اورهان پاموک
بهایی که ناچار به پرداخت آنم
برگردان: از گلنازغبرائی
Mon 15 09 2008
مصاحبه اشپیگل با(اورهان پاموک) برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات سال 2006 به بهانه انتشار کتاب جدیدش «موزۀ بی گناهی»،طرحش برای احداث موزه ای در استانبول وآرزوی ملتش برای نزدیکی به جامعه اروپا.
اشپیگل:آقای پاموک قهرمان رُمان جدیدشما«کمال»پسر یک خانوادۀ مرفه در استانبول دهه هفتاد است که بدلیل روی آوردن به شیوۀ زندگی متفاوت باعث دلسردی ویاس فامیل از خود می گردد. می توان گفت که شما در« کمال» همزاد خود را می بینید؟
پاموک:کمال اززندگی متعارفی که برایش در نظرگرفته شده فاصله می گیرد.اینجا ما باهم شباهت پیدا می کنیم.انتظار مجموعه خانواده از من هم این بود که یک شهروند معمولی وتاجری موفق وپولدار بشوم ولی درعوض نویسنده شدم.همچنین در عذاب وجدانی که بافاصله گرفتن از ارتباطات سنتی و معمول زندگی گریبان آدم را می گیرد من وکمال در کنار هم قرار می گیریم. عذاب وجدان از اینکه به اندازۀ کافی بااطرافیان همساز نیستی. احساسی که کمال را با«تونیوکروگر»توماس مان هم نزدیک می کند.
اشپیگل:درمحیطی که ترسیم می کنید همگی به شدت سرگرم خوشگذرانی وبرگذاری مراسم جشن وسرور هستند.آیا نمونهای واقعی را تجربه کرده بودید؟
پاموک: زندگی کمال و دوستانش به نحوی زندگی خود من است. برخی از شخصیتها را براساس دوستان دوران تحصیلم باز سازی کرده ام.آنها که ماشین پدرانشان را برمی داشتند و به کلوپهای شبانه می رفتند. این رمان سرگذشت طبقات مرفه دهۀ هفتاد درترکیه است. طبقه ای باخصوصیات صددرصد دوگانه ازیکسومظلوم وزیرفشار وازسوی دیگرمهاجم ومتفرعن. بااینکه رُمان شامل بخش کوچکی از این افراداست ولی ازدریچۀ آن می توان نظری به آنچه من«روحیۀ ملی» می نامم انداخت.
اشپیگل: کمال به عشق خود«فسون» موزه ای اختصاصی هدیه می کند.خود شما هم علاقه ای ویژه به موزه دارید. این ویژگی ازکجا می آید؟
پاموک: من یکی ازدوستداران«محله خاطرات» هستم. مکان هرچه کوچکتر بهتر. مثل کوچه باغی که کسی تمام عشقش را در آن جاگذاشته. وقتی پا به موزه ای می گذارم درست احساس کمال را دارم جهان اطراف درنظرم رنگ می بازد. وازورودبه جهانی خارج از زمان لذت می برم. دررُمان از موزه بعنوان محلی که زمان راتبدیل به مکان می کند نام برده می شود.
اشپیگل: فکر می کنید مفهوم موزه در فهم ادبیات نقش ویژه ای دارد؟
پاموک: برای من موزه مفهومی کاملاً عینی است وبا معنای مجازی که آندره مالرو در نظر داشت کاملاً فرق می کند. من براستی می خواهم در استانبول موزه ای احداث کنم.
موزه ای که خوانندۀ رُمان بتواند شاید در طی دوسه سال آینده از آن بازدید کند. وتمام اشیایی که در کتاب از آن سخن رفته بچشم ببیند. قطعه زمینی هم به همین منظور در نزدیکی خانه ام خریده ام و نقشه ساختمان آن روی میز کارم است. با مقامات مسئول هم وارد مذاکره شده ام.
اشپیگل: بنظرمی رسد کمال به جمع آوری و نگهداری اشیا معتاد است.
پاموک: با شرح قصه او می خواهم بگویم ما به این دلیل با اشیاء پیرامونمان انس می گیریم که ما را با تجربیات مشخص چون حس سرخوشی، امنیت، رضایت و دوستی پیوند
می دهند. شخصیت اصلی داستان من سخت عاشق فسون است و با او رضایت و خوشبختی کامل را تجربه کرده. برای تکرار این احساس به جمع آوری اشیاء دوروبر«فسون»
می پردازد. همان اشیایی که اورا به یاد آن لحظات می اندازد. می توان تقریباً اینطور گفت من به جادوی اشیا که مارا به یاد اوقات خوش زندگیمان می اندازد ایمان دارم.
