واپسین ساعت های کارناوال تبلیغات
به قلم مرتضی قیومی - رادیو بین المللی فرانسه
Thu 11 06 2009
نزدیک به یک هفته جنب و جوش تهرانی ها برای انتخابات ریاست جمهوری، بعد از این که در آخرین ساعات خود، با پیروزی تیم ملی فوتبال ایران مصادف شد، پایان یافت.
اهالی تهران، چهارشنبه شب هم مثل چند شب گذشته به خیابان ها ریختند و در حمایت از نامزد مورد علاقۀ خود، همۀ مقررات عبور و مرور و قید و بندهای اجتماعی را برای چند ساعتی فراموش کردند.
فوتبال و سیاست
حال و هوای چهارشنبه شب، با شب های قبل اندکی تفاوت داشت. شاید مردم با آگاهی به این نکته که از روز بعد رسماً حق برپایی چنین جنجالی را نخواهند داشت، قصد کرده بودند در شب آخر سنگ تمام بگذارند. علاوه بر این، بر خلاف شب های قبل، خیابان های تهران تا نزدیک به ساعت هشت، بسیار خلوت بود. بخش بزرگی از جمعیت شهر، مقابل تلویزیون ها، سرگرم تماشای مسابقۀ فوتبال میان تیم های ملی ایران و امارات متحد عرب بود.
اما دقایقی ازساعت هشت شب گذشته، بعد ازاین که خبر پیروزی تیم ایران پخش شد، جمعیت به یک باره، نشئه از پیروزی ورزشی و هیجان زده از فرارسیدن جشن شبانۀ انتخاباتی، با شوق بیشتر و انرژی حیرت انگیز خود روانۀ خیابان ها شدند.
اندکی پس از پایان مسابقه، تماشاگرانی که ورزشگاه آزادی را ترک کرده بودند، با کاروان اتوبوس های خود به حوالی میدان انقلاب رسیدند. جمعیتی که تظاهرات سیاسی را در طرفداری از نامزدها کمی زودتر آغاز کرده بود و جماعت از ورزشگاه رسیده، به آسانی و با همگونی کامل به هم پیوند خوردند.
شباهت دو گروه و به ویژه شباهت چشمگیر رفتارها در بزرگداشت پیروزی فوتبال و در حمایت از کاندیداهای سیاسی، این فرض را در ذهن زنده می کرد که شاید فوتبال و سیاست برای تظاهرکنندگان چندان تفاوتی نداشته باشد. هر چه بود، فرصتی استثنایی بود برای بیرون ریختن امیال و انگیزه هایی که طی سال های اخیر در ایران چندان مجالی برای بروز نیافته بود.
چهار راه تبلیغات
اکثریت جمعیت عظیمی که با سربند و روسری و پوسترهای سبز و یا با عکس های احمدی نژاد به خیابان ها سرازیر شد، قبل از هر چیز جوان بود. جوانانی که طبیعتاً دوران انقلاب را درک نکرده و آموخته اند که در فضای عمومی شهر معمولاً سر به زیر باشند و راه خود را بروند. برای این جوانان، رقصیدن بدون هیچ خودداری و ملاحظه، آن هم در میان بزرگ ترین چهارراه های شهر، تجربۀ تازه ای است. بدون آن که بسیجیان یا انواع گشت ها و مأموران نهی از منکر بتوانند مزاحمتی ایجاد کنند. البته باید گفت که در مقابل چنین جمعیتی، هیچ نیروی انتظامی حتی امکان خودنمایی هم ندارد چه رسد به مداخله. و باید انصاف داد که در این شرایط پرجنب و جوش و هیجان، درگیری و خشونت بسیار اندک بود.
درگیری ها معمولاً به پرتاب چند بطر پلاستیکی خالی به طرف گروه مخالف محدود می شد. جایی در خیابان جمهوری اسلامی، طرفداران احمدی نژاد و موسوی، در دو طرف خیابان اجتماع کرده بودند و علیه یکدیگر شعار می دادند. اینجا هم در گیری ها از پرتاب پوست هندوانه به سوی گروه رقیب فراتر نرفت.
نزدیک به ساعت ده شب، چهارراه انقلاب و ولی عصر (شاهرضا- پهلوی سابق)، تبدیل به مرکز اصلی تجمع شد. گروه های چند ده نفری و گاه چند صد نفری که تقریباً همگی طرفدار یکی از دو قطب اصلی تبلیغات، یعنی موسوی و احمدی نژاد بودند، طی موج های متوالی به چهارراه نزدیک می شدند. با توجه به این که هیچ پیش بینی یا برنامه ای برای هدایت اتوموبیل ها وجود نداشت، گره کورعظیمی از مردم و موتورها و اتوبوس های شرکت واحد و اتوموبیل های شخصی، در میان چهارراه شکل گرفته بود که آهسته آهسته گسترده تر می شد و دو خیابان اصلی را پر می کرد.
