عصر نو
www.asre-nou.net

بهار تئاتر در خزان سیاست


Mon 30 11 2015

س. حمیدی

قریب چهل سالن نمایش در تهران هر شب نمایشنامه ای را روی صحنه می برند. به عبارتی روشن تر هر شب دوازده هزار نفر در تهران به تماشاخانه هایی می شتابند که به تماشای تئاتر بنشینند. با این اوصاف آمار ماهانه ی تماشاگران نمایش در تهران از سیصد و پنجاه هزار نفر فراتر می رود و در سال به حدود چهار و نیم میلیون نفر می رسد. چنانکه در اقتصاد هر چند بسته، محدود و شبه دولتی تئاتر ایران سالانه بیش از هشتاد و هشت میلیارد تومان پول به جریان می افتد.

مخاطبان این نمایش ها بیش از همه دانشجویان و جوانانی هستند که متأسفانه از سوی نهادهای سنتی متهم اند که کتاب نمی خوانند و با فرهنگ امروزی بیگانه مانده اند. ولی جوانان راه مستقلی را برای خویش برمی گزینند که با فکر لایه های سنتی جامعه از زمین تا آسمان فاصله دارد.

چنانکه جوانان در جهانی دگرگونه به نمایش مسخرگی و لودگی چندان اقبالی نشان نمی دهند. گفتنی است که این گونه از نمایش ها همواره در سالن های ویژه ای در محدوده ی خیابان دماوند، یوسف آباد و تجریش به اجرا در می آید. به واقع مجریان چنین نمایش هایی از رویکردهای آکادمیک فاصله می گیرند و ضمن حرکات مضحکه آمیز بدنی و همراه با گویشی عوامانه تنها شگردهایی را برای خنداندن مخاطبان سطحی نگر به کار می بندند. همچنان که در ایران امروزی بسیاری از عوام الناس تئاتر را با نمایش هایی از شوخی و خنده اشتباه می گیرند.

پیداست که گونه هایی از همین تئاتر بر بستری از لودگی و مسخردگی با لایه های ویژه ای از جامعه ارتباط خود را حفظ نموده است. چون مخاطبان آن ها تنها می خواهند بخندند بدون آن که به فهم مسایل هنری دنیای پیرامون خود اشتیاقی نشان بدهند. در ضمن مجریان چنین نمایش هایی در نمایش خود چندان هم با انعکاس مسایل اجتماعی بیگانه نمی مانند. چنانکه بر بستری از ذهنیت عامه پسندانه ی گروه هایی از مردم، دیدگاه واپسگرایانه ی گردانندگان حکومت را تا مرزهای مجاز و گفتنی به سخره می گیرند. به طبع سلیقه ی مخاطب این گونه از تئاتر، با سلیقه ی مجریان آن همخوانی و همسویی دارد. ضمن آن که بسیاری از مخاطبان آن، در مسیر ارتباط هنری خویش می بالند و بعدها مخاطبی سرسخت برای اجراهای جدی قرار می گیرند.

تئاتر لودگی و مسخرگی هم پیشینه ای برای خویش به هم رسانده است که گذشته ی آن بیش از همه به اجراهایی از این دست در سالن های لاله زار باز می گردد. همچنان که پیش از انقلاب در دوره ی پهلوی دوم روزگار خوشی برایشان رقم می خورد. چون رژیم پیشین دوست داشت تعریف دیگری از تئاتر بین توده های مردم به دست بدهد. حتا آن گاه که نیاز داشت تا مدرنیسم فرهنگی خود را برای رسانه های خارجی به اجرا بگذارد، همانند جشن هنر شیراز سراغ هنرمندان خودی و دولتی را می گرفت که دنیای این هنرمندان، با تماشاگر و مخاطبی از جنس مردم بیگانه می نمود.

از سویی، در ایران سینما به مرور به فراموشی سپرده می شود. چون به فیلم های خارجی مجوز نمایش نمی دهند تا دوبله گردند. دولت هم سینما را در فضایی از مسخرگی و فیلم های جبهه و جنگ محدود می بیند. چنان که کارهای فرج الله سلحشور و مسعود ده نمکی، سینمایی ارزشی و فاخر نام می گیرد. دانش آموزان مدارس و اعضای پایگاه های بسیج را هم به تماشای چنین سینمایی می کشانند تا بر بستری از تبلیغات دولتی در فروش آن ها به ارقامی نجومی دست یابند. در شرایط حاضر فیلم دولتی محمد رسول الله مجید مجیدی بی کم و کاست همین نقش را برای حکومت به اجرا می گذارد.

به همین دلیل جوانان و توده های روشنفکر و دانشجو چندان اقبالی به سالن سینما نشان نمی دهند. در نتیجه بخش وسیعی از مخاطبان دیروزی سینما به سالن های تئاتر سرریز می کنند. زیرا تماشای فیلم های سطحی و عوامانه ی دولتی در فضایی از واپسگرایی و تحجر شأن و جایگاه علمی و هنری مخاطبان خود را به چالش می گیرد.

گفتنی است که در تماشاخانه های تهران همواره چندین گروه تئاتری نمایشنامه ی خود را تمرین می کنند تا به نوبت اجرا شوند. با حسابی ساده و سرانگشتی بیش از صد و بیست گروه تئاتری روزانه کار تمرین خود را در فضاهای حاشیه ای همین تماشاخانه ها دنبال می کنند. آمار شاغلان این گروه های هنری هر چند در طول فصل های مختلف سال تغییر می کند ولی به طور متوسط از دو هزار و پانصد نفر فراتر می رود.