اشپیگل: شما از یک سو زندگی کمال و عشق او به« افسون» را به تصویر می کشید واز سوی دیگر تاریخ ترکیه را ثبت می کنید. کدامشان بنظرتان مهم تر است؟
پاموک: رُمان من تلاش می کند خواننده را با سرزمین، تاریخ، مشکلات وهویت ترکیه نزدیک کند واین کارا سعی دارد نه از دریچه نگاه دستگاه عریض وطویل اداری ویا سیاسی بلکه در قالب تصوی ازاوضاع اجتماعی پیش ببرد. می شود گفت می خواهم تقریباً در حاشیۀ رُمان قوانین اجتماعی و اخلاقی کشورم را در قالب افرادی مشخص به تصویر بکشم.
اشپیگل: ودراین میان گاهی بخشی را هم به صحنۀ های سکسی اختصاص می دهید.
پاموک: بافضای یک داستان عشقی کاملاً سازگار است. سکس در این رُمان گواه صادق عشق میان کمال و«افسون» است. اما گمان نمی کنم که تصاویر کتاب تحریک کننده و اغواگر باسند. منظورم بر خورد با فرهنگ ترکیه در رابطه با مسائل جنسی است. همانطور که با مسئله بکارت که هنوز آنرا نشانۀ بی گناهی زن می شناسند برخورد کرده ام.
اشپیگل: که در جامعۀ مسلمان ترکیه مثل یک بیانیۀ سیاسی است.
پاموک: کتاب سیاسی است البته با نگاهی عمیقاً فرهنگی. مثلاً مسئله فشار برزنان را مطرح می کند. پدیده ای که می تواند حتی در جامعه ای باصطلاح غربی شده، مدرن و متمدن ،بسیار ظریف عمل کند.
اشپیگل: در حین نوشتن به فیمینسم نزدیک شده اید؟
پاموک: اینرا من نباید قضاوت کنم ولی ردش هم نمی کنم. «کمال» تکامل یافته من پس از گذشت سی سال می فهمد که مردان با زنها چه می کنند. دوستان مذکر من هم براین عقیده اند که در این زمینه زیاده روی نکرده ام. بلکه صریحاً واقعییات آنچه در دهه هفتاد بر زنان در خیابانهای ترکیه رفته است نوشته ام. آنوقتها اینگونه مسائل را چون امروز نمی دیدم و فشار برزنان را آنطور که حالا در باره اش می نویسم جدی نمی گرفتم.
اشپیگل: عقیده دارید حالا شرایط زندگی زنان در ترکیه بهتر شده؟
پاموک: مطمئن نیستم. از قول آشنایان دانشجویم که سی سال از من جوانترند می توانم بگویم که هنوز مشکل مرد سالاری وجود دارد. بکارت موضوعی است که علیرغم تمایل به غرب ومدرنیسم همچنان جدی گرفته می شود.
اشپیگل: در بسیاری از بخشهای کتاب راجع به آرزوی تحقق نیافته ترکیه برای پیوستن به اروپا سخن به میان می آید.
پاموک: این آرزو از خودترکیه هم کهنسال تراست و به دوران عثمانی برمی گردد و می توان گفت بخشی از هویت انسان ترک را به نمایش می گذارد. اولین قدم بلند برای رسیدن به این آرمان را «کمال آتاتورک» برداشت. کسی که جمهوری را برپا کرد وبه خلق گفت- لباس هایتان را تغییر دهید، حجاب را بردارید. تقویم و الفبا را عوض کنید تا اروپایی تر شوید.
اشپیگل: بدون این تغییرات امروز ترکیه نمی توانست برای پیوستن به اروپا پشت میز مذاکره بنشیند.
پاموک: این درست است. اما طبقه حاکم باورکرد که وظیفه اش را به انجام رسانیده. آنها سمبل های جامعۀ اروپا را بعنوان ابزار حکومت بکار گرفتند وهمسازی باغرب را وسیلۀ سلطه خودبرتوده ها نمودند. وگفتند ماازشمااروپایی ترهستیم. این موضوع محوری من است که چگونه جناح حاکم در کشوری غیرغربی، زبان، مفاهیم و فرهنگ مدرن را در راه قدرت به خدمت گرفته است.
