س. اقبال
فروغخوانی در فضای ظهیرالدوله
Mon 29 02 2016
ظهیرالدوله داماد ناصرالدین شاه در سال ۱۳۰۳ خورشیدی مُرد و جنازهاش را در خانقاهی که خود او اداره میکرد به خاک سپردند. اما شاگردانش در انجمن اخوت، پس از او ادارهی خانقاه را به عهده گرفتند و همچنان قبر استاد را در حیاط خانقاه بهانه نهادند تا خود نیز پس از مرگ در جوار او بیارامند. این گونه بود که خانقاه او کمکم کارکرد سنتی خود را به فراموشی سپرد تا مکانی مناسب برای دفن بزرگان علم و فرهنگ ایران قرار گیرد.
هنوز یک سال از مرگ ظهیرالدوله نگذشته بود که این بار مرگ به سراغ ایرج میرزا آمد که او نیز در فضای خانقاه ظهیرالدوله آرام گرفت. اما سال بعد مرگ به سراغ درویشخان رفت که او را هم در همین مکان به خاک سپردند. درویشخان را اتومبیلی زیر گرفته بود که این حادثه مرگی ناخواسته برایش به دنبال داشت. به هر حال از گروه مردگانی که در ظهیرالدوله آرمیدهاند مردان و زنانی نیز هستند زندگی پرافتخار و جاودانهای برایشان رقم خورد. ابوالحسن صبا، قمرالملوک وزیری، روحاله خالقی، محمدتقی بهار، غلامرضا رشیدیاسمی، رهی معیری، حسن تقیزاده، داریوش رفیعی، محمد مسعود، مرتضا محجوبی، حسین یاحقی، نورعلی تابنده، فضلالله صبحی و خلاصه فروغ فرخزاد تنها بخشی از گروه بزرگانی هستند که در گورستان ظهیرالدوله آرمیدهاند.
در دههی سی و چهل کمکم خانقاه ظهیرالدوله از رونق افتاد. مردم نیز از ساختمان آن جهت برگزاری مراسم سوگواری برای مردگان خویش بهره میگرفتند. همچنین گورستان یاد شده در اواسط دههی چهل از مرده پر شد تا آن جا که دیگر نتوانستند مردهای را در فضای آن به خاک بسپارند. به واقع فروغ فرخزاد از آخرین افرادی بود که او را در آنجا به خاک سپردند.
این گورستان در خیابان دربند ابتدای کوچهای به همان نامِ ظهیرالدوله قرار دارد که پس از پیدایی حکومت اسلامی به مکانی برای رویارویی فرهنگ ناسازگار حکومتی و خواست همگانی مردم بدل گردید. چرا که نیروهای دولتی و یا شبه دولتی رفتارهای آزادانهی مردم را سر قبر نامآوران کشور تاب نمیآوردند و با برنامههای حسابگرانهای آزار و اذیت مراجعان گورستان را پی میگرفتند.
جمهوری اسلامی که خود را مدافع سرسخت تودههای زحمتکش به حساب میآورد، روزهای آغازین انقلاب چنان تبلیغ میکرد که گویا گورستان ظهیرالدوله گورستانی اشرافی است و درب ورودی آن باید روی مشتاقانش بسته بماند. اما واقعیت چیز دیگری بود. چون جوانان و تودههای ناراضی از جمهوری اسلامی، به منظور ابراز نارضایتی خویش از حاکمیت از بام تا شام دور قبر فروغ حلقه میزدند و به فروغخوانی دل میسپردند. به واقع فروغخوانی به عنوان حربهای کارساز برای مقابله با حقههای سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی، کارکرد خود را به اجرا میگذاشت.
به همین منظور مردم ترمهای را روی قبر میگسترانیدند تا تُنگی از آب به همراه دیسی از میوه و شیرینی و همچنین عکس و دیوانی از فروغ بر آن قرار گیرد. آن وقت فروغخوانی شروع میشد و همچنان تا پاسی از شب گذشته ادامه مییافت.
بیتردید جمهوری اسلامی ضمن بها دادن به تاریکاندیشی و واپسگرایی، همنوایی دختران و پسران جوان را برای اجرای فروغخوانی تاب نمیآورد. به خصوص آنگاه که موسیقی نیز به یاری شعر و ترانه میآمد. حتا جمهوری اسلامی از همراهی مردم در نمایشهایی از این دست به وحشت میافتاد. آنها بهانه میآوردند که سر قبر فروغ زن و مرد با هم قاطی میشوند. حتا مینوازند و میخوانند. چنانکه گفته میشد مردم با دورزدن خط قرمزهای فرهنگ حکومتی، کسانی را قدر میدانند که با اهداف متظاهرانهی گماشتگان جمهوری اسلامی همسویی ندارند.
با همین سیاستهای غیرمردمی بود که به مرور اداره گورستان از هواداران انجمن اخوت به گروههای هیأتی و بسیجی امامزاده صالح سپرده شد. آنها نیز سالهای سال درب ورودی گورستان را قفل کردند و از حضور مراجعان در فضای گورستان جلوگیری به عمل آوردند. اکنون مجریان پشت صحنهی ماجراهایی از این دست، پنجشنبهها به جوانکی از بسیج امامزاده صالح مأموریت میدهند که از ساعت نه صبح الی چهار بعد از ظهر درب ورودی گورستان را به روی مردم بگشاید. او نیز تا ساعت یک بعد از ظهر در را تنها به روی خانمها میگشاید و آقایان نیز از ساعت یک الی چهار در میزنند تا با اجازهی او به فضای گورستان راه یابند. با تمامی این احوال هر چند برنامهی تفکیک جنسیتی خود را در گورستان به کار میبندند، ولی نتوانستهاند از فروغخوانی تودههای مردم سر قبر او جلوگیری به عمل آورند.