هم اکنون سالن اصلی تئاتر شهر یک سال است که به بهانه ی تعمیر در تعطیلی به سر می برد. ولی سالن های طبقه ی زیرین آن قشقایی و سایه همچنان به فعالیت خود ادامه می دهند. با این اوصاف در شرایط حاضر نقش اول را در سالن های نمایشی تهران، تماشاخانه ی ایرانشهر پذیرفته است. چون در تماشاخانه ی ایرانشهر و مجموعه ی خانه ی هنرمندان، هر شب سه و یا چهار نمایش روی صحنه می رود.

از سویی تماشاخانه های خصوصی هم روز به روز در تهران رشد می گیرند و هم چنان سالن های جدیدی یکی پس از دیگری افتتاح می گردند. ضمن آنکه اجرا در تماشاخانه های خصوصی هزینه ی کم تری روی دست گروه های تئاتری می گذارد و سالن های دولتی برای اجاره، هزینه های بیشتری مطالبه می کنند. برای نمونه تماشاخانه ی ایرانشهر سی در صد از کل مبلغ فروش را جهت اجاره ی خویش کنار می گذارد. در حالی که سالن های دیگر به رقم هایی خیلی کمتر از آن هم رضایت می دهند. یادآور می شود که سالن حافظ از سالن هایی است که همواره بیشترین اجاره را انتظار دارد. چنانکه برای قرارداد یک ماهه چیزی حدود سی تا چهل میلیون تومان مطالبه می کند. در عین حال سالن هایی هستند که به ماهی کم تر از ده میلیون تومان هم رضایت می دهند.

نمایش هایی که در این سالن ها به اجرا گذاشته می شوند از پیش باید اجازه ی ارشادچی های حاکمیت را به دست آورند. حتا نمایش در زمان اجرا به گونه ای مستقیم و یا غیر مستقیم مورد بازدید قرار می گیرد تا مبادا با متن مصوب همخوانی نداشته باشد. در این بازدیدها گریم و پوشش بازیگران و طراحی صحنه از دید سانسورچی های حرفه ای ارشاد به دور نمی ماند. مواردی پیش آمده که آنان علیرغم مجوز قبلی دستور داده اند تا دوباره متن نمایش را تغییر دهند یا پوشش بازیگر عوض شود و یا او از حرکتی ویژه روی سن پرهیز نماید.

همچنین ارشادچی ها به دفعات پیشنهاد نموده اند که کارگردان برای اجرای نمایشنامه های خارجی به متن اصلی نمایش دست ببرد و یا قسمت هایی از آن را حذف نماید. گفتنی است که وزارت ارشاد در هنجارهایی از این دست هیچ قبح و اکراهی در خود نمی بیند. چنانکه بسیاری از کارگردانان نیز از سر ناچاری به حقه هایی از این دست روی خوش نشان می دهند. با همین رویکرد در ترجمه ی متن اصلی دست می برند بدون آن که تماشاگر از ماوقع اطلاعی داشته باشد. تازه اگر هم بخواهند خیلی محتاطانه عمل نمایند اعلام می کنند که متن بازنویسی شده است. ناگفته نماند که اینک "بازنویسی" متن های کلاسیک خارجی بین بسیاری از کارگردانان کاری عادی شمرده می شود. ولی کم نیستند هنرمندانی که هرچند نتوانند جهت اجرا پاسخی مثبت از سانسورچی های ارشاد دریافت نمایند، از سر بینش و دیدگاهی مسؤولانه همچنان از پذیرش آن سر باز می زنند.

یادآور می شود که در این عرصه از اعجازِ زیرمیزی و رومیزی نباید غافل ماند. البته زیرمیزی و رومیزی بیشتر شکل تعارف و هدیه به خود می گیرد تا از عوارض آن جلوگیری به عمل آید.

هر چند تئاتر ایران طی دو دهه ی اخیر رشد فراوانی نشان می دهد ولی متأسفانه با ساز و کارهایی که دولت برمی گیزند کمتر به رشد کیفی آن توجه نموده اند. مهم ترین عامل این جاماندگی را باید در ترفندهایی سراغ گرفت که از سوی وزارت ارشاد به هنرمندان کشور تحمیل می گردد. در همین راستا دولت نه فقط جامعه ی هنری را مجبور می کند که به سانسورهای عجیب و غریب گردن گذارد بلکه محدودیت های فراوانی را به کار می بندد تا هنرمندان نتوانند به کارخانه ها، مدارس و دانشگاه ها راه یابند. چنانکه در مدارس کشور اجرای نمایش آزاد توسط دانش آموزان امری ناممکن می نماید. تئاتر دانشجویی را نیز به جشنواره های دولتی محدود نموده اند بدون آن که بتواند نقش و نشانی ماندنی و مستقل از خود به یادگار بگذارد.

همچنین گروه های حرفه ای تئاتر اجازه نمی یابند برای اجرا به کارخانه ها و مراکز تولید پای گذارند. با همین حقه تلاش می ورزند تا از ارتباط هنرمند با بدنه ی اصلی جامعه جلوگیری به عمل آورند. چون دولت ترفندهایی را برمی گزیند تا با دیوارهایی از بی اعتمادی، سیاست جدایی مردم را از هنرمندان به پیش برد. دیوارهایی که در نهایت نخواهد توانست همبستگی مردم را با هنرمندان تاب بیاورد./