اشپیگل: باهمه پایکوبی وسبکبالی که در پارتی های کمال بچشم می خورد آنان براستی شادوراضی نیستند.چراچنین است؟
پاموک: همه شان می ترسند. ترس از نظامی ها، ترس ازدستگاه عریض وطویل اداری. بیشترزندگیشان صرف دمسازشدن با محیط می شود. سعی می کنند در آن فضای بوروکراسی رخنه کنند. کمی حقه بازی می کنند وبالاخره پولدار می شوند.
اشپیگل: براستی ترکیه را در راه رسیدن به اروپا می بینید؟
پاموک: با این حرفها حس وطن پرستی را درمن بیدار می کنید. تصورم اینست که امروزه خیلی بهتر از پنجاه سال پیش راجع به ما صحبت می شود. خوشحالم که سهمی در این امر داشته ام. از لحاظ اقتصادی اوضاع ترکیه خوب است. اما مشکلات سیاسی فراوانی دارد که به تنگ نظری جناح حاکم برمی گردد. که بجای برخوردی لیبرال باهم سخت در نبردند.
اشپیگل: منظورتان نبرد میان کمالیست های قدیمی درقدرت و پیروان اردوان است که به طورعمده از میان طبقات متوسط ومذهبی سنتی هستند.
پاموک: شباهت دوجناح در مواضع ضد دمکراتیک آنهاست وندیده گرفتن و احترام نگذاشتن به عقاید دیگری. هیچ کدام معتقد به آذادی عقیده و جامعه باز نیستند و این تراژدی جامعه ماست. که اینطور از ثمرۀ دمکراسی و رشد طبقات جدید در سرزمینمان سرگشته و پریشانیم.
اشپیگل: آیا اردوان و هوادارانش را اسلامیستهای ویرانگر می شناسید؟
پاموک: خیلی از کمالیستهای قدیمی که به آغوش ارتش پناه برده اند اینطور فکر می کنند. آنها روی خشونت واستبداد بیشتر سرمایه گذاری کرده اند. حل نکردن مسئله کردها هم بخشی از جناح حاکم را سر گردان نموده. در پاره ای از دسته بندی ها مخالفت با پیوستن به جامعه اروپا دیده می شود. آنان گمان دارند لیبرالیسم فزاینده ناشی از این پیوند باعث رشد مسلمانان سنتی خواهد شد. آتا تورک حتماً از پیوستن ترکیه به اروپا استقبال می کرد وحالا وفادارترین هوادارانش فقط بخاطر ترس ازدست دادن قدرت به آرمانهای اوپشت کرده اند.
اشپیگل: آیا به آشتی میان این دو جناح امیدوارید؟
پاموک: من نویسنده ام و نویسندگان را آدمهای غریب، خوش خیال و رادیکال می شناسند اما در این رابطه بیشتر از هر چیز نیاز به هارمونی احساس می شود. آرزو دارم که
جنا حهای مختلف در ترکیه همدیگر را تحمل کنند تا قادر به ایجاد فرهنگی جدید گردند. آینده سرزمین ما در همین ... است
اشپیگل: نظرات صریح شما راجع به کشتار ارمنیان بدست حکومت عثمانی در دوران جنگ جهانی اول باعث ضدیت بسیاری با شما در کشورتان شده و درصدرلیست ترور گروه ناسونالیست افراطی«ارگون» قرار دارید.
پاموک: موضع من راجع به مسائل روشن است. طرفدار اروپا، دمکراسی و آزادی عقیده هستم. بهمین دلیل می خواهند مرا از میان بردارند. وبه دلایلی که گفتم برای مراقبت از جانم مامور گذاشته اند و دیگر نمی توانم مثل گذشته آزادانه در خیابانهای استانبول رفت وآمد کنم. محافظینم تبدیل به نزدیکترین دوستانم شده اند. این بهایی است که ناچار به پرداخت آنم.
اشپیگل: در«موزۀ بی گناهی» که تصمیم به احداث آن دارید جایی هم برای این روی دیگر سکه کشورتان در نظر گرفته اید؟
پاموک: در کتاب من سخن از خوشبختی است. که براستی مهمترین چیز در زندگی به حساب می آید و در آینده نقطه مرکزی موزه ای خواهد شد که در استانبول تاسیس می گردد.
|
|