میشود و اعلام داشت که"ونزوئلا یک تهدید" و یک"وضعیت فوقالعاده" برای منافع آمریکا است. علاوه بر عوامل موثر یاد شده بر بحران، روابط سنگین بوروکراتیک و اختلاس و از دست دادن بخش قابل توجه ای از پایگاه حامی پروری بر اثر عدم توانائی در توزیع ثروت،ووو چشم انداز روشن وصلح آمیزی را در برابر ما قرار نمیدهد.
بولیوی
در بولیوی هم شرکتهای فراملیتی فعال در معادن و گاز با کمک اپوزیسیون قدم به قدم پیشروی میکنند و دوباره بر منایع طبیعی دست میاندازند. اکثر حامیان اِوو مورالس رئیس جمهور بولیوی،که از بومیان و از تباراو هستند، در اعتراض به کمپانیهای خارجی که زیست محیطی آنانرا تخریب میکنند،مورالیس را متهم به پشت کردن به وعده هایش نمودند. مورالس با اتکاء به دو دور پیروزی در انتخابات،خواهان تغییر قانون اساسی از طریق رفراندوم برای سومین بار شد که با شکست مواجه گشت. علاوه براینها، موضوع "اخلاقی" و شکایت معاون سابق اش که متهم به اختلاس و از کابینه اخراج شد، در جامعه علیه او راه افتاد. قضیه از این قراراست،این خانم ــ معاون سابق ــ مدعی است که مورالس پدر دخترش است اما مورالس این اتهام را رد و آنرا ساختگی و ضربه زدن به حیثت خود میداند. نیروهای راست برای برگشت به قدرت از هم اکنون بسیج خیابانی را با استفاده از بحران اقتصادی و جابجائی شخصیتهای کاریزما و متزلزل شدن روابط دوستی و همسوئی و همبستگی بین کشورهای "بلوک چپ در قدرت"، آغاز نمودند.
به باور من رسانه های جهانی و شبکه های اطلاع رسانی بیطرف نیستند ودر نوع نگاه به صحنه مبارزات طبقاتی همسو، میتوانند در دوسوی مناقشه قرار گیرند. در گذشته نزدیک،جراید کشورهای غربی در شکاف اندازی بین چپ های آمریکای جنوبی، آقای لولا دا سیلوا و خانم دیلما روسف،دو رئیس جمهوربرزیل را از نوع "چپ خوب و چپ میانه،واقعگرا،اصلاح طلب،منطقی و عملگرا" ارزیابی میکردند تا آنها را در مقابل شاورز،مادورو در ونزئولا،کاسترو در کوبا،مورالس در بولیوی و کورِآ در اکوادور،بمثابه " چپهای اقتدارگرا،افراطی،متعصب،سنتی و غیر مسئول قرار دهند. امروزه اما برای توجیه کودتای پارلمانی راست از "صلح عمومی" برای حذف دیلما روسف و داسیلوا، از طریق "نهادهای دولتی ، قانونی "حرف میزنند که شایسته پیوستن به "چپ بد" هستند. نئولیبرالیسم بسیار زیرک است. او آموخته است که چگونه چنگهای خود را برای آلت دست قرار دادن پارلمان در راستای "برگشت به دموکراسی و برقراری آزادی" بکار گیرد. یعنی همان شعارهای قدیمی با بزک امروزی حول "قانونی،اخلاقی و منطبق بر قانون اساسی". اما افشاء کنندگان "اسناد پاناما" را به دادگاهها میکشانند و ژولیان آسانج را در سفارت اکوادور در لندن در حصر قرار میدهند و ادوارد اسنودن را به گناه افشای جنایات سیا و پنتاگون متهم به خیانت مینمایند. اربابان جهان حق خود میدانند تا گرسنگان بمیرند،برده داری قرن مدرن رواج پیدا کند،بیسوادی و ناآگاهی از حقوق فردی افزایش یابد و ریاضت اقتصادی و مقررات زدائی و بی حقوقی کارگران و زحمتکشان و "اصلاحات" به نفع سرمایه داران گسترش یابد و با معیارهای مبارزه بین "خوب" و "بد" دستور بمباران و حمله به کشورهای جهت مخا لف به هر دلیل و حمایت از کشورهای همسو حتی ارتجاعی را در دستور کار خود قرار دهند.
