عصر نو
www.asre-nou.net

قبیلۀ من و خاطرات خوب من

متن سخنرانی محمد محمدعلی در باره رمان « قبیله من»\ از مسعود نقره کار
Mon 9 11 2015



"هر زبانی که فحش مند است دِق دلی مردمش بیشتر است. از تعداد فحش و نوع فحش هر زبانی می شود اوضاع مردمی که تو یک محله و ناحیه هستند سر درآورد و رابطه هاشان راکشف کرد. زبان فارسی اگر هیچ چیز نداشته باشد فحش های آبدار زیاد دارد. ما که سر این ثروتِ عظیم نشسته ایم چرا ولخرجی نکنیم... (صادق هدایت)" *

هر اثر خوبِ داستانی قادر است ذهن خواننده را پرواز دهد طرف مباحثِ گوناگون هنری، ادبی. از خواندن رمان "قبیلۀ من"** نوشتۀ مسعود نقره کار لذت بردم، چون یادآور شش کتاب بسیار خوب و مفید بود. این کتاب ها بطور مستقیم تاریخ نگاری نکرده اند، اما مورخ هستند و وضعیت اجتماعی و موقعیت فکری و معیشتی من و ما را در گذشته بیان داشته اند. رمانِ قبیلۀ من نیز بطور مستقیم از این شش اثر ارزشمند پیروی نکرده است. نه این بوده است و نه آن، هم این بوده است و هم آن؛ چراکه صاحب تشخیصِ کامل و مستقل ادبی است.

هنگام خواندن رمان قبیلۀ من اولین کتابی که به ذهنم رسید "ده روزی که جهان را لرزاند" اثر جان رید، خبرنگار معروف آمریکایی بود. جان رید در بارۀ انقلاب اکتبر 1917 روسیه نوشت. مضمون آن به نحوۀ به قدرت رسیدن کمونیست ها به رهبری لنین در روسيه تزاری بود. جان رید آن را بی طرفانه نوشت. قبیلۀ من نیز مورّخ حوادث ظهور و گسترش سازمان چریک های فدایی خلق ایران است و به تاریخچۀ این سازمان در بستر پرتلاطم روزهای سخت انقلاب 1357 می پردازد. نخست اندکی جانبدارانه است؛ سپس اندکی ناامیدانه و سرانجام اندکی خشمگینانه که با حوادثِ پیشِ رو شکل می گیرد.

دومین کتاب، رمان "طوطی" ذکریا هاشمی است که در سال 1348 منتشر شد. مضمون آن داستان حول محور حادثه آفرینی دو دوست جان جانیِ جان به سر شدۀ عشرت طلبِ جنوب شهر تهران است. کسانی که عمدتاً ساعات فراغت خود را در کافه ها و فاحشه خانه ها می پلکند و به قول صادق هدایت، فحش مندند. آن رمان خوش ساخت جزو رمان هایی است که به بیان مشکلات جوانان جنوب شهری می پردازد و قبیلۀ من نیز با ساختاری محکم در فضایی فرهنگی، گویی شرح حال راوی و چند دوست جان جانیِ جان به سر شده است که به چگونگی بروز احساسات شخصیت راوی طرفدارِ چپ می پردازد که شاهد ندانم بکاری رفقاست و گویی چاره ای ندارد جز سوختن و ساختن و روی آوردن به مشروبخوری مفرط.

سومین کتاب "لحظه های انقلاب" است، نوشتۀ محمود گلابدره ای شمیرانی. این اثر در سال 1358 منتشر شد. شرح مستندگونۀ شفاهی و روز به روزِ وقایع چندماهۀ حول و حوش انقلاب است با تمایل راوی به سوی مردمی بودن نه لزوماً چپ یا راست بودن انقلاب که بعد از یکی دو چاپ ممنوع شد و سرانجام در سال 1391 اجازۀ تجدید چاپ گرفت با حذف پاره ای جملات و بندها.

چهارمین کتاب "فرهنگ زبان مخفی" نوشتۀ دکتر مهدی سمائی است. سمائی در تأیید حرف هدایت می گوید: "از آن جا که زبان حافظۀ جامعه است و تصویر حافظۀ هر جامعه در زبان آن جامعه منعکس است، پس زبان مثل قالبی است که تجربه و افکار و ذهنيات جوامع را می توان در آن ريخت و از نسلی به نسل ديگر منتقل کرد."

رمان قبيلۀ من نیز به مثابه نمایندۀ قشر وسیعی از جامعه، خود به خود یک فرهنگ لغات نه مخفیِ مثلاً بالای شهری این دوره ها بلکه زبان آشکار بخش وسیعی از نواحی جنوب شهر تهران است که من هم در آن زیسته ام و مسعود نقره کار به خوبی از پس انتقال جنبه های تلخ و شیرین آن زبان برآمده است.

پنجمین کتاب "کتاب کوچه" احمد شاملو است، حاوی لغات و اصطلاحات و تعبیرات و ضرب المثل های فارسی، همراه با توضیحات و قصه های مرتبط با مَدخل ها. این کتاب یکی از مفصل ترین و جامع ترین مراجع در زمینۀ فرهنگ عامه است که متاسفانه با مرگ شاملو ناتمام ماند.

ششمین کتاب "امثال و حکم" علی اکبر دهخداست، که حاوی 27000 ضرب المثل و اصطلاح و تعبیر مثلی و نصیحت و نکتۀ اخلاقی در زبان فارسی، اعم از رسمی و عامیانه است.

