عصر نو
www.asre-nou.net

صخره


Tue 15 12 2015

فرخ ازبرى

farrokh-Azbari.jpg
كاكائى ها در غروبِ ساحل آوازميخواندند
موج هاى خسته ، تنِ صخره اى
سايه هاىِ تنهايى ، جانِ مرا
مى سِتُردند .
بوىِ باروت آمد،
كاكائى ها پركشيدند، رفتند
شوقِ دريا و پرنده در دلم خشكيد
صخره ى تنها و غمگين ،
در سكوتى سرد، بى وقفه ميباريد
آسمانِ تيره غُريد واز كوچِ پرنده، تَرشد .

و من باز دراين اتاقِ سرد و سكوتم ،
با پنجره هايى از غُبارِ غريب سُرب
با هوايى، سرشار از حسرتِ زيبايى
وغمِ غروبِ غنچه ى بهار .
و نگاهى كه هراسانِ پرواز و آوازاست
اتاقى كه در آن باران مى بارد .

فرخ ازبرى - مونستر
١٢نوامبر ٢٠١٥