آنچه که از پی تغییرات بوجود آمده و یا در ماه های آینده در راستای برنامه های راست جدید در آمریکای جنوبی رخ خواهد داد،میتوانند مطلوب آمریکا و شرکا باشد.
الف ـ کشاندن همه کشورهای آمریکای جنوبی در پیمان مبادلات آزاد تجاری در محور آمریکا ـ کانادا ـ مکزیک. و تغییرات سیاسی پیش بینی نشده در کوبا.
ب ـ جدا کردن برزیل از محور بریکس (برزیل،روسیه،هند،چین و آفریقای جنوبی). با توجه به بحران اقتصادی و اختلاسها در آفریقای جنوبی و سیاست در انزوا قرار دادن روسیه توسط آمریکا و شرکاء ،احتمال بشکست کشیده شدن طرح بانک توسعه و ارز قابل معاوضه بریکس بمثابه آلترناتیو دلار، وجود دارد.
من در دسامبر 2006 در مقاله "گرد ش به چپ و چالشها" پديده گردش به چپ را بهمثابه مجموعهاى از «واکنش فراگير» در اين قاره ارزیابی کرده بودم. در بخشهائی ازنوشته آمده است که:[ هر چند کشورهاى کلمبيا و يا پاراگوئه از اين وضعيت مستثنى هستند.اين چپ اما همچنان در محاصره فکرى مدلهاى «موفق» قديمى قرار دارد. مدلهاى لازارو کارديناس (رئيس جمهورى مکزيک ١۹٣۴ـ١۹۴٠). و کوبيچک (رئيس جمهورى برزيل از ١۹۵۶ تا ١۹۶١)، بنيانگزار برزيل نو با شعار ۵٠ سال پيشرفت در ۵ سال. اما سياست اقتصادى غلط او کشور را به سمت تورم طاقتفرسا کشاند و به ناخودآگاه زمينه را براى کودتا آماده نمود. خوآن پرون،نظامى ملىگرا،پوپوليست، رئيس جمهورى آرژانتين ١۹۴۵ـ١۹۵۵ و ١۹۷٣ـ١۹۷۴. پرون از ده سالگى وارد مدرسه نظامى شد و در سال ١۹۴٣ همراه ديگر افسران جوان عليه دولت رامون کاستيلو کودتا نمود.
ازدواج با إوا دوآرته هنرپيشه زيبا و محبوب تهيدستان آرژانتين منجر به جلب کارگران و زنان به پرون شد .إوا دوآرته خود از خانواده بسيار فقير بود. خوآن پرون شعار«آلترناتيو سوم» را ميداد که ضدکمونيسم و ضد کاپيتاليسم بود.
ديگر رهبران آن زمان در آمريکاى لاتين سياستهاى خود را در چارچوب برنامه سهپال (کميسيون اقتصادى براى آمريکاى لاتين) پيش ميبردند.چپ کنونى هم کم و بيش شيفته همان شعارها در حوزه اقتصادى است که ناموفق بود.اين چپ هنوز نتوانسته است خود را در برابر ايالات متحده آمريکا و اتحاديه اروپا، متحد نمايد.
تاريخ مختصر وقوع اين حرکتها:
از نظر فکرى و عملى، آمريکاى لاتين (و مکزيک) يک مدل توسعهگرائى را در پيش گرفتند که توجه به توسعه صنايع توليد کالاها در داخل بهجاى واردات آن را داشت.اين مدل از سالهاى ١۹٣٠ همزمان با رکود اقتصادى شديد سالهاى سى در آمريکا و اروپا به اجرا گذاشته شد. اين در حاليست که پيش از آن آمريکاى جنوبى از سياست اقتصادى «تقسيم بينالمللى کار» پيروى ميکرد.اين سياست توسط بزرگمالکان به صورت صادرات مواد اوليه معدنى و کشاورزى و واردات کالاهاى لوکس انجام ميشد.انبوه کارگران و کشاورزان و کارگران معادن در فقر زندگى میکردند. با استفاده از شرايط وخيم اقتصادى بينالمللى آن زمان، ائتلافهاى «پوپوليستی» در آرژانتين و برزيل و کمى بعد تقريبا در همه کشورهاى آمريکاى لاتين به استثناء کلمبيا و پرو به این سياست اقتصادى روى آوردند. اين سياست توسط کميسيون اقتصادى براى آمريکاى لاتين «سهپال» و بعد از جنگ جهانى دوم تئوريزه شد و تا اوايل سالهاى ١۹۷٠ بر حيات اقتصادى اين قاره مسلط بود.
