سه شعر
Sat 5 12 2015
شهاب طاهرزاده
زنان را آزاد بگذار = آغا =
چرا چنین میکنی با زن ؟ که با کمتر نمی کنند
مگر در دین تو اجباریست که با بدتر نمی کنند ؟
استر و شتر و گاو همه بی حجاب
به زن رسید در حجاب توانگر نمی کنند !!
تو زن را چگونه میبینی ؟ استر و گاو ؟
بی شک استر و گاو کار داور نمی کنند
زن بیچاره چه کرده است در خیابان
میگیری میزنی موافق رهبر نمی کنند ؟!!!
همه عالم نظر دوخته اند به ایران
زن را آزاد بگذار اینهمه با دیگر نمی کنند
سی و چند سال پرچم اسلامت دهید
دیگر کسی گوش نمی دهد و وفا منیرنمی کنند
تو در هزار و چهار صد سال قبلی
نو شده است دنیا تباهی سحر نمی کنند .
2015 02 08
======================================
دست مده با آدمکشان
چه سود دارد اگر سحر ماه باشی
تاریک نیست بختت اگر مرد راه باشی
اگر بگویم به این راه مرو چشم سنگینی
دیگر چه انتظاریست از من که گمراه باشی
با سحر مکن جنگ تو که اسلحه داری
ناپاکان را ننگر که در شب تباه باشی
سوختیم و ساختیم در روبروی اهریمن
هر کس سخنی گفت عادل و داد خواه باشی
فکر آن باش که امروز تا فردا را حل کنی
آن مسئله ای که معماست اگر آگاه باشی
مده دست با آدم کشان گاه و بیگاه
وسعت تو چقدر است ؟ ایران را پناه باشی
به ناز و عشوه چنان کن که سرو نداند
قبل از آنکه باران ببارد زن راه باشی
در جلوی شیر نباید ترسید وگرنه
مرد ایرانی نه ای ! مگر تو سحرگاه باشی .
2015 11 03
===============================
فرعون مصر و عصر ما
هر چه ساختند به خورشید نرسیدند
سنگ بروی سنگ به مروارید نرسیدند
آه ! حکایت حکایت ما بود
فراعنهء عصر اعتمادها دزدید نرسیدند
2013 12 03