هر بار، ورود یک گروه تازه از طرفداران احمدی نژاد که به هرحال در اقلیت بودند، اوج گیری فریادها و شعارهای طرفداران موسوی را در پی داشت. این دسته که به تعداد بی شمار اعضا خود دلگرم بود، معمولاً با شعار "دروغگو، دروغگو" از گروه رقیب استقبال می کرد. اما حامیان احمدی نژاد ، با صبر و لبخند و سکوت به تکان دادن پرچم ایران اکتفا می کردند و شعاری سر نمی دادند. حتی در مقابل شعارهای تند و تمسخرآمیز رقبا، طرفداران رییس جمهوری کنونی، خودداری وخونسردی قابل تحسینی نشان دادند.
شعارها علیه احمدی نژاد بسیار فراوان و اکثراً طعنه آمیز و گاه تحقیرآمیز بود: "احمدی هسته ای، برو خونه خسته ای"... "یک هفته، دو هفته، احمدی حموم نرفته"... "احمدی بیچاره، دیکتاتور کوتوله" و البته "بای بای احمدی" از جمله شعارهایی بود که در چهارراه انقلاب بیشتر شنیده می شد.
به طور کلی، شعارها بیش از آنچه سیاسی باشد، به "متلک گویی" خیابانی محدود می شد. در تمامی این نمایش وسیع انتخاباتی، شعاری که خواسته های مشخصی را مطرح کند، دیده نمی شد. فقط در کنار پیاه رو خیابان ولی عصر، جوانی بیست و دو سه ساله، تنها، کاغذی را مقابل سینه گرفته بود و به همه نشان می داد. روی کاغذ نوشته شده بود: "انتخابات باید به تعویق بیفتد. ما کاندیداهای دیگری می خواهیم". این تنها مطالبۀ سیاسی و خارج از شعارهای رسمی پوسترهای نامزدها بود که در طول چند ساعت پرسه زدن، در میان ده ها هزار نفر به چشم می آمد.
کمی دورتر، در نزدیکی چهارراه کالج سابق، افراد پلیس ضد شورش کنار جوی آب نشسته بودند و بدون این که رفتاری حاکی از آماده باش داشته باشند، سرگرم تماشای دختران جوان بودند. برخی از ناظران مسن تر یا به ظاهر سنتی تر، زیر لب از رفتار "گستاخانۀ" این دختران جوان شکوه می کردند...
درست در وسط چهارراه، دختری که با روسری سبز تا کمر از پنجرۀ اتوموبیل بیرون آمده، شال سبزی را روی صورت پسر جوانی می کشد که سخت گرم رقصیدن است. مرد مسنی با دیدن این منظره برمی گردد و بلند می گوید: "استغفرالله"... و سپس خطاب به اطرافیانش توضیح می دهد که "قدیم ها پسرها به دخترها گیر می دادند، حالا برعکس شده"...
چند پسر جوان، جلو اتوموبیل هایی که در راه بندان اسیر شده اند، "هیپ هاپ" می رقصند و روی آسفالت، پا در هوا چرخ می زنند.
مأموران راهنمایی که انجام وظیفه را در این شرایط مطلقاً ناممکن می بینند، دسته دسته کنارخیابان ایستاده اند و می خندند. انگار هیچکس، نه مأموران، نه مردم و نه مسئولان عالی رتبه، کوچک ترین نگرانی یا واهمه ای از وضعیت ندارند. در این روزهای اخیر، تنها آیت الله خامنه ای یک بار تذکر داد که "مبادا این خیابان گردی ها به درگیری بینجامد".
هرچه هست، آرامش نسبی، عدم خشونت و "صلح آمیز بودن" این کارناوال عظیم و خودجوش، نکته ای بس قابل تأمل و در عین حال ستایش آمیز است.
٭٭٭
مرحلۀ تبلیغات رسماً در ساعت هشت صبح پنجشنبه پایان می گیرد. باید دید که اعلام نتایج انتخابات چگونه واکنشی در میان همین جمعیت ایجاد خواهد کرد. در صورت شکست محمود احمدی نژاد، بدون شک ضربۀ حیثیتی بزرگی بر او و هوادارانش وارد خواهد آمد.
اما به هر حال، اگر انتخابات در شرایط سالم به پایان برسد، باید اذعان کرد که تمامی این نمایش بزرگ و مردمی، برای رژیم جمهوری اسلامی دستمایۀ گرانبهایی برای بالیدن به خود فراهم خواهد کرد.