ممنوعیت مانیفست در پروژههای کتابخوانی
Sun 24 04 2016
س. حمیدی
به منظور خرید نسخهای از ترجمهی جدید مانیسفت به کتابفروشی پا میگذارم. از فروشنده میپرسم: مانیفست دارین؟ با اکراه میپرسد: اثر مارکس؟ جواب میدهم: آره، مانیفست حزب کمونیست، اثر کارل مارکس. انگار وحشتاش گرفته باشد. راه خود را کج میکند که برود ولی از پشت سر جواب میدهد: نه! میگویم: آخر خودتان ناشرش بودین. میگوید: بله دو سال پیش منتشر کردیم، ظرف چند هفته هم نایاب شد و دیگر هم اجازهی تجدید چاپ به ما ندادن.
گفت و گو پایان میگیرد و بدون نتیجه بیرون میروم. در واقع به دنبال ترجمهای ویژه از مانیفست بودم که کارم ناتمام ماند و ناکام برگشتم. اما دسترسی به ترجمهای از مانیفست، هر چند در ایران باشی کار چندان مشکلی نیست. از هر گوشه و کناری میتوان ترجمهای از آن را دانلود کرد و به دست آورد، اما جا داشت که به ترجمهی لابد انتقادی جدید هم نگاهی کرد. "انتقادی" از این دیدگاه میگویم که مترجم به ناچار انگیزه و هدف ویژهای را در ترجمهاش دنبال نموده است. چنانکه بیوقفه ترجمههایی جدید و نو از مانیفست به زبان فارسی پا میگذارند. ترجمههایی که اغلب از فارسی به فارسی صورت میپذیرد تا برخلاف عرفی اخلاقی، هواداران این گروه و یا آن گروهِ سیاسی چنگ و دندان خود را به هم نشان بدهند و به هم سیخونک بزنند. آنها در ترجمه نیز متأسفانه کجخلقیهای سیاسیشان را تعقیب میکنند بدون اینکه بر بستر آن آرمان و هدفی فرهنگی در دل بپرورانند. وگر نه، میشود چند سطری مقدمه نوشت و در آن ایرادهای ترجمههای پیشین را یک به یک برشمرد تا وجاهتی عالمانه برای کار جدید و مترجم آن فراهم و آماده گردد.
چیزی قریب صد و هفتاد سال از نگارش و انتشار مانیفست حزب کمونیست توسط کارل مارکس و فردریک انگلس میگذرد. اما در حوزههای دانشگاهی ایران رسم را بر آن نهادهاند که هر کسی میتواند در این کشور اقتصاد و سیاست بیاموزد بدون آنکه سراغی از آثار و نوشتههای مارکس و انگلس گرفته باشد. تازه نخواندن مارکس و انگلس در ایران جمهوری اسلامی به سهم خود هنر هم به حساب میآید. چون هر کسی می تواند به اعتبار آن وجاهتی "عالمانه" برای خویش فراهم بیند و از فیلترهای گزینش حضرات و آقایان حکومتی برهد.
گزینشیها همسو با مدیران فرهنگی رژیم، ندانستن و نخواندن و حتا نفهمیدن را خوب و مثبت میدانند. انگار با فهمیدن و دانستن و یا خواندن و مطالعه است که انواع و اقسام شیطانهای زمینی و آسمانی سراغ آدم را میگیرند. نخواندن، نفهمیدن و ندانستن شگردی بود که رژیم پیشین آن را برای جمهوری اسلامی به یادگار گذاشت. نتیجه آنکه در ایران جمهوری اسلامی نیز هر کسی میتواند درس اقتصاد و سیاست بخواند و دکترا بگیرد، اما نباید گذرش به راستهی کتابفروشهایی بیفتد که در ویترین آنها نوشتههای مارکس و انگلس را به نمایش نهادهاند. چیزی که نمونهای از آن را جایی از کرهی زمین نمیتوان سراغ گرفت.
به عبارتی دیگر مارکس و انگلس حق ندارند به دانشکدههای علوم سیاسی و یا اقتصاد ایران پا بگذارند. همچنان که آثارشان هم همانند گذشته از حضور و جانمایی در کتابخانههای تخصصی دانشگاهها معاف شدهاند.
انتشارات دانشگاه تهران در لیست کتابهای منتشر شدهاش عنوانهایی از کتابهای ضد مارکسیستی را نیز به همراه دارد که استادان درباری رژیم پیشین آنها را نوشته و یا ترجمه نمودهاند. این گروه از استادان همواره نوشتههای فرمایشی را پلههایی برای صعود اداری خویش میدیدند و به طبع از کارشان نیز نتیجه میگرفتند. بسیاری از استادان هم با فضایی که رژیم پهلوی برایشان فراهم میدید در حوزه و دانشگاه به هزینهی شخصی خویش آثاری را در نکوهش مارکسیسم نشر میدادند و مزدشان را نیز از حکومت وقت دریافت میکردند. ولی دانشجویان این گروه از استادان به اعتبار یادگیری ادب از بیادبان، به ناچار مارکسیسم را از ردیههایی میآموختند که عدهای آنها از سر عافیتطلبی نوشته بودند.
