بنبست در خیابان آیتالله شیخ نمر باقرالنمر
Mon 11 01 2016
س. حمیدی
خیابان بوستان نخستین خیابانی نیست که در تهرانِ بزرگ به نام مخالفان سیاسی جهان عرب نامگذاری میشود. پیش از این نیز بر بستری از هرج و مرج سیاسی، نام خیابانهایی را در تهران تغییر دادهاند تا اسم عبدالحمید کوشک مصری، فتحی شقاقی، سلیمان خاطر، احمد قصیر و خالد اسلامبولی را به همراه داشته باشند. ضمن آنکه جمهوری اسلامی تغییر نام خیابانها را بخشی از مبارزهی خویش با رژیمهای حاکم بر سرزمینهای عربی میبیند. گویا تنها بر بستر چنین تبلیغی خواهد توانست تودههای ناراضی این کشورها را به سمت اهداف بلند مدت خویش جلب کند. اما با این همه بر خلاف ادعاهایش تا کنون نتوانسته الگوی موفقی از ادارهی سیاسی جامعه در ایران به دست دهد. مگر آنکه ضمن پرهیز از مدارا و مسالمتجویی، و در پوششی از ارتشهای علنی و سری، شگردهای خشونتآمیز خود را برای کشورهای منطقه سوغات بفرستد. چون ماندگاری خود را بر کرسی قدرت به آشوبزایی و گسترش جنگهای قومی و مذهبی بین کشورهای منطقه وابسته میبیند.
شهرداری منطقهی شش تهران، بیش از مناطق دیگر همدلی و همراهی خود را با خواست حکومت برای تغییر نام خیابانهای اصلی شهر به نمایش میگذارد. چون ظرف همین مدت سه خیابان از خیابانهای بزرگ خود را برای نامگذاری به نامهای فتحی شقاقی، احمد قصیر و خالد اسلامبولی اختصاص داده است. در الگوپذیری از همین سنت عمومی بود که در منطقه دوازده نیز خیابان مجاور و شمالی وزارت امور خارجه را کوشک مصری نامیدند. در همین راستا در منطقهی هفت نیز خیابانی سلیمان خاطر نام گرفت. اکنون نامهایی از این دست ضمن الگوپذیری از گذشتهای ناصواب همچنان گسترش مییابند تا جایی که در اقدامی عجولانه و شتابزده پلاک شناسایی خیابان بوستان در محلهی پاسدارانِ شهرداری منطقهی یک هم، به نام "آیتالله شیخ نمر باقرالنمر" تغییر یافت.
در دورهی دولت اصلاحاتِ محمد خاتمی، همین نامگذاریها بهانه قرار گرفت تا دولتِ او نتواند با مصر رابطه برقرار کند. چون وزارت امور خارجهی حکومت حسنی مبارک سرسختانه به تغییر نام بسیاری از این خیابانها پای میفشرد. به خصوص اصرار داشت که دولت ایران برای تجدید روابط خود با کشورِ مصر، جهت تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی اقدام مقتضی به عمل آورد. خالد اسلامبولی همان افسری بود که در سال 1982 میلادی انور سادات را ترور کرد. ولی دولت محمد خاتمی بر بستری از تنشهای درونحکومتی سرآخر نتوانست دولت مصر را در برآوردن خواستِ او متقاعد کند. تا آنکه رژیم حسنی مبارک در شورشهای مردم مصر از هم پاشید.
سرآخر در اواخر دههی هفتاد جمهوری اسلامی به این نتیجه رسید که بسیاری از این تغییر نامها نابخردانه و غیر کارشناسی صورت گرفته است. چون پس از فروکش کردن آشوبهای سیاسی، در نهایت وزارت امور خارجه را به چالش با دولتهای یاد شده میکشانَد. به همین منظور قرار شد که شهرداری در نامگذاری و یا تغییر نام خیابانهای اصلی شهر، تأیید وزارت امور خارجه را نیز به همراه داشته باشد.
در همین راستا شهرداری تهران هم در چند نوبت دستورالعملی را به شهرداریهای مناطق بیست و دو گانهی خویش ابلاغ نمود. در این دستورالعملها شهرداران مناطق موظف شدهاند که بدون طی مراحل قانونی از نامگذاری و یا تغییر نام معابر پرهیز نمایند. در نتیجه طبق بخشنامهای که از شهرداری مرکز به مناطق ابلاغ گردید، در هر منطقهای از مناطق بیست و دوگانهی شهرداری تهران، توسط روابط عمومی همان منطقه شورای نامگذاری معابر تشکیل شد. این شورا وظیفه دارد تا ضمن نظرسنجی از اهل محل مستندات خود را برای نامگذاری خیابانها و کوچههای شهر به شورای مرکزی نامگذاری معابر که هماکنون در شهرداری تهران تشکیل شده است، ارسال نماید. تمامی پیشنهادهای نامگذاری و یا تغییر نام، پس از کارشناسی لازم از سوی شورای نامگذاری مرکز، جهت تصویب نهایی به شورای شهر تهران فرستاده میشود. با چنین راهکاری نامگذاریهای معابر و اماکن عمومی شهر تهران، تنها پس از تصویب شورا و ابلاغ قانونی به شهرداری رسمیت مییابد.
