کافکا
ناگهان، قدم زدن
ترجمه مرضیه شاه بزاز
Thu 14 01 2016
هنگامیکه بنظر می آید که سرانجام تصمیمت را گرفته ای که غروب را در خانه بمانی، هنگامیکه لباس خانه ات را پوشیده ای، چراغ مطالعه را روشن کرده ای و پس از شام نشسته ای و مشغول کاری یا سرگرمی ای شده ای که معمولن پیش از رفتن به رختخواب انجام می دهی، هنگامیکه هوای بیرون نامطبوع است و طبیعتا باید در خانه ماند، هنگامیکه برای مدتی طولانی آنچنان ساکت پشت میز نشسته ای که از خانه بدر زدن ات همه را شگفتزده می کند، بخصوص هنگامیکه پله ها در تاریکی فرو رفته اند و درِ خانه قفل است، ولی با اینهمه، تو ناگهان بی تاب می شوی، ژاکتت را عوض می کنی، لباس بیرونت را به تن می کنی، می گویی که باید بیرون بروی و به هنگام ترکِ خانه، بیرون رفتنت را با چند کلمه ی وداع گونه، بیحوصله توضیح می دهی و از خانه بدر می زنی و در را شتابان بنا بر درجه ی نارضایتیِ که فکر می کنی بجا گذاشته ای، بهم می زنی، هنگامیکه در ازای آزادی غیر منتظره ای که به خود ارزانی داشته ای، یکبار دیگر خود را با حرکات آزادنه ی بدنت در خیابان باز می یابی، هنگامیکه در ازای گرفتن چنین تصمیمی قاطع، در درون خود نیروی متمرکزی می یابی که قاطعانه قادر به گرفتن هر گونه تصمیمی است، هنگامیکه پی می بری که بگونه ای قابل ملاحظه، قدرتت برای ایجاد تغییری ناگهانی و عادت به آن، بیش از نیازت هست، هنگامیکه در چنین حال و هوایی، خیابانهای دراز را شلنگ انداز می پیمایی، آنگاه در این غروب، تو کاملن از خانواده ات دور شده ای، که این خود به ناپایداری رابطه می انجامد، هنگامیکه تو، -طرح گستاخانه ی پیکری قاطع و روشن-، تقلا می کنی برخیزی و سر پای خود بایستی، قد راست می کنی* و در حد واقعی آنچه که هستی و می توانی، رشد می کنی.
این هنگامه آنگاه به اوج می رسد که در این غروب دیروقت، به دیدار دوستی بروی تا ببینی که او چگونه روزگار می گذراند.
-------
*برگردانهای انگلیسی این نوشته ی سمبولیک، اینگونه نوشته اند :" به رانهایت بکوبی" که شاید اشاره ای است به برخاستن، ولی با کمی جستجو به این نکته رسیدم که کافکا بطور سمبلویک از حرکات برخاستن اسب استفاده کرده است، و به تعبیری وقتی می گوید که تو "طرح سیاه گستاخانه ی پیکری قاطع" هستی، باز نظر به اسب دارد.
آتلانتا، سیزدهم ژانویه ۲۰۱۶
divanpress.com
|
|