عصر نو
www.asre-nou.net

شارل بودلر

خورشید

برگردان از مانی
Sun 14 02 2016

Charles-Baudelaire.jpg
چون زَنَد خورشیدِ سوزان تازیانه بی اَمان
بامِ شهر و گندم و کشتزارها را، آن زمان،
راستایِ کلبه هائی کرده پنهان با حصیر
هرزگی ها را زِچشم، در حومه ای فرتوت وپیر
میکنم من موش وگربه بازی آغازیک تنه،
بو کِشان این سوی و آن سو در کمینِ قافیه!
گه رَوَم از واژه-سنگی زیرِ پا سِکندَری،
گاه یابم شاه-بیتی را که خواب دیدم شبی!

روزی آوراین پدر، بی رنگ و روئی را عدوست،
چشمِ بازِ گُل و کِرمِ باغ را ضامن هموست،
غم بَرَد از دل، به دودَش درهوا سازد بَدَل،
کاسه ی سررا کند پُرهمچو کندو ازعَسَل،
میکند خیلِ عصا دردست گیران را جوان،
شوخ و شَنگ و بذله گو، نرمینه خو چون دختران!
او دهد فرمان به خرمن تا کُند رُشد و رَسَد
در دلِ جاویدِ آنکو گُل هماره پروَرَد،

هم فرودَش گر، به سانِ شاعری، درشهرهاست،
میزند مُهرِ شَرَف برهرچه خوار و بی بهاست!
چون شَهی بی خادِم و بنده کِشد سر بی صدا
در دلِ هر بارگاه و قلبِ هرداراُلشفا!

شارل بودلر
(Charles Baudelaire)
برگردان از مانی