پوپوليسم اين دوره ائتلافى است از نخبگان «توسعهگرا» (صنعتى کردن کشور براى توليد کالاهاى مصرفى داخلی) با نخبگان کارگرى که در بخش کارخانههاى نو پا فعاليت ميکردند. اين پوپوليسم شعار دفاع از اقشار فقير را در راس برنامههاى خود قرار داده بود. اما در واقع همکارى خود را فقط به بخشى از کارگرانى محدود کرد که در ارتباط با نهادهاى دولتى و از امکانات مالى و رفاهى مناسبى برخوردار بودند «کورپراتيستها».اين کورپراتيستها سنديکاهائى هستند که بهطور تنگاتنگ به دولت ـ احزاب وابسته بودند و در بعضى مواقع در نهادها و ساختارهائى قرار داشتند که نمايندگان صاحبان سرمايه هم در آنجا حضور و نفع داشتند.اين نوع سازماندهى دولتى ترکيبى است از سوسيال-دموکراسى، فاشيسم يا استالينيسم. مثلا در مورد مکزيک و برزيل سمپاتى به سمت مدل شوروى است و در آرژانتين، پرونيسم به انديشه فاشيسم اروپائى و ايتاليا نزديک است. البته بدون آنکه به جنگ جهانى دوم وارد بشوند.
تحولات و جوش وخروش در سالهاى اخير توسط چپ ميانه يا راديکال در آمريکاى جنوبى میتواند اينطور به ما تداعى کند که آرزوهاى سيمون بوليوار (١٨٣٠ـ١۷٨٣) به هدف نزديک ميشود:اتحاد قاره آمريکاى لاتين-جنوبى.در دسامبر ٢٠٠۴ در کوزِکو (پرو با حضور تقريبا همه روساى جمهورى آمريکاى جنوبى بهاستثناء آرژانتين به علت بيمارى) جامعه ملتهاى آمريکاى جنوبى بنا نهاده شد. در اين همايش سه موضوع بيش از هر چيز برجسته شده بود: ١ـ تمجيد و تعريف تولهدو رئيس جمهورى پرو از بوميان و ستمى که در گذشته بر آنها روا شد.٢ـ تمجيد از شجاعت سيمون بوليوار توسط هوگو چاوز. ٣ـ آرزوى برپايى و ساختمان «جامعه ملتهاى آمريکاى جنوبی» بر اساس مدل اتحاديه اروپا توسط همه روساى حاضر در همايش.
متاسفانه شکل گيرى اين اتحاديه بهعلت ضعفهاى تاريخى و ساختارى چپ آمريکاى لاتين نيمهکاره رها شد و فعاليتش فقط به چند راهسازى محدود گشت.کلمبيا ترجیح داد تا با ايالات متحده امريکا پيمان مبادله آزاد را امضاء کند. بهنظر میرسيد که پرو و اوروگوئه هم به آن بپيوندد. اما پيروزى چپ نئوپوپوليست در اوروگوئه در دسامبر ٢٠٠۶ اين امضاء را به تعويق انداخت. هوگو چاوز «جامعه ملتهاى آمريکاى جنوبى» را ترک کرد.اما به بوليوى و اکوادور پيشنهاد تشکيل کمپانى نفتى داد. بوليوى با ملى کردن کمپانیهاى نفتى میتوانست دچار مخاطرات بشود.ولى با انعطاف روساى چپ در برزيل و آرژانتين قراردادهاى جديد بر پايه منافع ملى بوليوى به امضاء رسيد.
شرايط جديد در آمريکاى جنوبى ـ لاتين نتيجه تلاشهاى ترقيخواهان پوپوليستى سالهاى ۵٠ و شکست آنها و همچنين روى آوردن نئوليبراليسم سالهاى ۶٠ و ٨٠ و جهش گردش به چپ آخرين سالهاى ۹٠ ميباشد.