تکرار مضحکهآمیز تاریخ از آنگونه که روزی مارکس نوشته بود اینک نیز ادامه دارد. اما دانشجوی امروزی دیگر از ردیهها مارکسیسم را نمیآموزد بلکه ادبیات مارکسیستی را از سرچشمههای اصلی آن به دست میآورد و میخرد و یا به رایگان دانلود میکند. از سویی دیگر هرچند جمهوری اسلامی به ابتکار رهبر خویش تمامی راهها و منفذهای تبادل آزاد اطلاعات را میبندد، ولی اشتیاق به یادگیری و خواندن ادبیات مارکسیستی هر روز در ایران فزونی میگیرد. همچنان که همان ناشر یاد شده نیز از اقبالِ مشتاقان مانیسفت به خرید آن سخن میگفت. به واقع جمهوری اسلامی به استناد همین اشتیاق مردمی از انتشار مجدد آن جلوگیری به عمل میآورَد. چون در وهم خویش، اقبال مردم به خواندن مانیفست را بخشی از جریان توطئه و نفوذ میبیند که گویا عدهای علیهِ او سامان بخشیدهاند.
تعریفی که مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی در همسویی با "امام راحل" و یا "رهبر معظم" از کتاب و کتابخوانی به دست میدهند، از تعریفهای جهانی خود باز میماند. چون این مدیران تنها نوشتههایی را کتاب میدانند که در نقل و ذکر مطالب با قرآن همسویی و همراهی دارند، یا در توضیح و تفسیر قرآن نوشته شده باشند. همان چیزی که خلیفهی دوم به استناد آن کتابخانهی ساسانی را به آتش سپرد.
رهبر هم به استناد چنین باوری "انتشارات انقلاب اسلامی" را راه انداخته است. انتشارات انقلاب اسلامی بخشی از مجموعهی "دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی سیدعلی خامنهای مد ظلهالعالی" به حساب میآید که هرچند از امکانات و تسهیلات دولتی سود میجوید، ولی بر بستری از کتابسازی آنچه را که به چاپ میرساند در اقلامی نجومی به نهادهای دولتی میفروشد. در نتیجه عدهای را به عنوان پژوهشگر و نویسنده در همین انتشاراتی نشاندهاند که به منظور کتابسازی مجموعههایی موضوعی از سخنرانیهای "حضرت آقا" فراهم ببینند. همین گفتههای موضوعی در قطع پالتوییِ کوچک با شمارگان صدهزار نسخهای به چاپ میرسند. سپس ادارات دولتی حسب وظیفهای اداری هربار هزاران نسخه از آن را میخرند و در جشنهای دولتی بین حاضران خیرات میکنند.
سفارتخانههای ایران در کشورهای خارجی نیز از خرید ترجمههایی که از این گفتهها به چاپ میرسانند، جا نمیمانند. آنها طبق رسم و قاعدهای اداری پول کتاب را تا ریال آخر میپردازند تا کتابهای خیراتی و صلواتی خود را در اختیار مدعوینی بگذارند که در جشنهای رسمی سفارتخانه شرکت میکنند.
ناشران دولتی نیز چه بسا سبک و سیاق کار انتشارات انقلاب اسلامی را تعقیب میکنند که از مزایای اداری آن به نفع خویش سود جویند. پیداست که کتابهایی از این دست هیچگاه روی دست ناشرش نخواهد ماند. چون هستههای خرید و گزینش کتابخانههای عمومی و یا مدارس و دانشگاههای کشور وظیفهی سازمانی خود میدانند که بخش اصلی بودجهی سالانهی کتابخانه را در همین راستا هزینه نمایند. کتابهایی که تنها قفسههای کتابخانه را پر میکنند بدون آنکه از سوی کسی امانت برده شوند.
شهرداری تهران هم در اقدامی تبلیغی با اهدای هزار جلد کتاب به هر مسجد ادعا دارد که دو هزار کتابخانهی جدید در دو هزار مسجد تأسیس نموده است. اما ناگفته پیداست که این کتابها از گروه همان کتابهایی هستند که بیش از همه حال و روز فلاکتبار حکومت را به نمایش میگذارند و با وضع و حالی که مسجدهای بیمخاطب کشور دارند، راه به جایی نمیبرند.
با این همه کارگزاران فرهنگی جمهوری اسلامی انواع و اقسام طرح کتابخوانی راه میاندازند تا بتوانند گناه شمارگان پایین کتاب را به پای مردم بنویسند. بخشی از این طرحهای تبلیغی عبارتاند از: یار مهربان، طرح تعویض کتاب، حضور هفتگی هنرمندان دولتی در کتابفروشیها، برپایی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، طرح عیدانهی کتاب، برگزاری نمایشگاه کتاب در مراکز استانها و نمایشگاه سالانهی کتاب دانشگاهی. اینها همه بخش کوچکی از طرحهای تبلیغی یک بام و دو هوای دولت هستند تا بتوانند ضمن توزیع بُن کتاب خود را مدافع کتاب و کتابخوانی جا بزنند.
با این اوصاف شکی باقی نمیماند که مانیفست و کتابهایی همانند مانیفست در سازههای فکری و فرهنگی جمهوری اسلامی نمیگنجد. زیرا مانیفست برآمدن دنیایی پی میگیرد که در فرآیند آن تمامی سازههای کهنه و قدیمی به همراه "هر آنچه سخت و استوار است دود میشود و به هوا میرود".