پس از مرگ زندهیاد احمد شاملو مردم تجربههای خود را از فروغخوانی، در شاملوخوانی نیز به کار بستند. اما اینک شاملوخوانی در امامزاده طاهر هیچگاه تعطیل نمیشود. چنانکه علیرغم مزاحمتهای فردی و گروهی گماشتگان حکومتی، همه روزه تا پاسی از شب گذشته ادامه مییابد. گفتنی است که شاملوخوانی نیز همانند فروغخوانی از زیر عبای سیاسی (یا چه میدانم فرهنگی) این و آن هدایت نمیشود. چون حرکتی است خودجوش که خود مردم بنا به انگیزههای فردی و گروهی اجرای آن را در طول ماه و سال پی میگیرند.
گورستان ظهیرالدوله در سال ۱۳۷۷ حورشیدی به عنوان اثری ملی به ثبت رسید. اما جمهوری اسلامی آن را جزیرهای متروکه میشمارد که باید از بدنهی اصلی خود در شهر تهران به دور بماند. به واقع گماشتگان حکومتی میپندارند که با همین حقه و ترفند خواهند توانست مستنداتِ روشن نیم قرن تاریخ شعر، موسیقی، هنر و حتا سیاست کشور را از ذهن نسل امروزی پاک کنند. اما گروههای پرشمار مردم همراه با سودجویی از شیوههای نو و جدید، بیوقفه برنامههای خود را جهت فروغخوانی در فضای ظهیرالدله به اجرا میگذارند. در همین راستا از دستگاههای صوتی و تصویری نیز بهره میبرند تا صدای شاعر برای شرکتکنندگان مراسم پخش شود و همچنین فیلمهای او برای بینندگان به نمایش درآید.
از سویی دیگر نظارتهای غیر موجه دولتی کار را به جایی رسانده که بر بستری از بده بستانهای رایج، به حریم گورستان نیز دست بردهاند. تا آنجا که گورستان به مرور همراه با بلندمرتبهسازی از دیدرس مردم به دور میماند. حتا درب ورودی آن نیز کمکم از نگاه رهگذران محو میگردد. در حالی که ظهیرالدوله با قرار گرفتن سر راه مراکز تفریحی دربند و مجموعه کاخهای سعدآباد از موقعیت گردشگری ویژهای سود میجوید. ضمن آنکه این گورستان تاریخی، پل رابطی بین کاخهای سعدآباد و نیاوران شمرده میشود. ولی تمامی گردشگران چه داخلی و خارجی بر خلاف رسمی جهانی از دیدار قبر هنرمندان پر آوازهی ایران محروم میمانند. چون کارگزاران فرهنگی رژیم تصمیم دارند با محو چهرههای ملی کشور، چهرههایی بیهویت را بر جای ایشان بنشانند.
پنجشنبهی هر هفته عدهای نیز از راههای دور و نزدیک خود را به گورستان میرسانند تا گذشتهی فرهنگی و هنری ایران را قدر بشناسند. اما خانوادهها نمیتوانند به اتفاق هم به درون گورستان راه یابند. چنین موضوعی همیشه ضمن همدلی مراجعان، به اعتراضی خیابانی بدل میگردد. آنان میگویند هیچ جای دنیا دیده نشده که دولت قبرستانهای خود را زنانه- مردانه کند و یا مردم را از دیدار مفاخر خویش بازدارند. عدهای نیز گلایه میکنند که برای کار پژوهشی هم نمیتوانند به همراه گروه خویش به محوطهی گورستان پا گذارند و از فضای آن عکس و فیلم تهیه نمایند.
هر چند جمهوری اسلامی تبلیغات فراوانی را تعقیب میکند تا بتواند خود را مدافع شعر و هنر به حساب آورد، ولی در رژیم کنونی نیز همچون رژیم پیشین بسیاری از آثار مکتوب و یا مستندسازیهای سینمایی فروغ، ممنوع اعلام شده است. در عین حال میراث فرهنگی فروغ ضمن بهرهگیری از شگردهای نو به راحتی سدهای سانسور دولتی را پشت سر میگذارد و به میان تودههای مردم راه مییابد. بیتردید فروغخوانی و یا شاملوخوانی جوانان سر قبر آنان، با خود پیامی روشن برای ارشادچیهای حاکمیت به همراه دارد. چون حکومت همواره دیدگاهی را تعقیب میکند که گویا جوانان کتاب نمیخوانند. با این اوصاف شکی باقی نمیماند بسیاری از جوانان به نیکی آموختهاند که از مزخرفخوانی جریانهای کلیشهای فرهنگی و مد روز بپرهیزند. همچنان که قید و بندهای تحمیلی دولتی و غیر دولتی را در مینوردند تا به رودخانهی زلال شعر فروغ راه یابند. /