افزايش قيمت نفت و گاز و بازار جديد مصرف آن بویژه در چين وهند، چپ نو در آمريکاى لاتين بهويژه ونزوئلا و بوليوى را در مرکز توجهات قرار داد.جا لبتر آنکه کوبا با ارسال انبوه پزشک و معلم و پرستار به ديگر کشورهاى آمريکاى لاتين میتواند منابع انرژى خود را تامين کند.بهعلاوه ايدئولوژى سالهاى ۶٠ کوبا در راستاى ضد امپرياليستىاش به محورى تبديل شد که چپ نئوپوپوليستى و چپ نو را دور خود جمع کرده است. در چارچوب اين ايدئولوژی «نوين» مسئله دوستى بين کشورهاى اين قاره تعميق ميشود. اين دوستى البته پيش از هر چيز دوستى حول رهبران اين کشورها دور ميزند. در شرايط کنونى اين دوستى هنوز از فکر ايجاد يک فدراسيون واقعى از اين کشورها فاصله دارد.در اين شرايط مبارزه براى کنترل منابع طبيعى و بهويژه نفت و گازو تسخير بازار براى هر یک از کشورها،مقدم بر ايجاد بازار مشترک در راستاى منافع عمومىشان و يا تدوين قوانين مشترک تامينکننده سرمايه اجتماعى و يا در سازمان تجارت جهانى و ديگر سازمانهاى بينالمللى میباشند.
آنچه که مسلم است،مدلهاى سالهاى ۵٠ و ۷٠ فوقالعاده دگرگون شدهاند. اما از نظر صنعتى کردن، اين کشورها کم وبيش در پى جايگزينى کالاهاى وارداتى از طريق افزايش بهرهبردارى از منابع طبيعى و بهرهورسازى آن هستند.در جريان ٢۵ سال اخير از ابعاد ليبراليسم، شايد بهاستثناء آرژانتين،کاسته شده است. اما هيچ کشور ديگرى از آمريکاى لاتين ميل به بازگشت به دوره «سهپال» نيست. و نيز همچنين هيچ يک از اين کشورها در جستجوى بازارهاى بينالمللى نمیباشد. شايد فقط برزيل در تلاش براى فروش هواپيماهاى کوچکش به خارج باشد.
اما آنچه که در شرايط کنونى توجه افکار عمومى را نسبت به آمريکاى جنوبى جلب ميکند،موضوع گسترش و پيدايش تعاونیها،انجمنها و جنبشهاى مدنى ميباشد که تلاش در جايگزينى نهادهاى منحل شده دولت رفاه توسط ليبراليسم دارد. هنگامیکه ليبراليسم دولت رفاه را از بين برد،اين انجمنها و تعاونیها به کمک مردم مستمند و فقير شتافتند و در ادامه فعاليت خود يک نوعی از «جامعه رفاه» را شکل دادند و اين «جامعه رفاه» منبع الهام چپ نئوپوپوليستى شدند که خواهان باز توزيع در آمد حاصل از صادرات به نفع اين اقشار عمل میکنند. چاوز در ونزوئلا و مورالس در بوليوى و..... بدون شک ،شاید این چپ جديد با سازماندهى خود و فاصله گرفتن از شعار پوپوليستى بتواند راه حلى را به جهان نشان دهد که چپهاى اروپائى نتوانستند به راىدهندگان خود ارائه دهند].
گرچه در شرایط کنونی قدرتهای سیاسی و اقتصادی نیروهای مسلط در دهکده جهانی با کدخدائی آمریکا توانستند توازن قوا را به نفع خود دگرگون کنند، اما نیروهای ترقیخواه از نوع چپ آمریکای لاتین، هر چند بر اثر اشتباه مدیریت و نداشتن مدل توسعه اقتصادی و فاصله نگرفتن از شعارهای پوپولیستی در موضع ضعیفی قرار گرفتند اما هنوز هم قدرتمند هستند و باید به انتقاد از
خود بپردازند.و با تمام قدرت علیه "دور جدید" باز سازی محافظه کاران به مخالفت برخیزند.
خلقهای این کشورها که تصمیم به تغییرگرفتند در نگاه نخست علیه اختلاس فزاینده،علیه عوارض "جنگ اقتصادی" بر زندگی روزمره آنها، علیه بوروکراسی غیر قابل تحمل، در نظر نگرفتن کافی میل به تغییر و نیازهای جدید بود. این اقدام "تنبیه ای" اما به مفهوم روی آوری و ستایش از نئولیبرالیسم نیست. بطور قطع برای عقب زدن فقر انقلاب کردن در زندگی کافی نیست بلکه لازمست که شعور و آگاهی و ارزشهای نوین انسانی،اجتماعی واخلاقی هم همزمان برآمد کنند.
حسن نادری
14ماه مه 2016/26 اردیبهشت 1395