شکی نیست که با این شیوه و شگردِ اداری، رسمیت یافتن هر نامی برای یکی از خیابانهای تهران ماهها زمان میبرد. تا موضوع ضمن کارشناسیهای مقدماتی از سوی شورای نامگذاری معابر منطقه به شورای نامگذاری مرکزی شهرداری تهران ارسال گردد و از آنجا پس از طی مراحل قانونی در نشست شورای اسلامی شهر تهران به تصویب برسد.
اما شورای اسلامی شهر تهران اینبار هم همانند دفعات پیش ضوابط اداری را نادیده گرفت و بنا به چشمکزدنهای بالادستیهای نظام خیلی زود نسبت به تغییر نام خیابان بوستان اقدام کرد. زیرا همانهایی که نیمههای شب از فاصلهی چند صد متری با مواد آتشزا فضای درونی سفارت عربستان را هدف گرفتند، در حرکتی شتابزده نام جدید خیابان را هم در ورودیهای آن به نمایش گذاشتند. چنانکه همان نیمههای شب تابلوهای پیشین را از سینهی دیوار خیابان بوستان ورچیدند و نام "شهید آیتالله نمر باقرالنمر" را بر جای آن نشاندند. عملی که اینک با فروکش کردن آشوبهای خیابانی، دولت آن را به پای نیروهای خودسر مینویسد. شکی نیست که در فرآوری این آشوبها، بخشهایی از نیروهای استانداری، یگان ویژهی نیروی انتظامی، شورای شهر، بسیج شهرداری تهران و همچنین نیروهای آشکار و پنهان دیگر نهادهای حکومتی همآهنگ بودهاند. اما اینک مثل همیشه آسیبهای رفتاری خود را به پای شهروندانی مینویسند که هیچگاه در آشوبهای "مردهباد و زندهباد" حاکمیت حضور نداشتهاند.
همچنان که اکنون از سوی حکومت "فریاد کی بود کی بود من نبودم" بالا گرفته است و برای رد گم کردن سر نخ ماجرا، فرماندهی نیروهای یگان ویژه به همراه معاون امنیتی استاندار تهران بر کنار میگردد و شورای اسلامی شهر تهران هم برای تغییر نام خودسرانه و غیر قانونی خیابان از سوی وزارت امور خارجه به چالش گرفته میشود.
گفتنی است که در ماجرای سفارت انگلیس نیز همین نیروها ضمن سازماندهی درونی در اشتراک عمل با هم نقش میآفریدند. همچنان که در ابتدا محمدباقر قالیباف ضمن هماهنگی با مصطفا چمران رییس شورای شهر، بریدن و خشکاندن درختان سفارت انگلیس را بهانه کرد و با دادگاهی کردن موضوع خوراک تبلیغاتی خوبی در رسانههای داخلی و خارجی برای آن فراهم دید. سپس نیروهای بسیجی شهرداری را در همدستی با تمامی نیروهای همسوی خود به محاصرهی سفارت کشانیدند. اما در نهایت، بالارفتن از دیوارِ سفارت حاجتِ نیروهای نه چندان خودسر بسیجی را برآورده نکرد. چون سفارت انگلیس توانست به ماهیِ دلخواه خود از این آب گلآلود دست یابد. پس از این واقعه مبتکران ماجرا به قرارگاههای همیشگی خویش خزیدند و در خفا برای همیشه پروندههایی که قالیباف و چمران برای سفارت انگلیس فراهم دیده بودند، مختومه اعلام گردید. شکی نیست که در ماجراهایی همانند آنچه که در سفارت انگلیس گذشت به واقع منادیان شعار مرگ بر انگلیس در خیابانهای تهران، بیکم و کاست نیاز سیاسی لندن را بر آورده نمودند.
در هنجارهایی از این دست محسن پیرهادی عضو کنونی شورای اسلامی شهر و فرماندهی بسیج شهرداری تهران نقش خود را به عنوان مجری و هماهنگ کنندهی اصلی، به نیکی به اجرا میگذارد. ولی تا کنون کسی نپرسیده که چهگونه امکان دارد که او، هم کارمند و فرماندهی بسیج شهرداری تهران باشد و هم بر کرسی نمایندگی شورای شهر بنشیند. مثل آن است که وزارتخانهای را به یکی از نمایندگان مجلس بسپارند. به هر حال در نظام ولایی جمهوری اسلامی که تفکیک قوای کشور را نادیده میانگارند، ساز و کارهایی مثل این عادی و متعارف مینماید.
بیتردید نامهای معابر و اماکن بخشی از هویت شهری به حساب میآید. اما شهروندان تهرانی نسبت به نامهایی که شهرداری و شورای شهر به اشتراک برمیگزینند، چندان علقه و علاقهای ندارند. به عبارت روشنتر دنیای جمهوری اسلامی با دنیای شهروندان آن بیگانه مینماید. همچنان که جدای از این نامگذاریها، بهترین بزرگراههای تهران به نام افرادی از نوع آیتالله صدر و آیتالله حکیم نامگذاری میگردد که هیچگونه تعلق خاطری را در شهروندان تهرانی برنمیانگیزند. مدیران خودانگیخته و بیانگیزهی شهرداری نیز در این نامگذاریها نظرسنجی از افکار عمومی و خواست همگانی مردم را کاری عبث میبینند. چون رضایت رهبر برایشان کفایت میکند. آنان به نیکی دریافتهاند که تنها با چنین نگاهی خواهند توانست همچنان آشوب بیافرینند تا بر کرسیهای حکومت دوام بیاروند./