نتیجه این که؛ از شش کتابی که هنگام خواندن رمان قبیلۀ من به یاد آوردم، سه کتاب مربوط به زبان مخفی، زبان کوچه و بازار، زبان عامیانه و محاوره و رسمی است. به جرأت می توان گفت در رمان قبیلۀ من زبان تشخص ویژه دارد و به باور من، شخصیتِ اصلی و هنریِ این اثر داستانیِ مستندگونه است. چنانچه بخواهیم به اجزاء و عناصر رمان قبیلۀ من بپردازیم، می بایست نخست برویم سراغ زبان و سپس مضمون و محتوا و سر آخر، پرداخت هنری. در خصوص زبان، آنچه در این مجال اندک می گنجید گفته شد، الا این که زبان این اثر در شرایط غیرمتعارف قرار دارد، مخصوصاً از طرف شخصیت اصلی که همان مراد، پزشک متخصص باشد، و دیگر دوستانش که عمدتاۀ در امور فرهنگی و انتشاراتی فعالیت می کنند. گفت و گوها بسیار متفاوت هستند با پاره های طولانی از متن که صرفاً در بارۀ مسائل فرهنگی سیاسی و اجتماعی است. x و گویی مبارزه می کند با شخصیت تحصیل کرده ای چون مراد و دیگر دوستان فرهنگی و سیاسی اش. به هر رو، در خصوص مضمون یا درونمایه یا تِم گفتنی است، درونمایه یا مضمون فکر اصلی و مسلط در هر اثر ادبی است؛ خط یا رشته ای که در خلال اثر کشیده می شود و عناصر آن را به یکدیگر پیوند می دهد و حتی عناصرِ داستان را انتخاب می کند تا نویسنده برای عرضه کل معنای مورد نظرش به کار گیرد. در رمان قبیلۀ من، جوان تحصیل کرده و پُرجنب و جوشی، برخاسته از یکی از جنوبی ترین نواحی تهران در آرزوی سربلندی کشورش، ایران از راه گسترش فرهنگ چپ با صداقت تمام پا به میدان مبارزه با خرافات و تحجرگرایی می گذارد. با دفتر انتشاراتی چکیده همکاری می کند بلکه برای جامعۀ خود فردی مفید باشد و سهم بسزا و درخوری را در اعتلای فرهنگ کشورش بپردازد. او به دلیل خلق و خوی مردمی خود اهل اندیشه و به مسائل روشنفکری علاقه مند است و در این حوزه دوستان فراوان و صاحب نامی دارد، اما با ناملایمات متعدد از درون و برون روبه رو می شود و آرام آرام روحیۀ جنگندگی خود را از دست می دهد. محتوای اثر ترکیبی است از درونمایه و موضوع و شیوۀ هنری خاصی که زادۀ طبیعت هنرمند است که در این رمان در هم می آمیزند و کل واحدی را تشکیل می دهند که به آسانی از یکدیگر قابل تفکیک نیست. به عبارت دیگر، نمی توان ساخت و بافت و برداشت نویسنده از موضوع و درونمایه و شکل یا فرم را که حاصلِ دیدگاه هنری و بینش اجتماعی نویسنده است از هم جدا ساخت و این موفقیتِ بزرگی است برای مسعود نقره کار که شخصیت های داستانی اش عجین شده است با مجموعۀ فرم و محتوا. رمان قبیلۀ من با سرزندگی و شادابی راوی که شخصیتی متواضع است به نام دکتر مراد، شروع می شود و پس از اوج و فرودهایی گاه مستند و گاه مستندگونه و گاه تخیلی ادامه می یابد و سرانجام چون سرنوشت انقلاب از دست کارگزاران و دلسوزان واقعی آن مثل طبقۀ متوسط شهری و کارگران و زحمتکشان در می آید و به عبارتی، ربوده می شود و همراه اندوه فراوان بی هیچ نگاه روشنی به فردا به دست اسلامگرایان همه فن حریفِ تندرو سپرده می شود تا به یکی از بن مایه های تکرارشونده که غالباً از طرف نزدیکان دلسوز راوی بیان می شود، برسد یا تجسم یابد، و آن چیزی نیست جز این که اگر آدم صاف و صادق و بی شیله پیله ای هستی از سیاست بازی حذر کن جون سیاست پدر و مادر ندارد. همچنین پرهیز دادن جوان های خام و نپخته در گرایش های چریکی و مبارزات زیرزمینی که دیگر عصر آن سپری شده است. دریافت این واقعیت که گویی همه کار کرده ایم جز کار فرهنگی و آگاهی دهندگی تا بلکه بتوانیم روزی روزگاری دوغ را از دوشاب تمیز بدهیم،از دیگر مضامین واقعی این رمان است. این یک واقعیت و حقیقت است و در اساس فلسفۀ وجودی این اثر که با فلسفه ای روشن و ملموس به میدان نشر آمده است، به زبان ساده می گوید... همین یک انقلاب چنان پدری از ما در آورد که برای هفت پشتمان بس است. داستان خطی است و هرازگاه رجعت به گذشته می کند. در پاره ای رفت و برگشت ها راوی گویی گنگ خواب دیده است تا جایی که وسط جلسۀ سازمان چریک های فدایی یاد شهرفرنگیِ دوره گرد دوران کودکی خود می افتد و خنده اش می گیرد از آن همه داد و قال و تکرار حرف ها و شعارهای بی استدلال و بی زمینۀ تاریخی. راوی که بی شک نمایندۀ قشر وسیعی از جوانان و روشنفکران عصر خویش است، از همین منظر شاهد استحاله یا ادغام سازمان سیاسی محبوب خود در حزب نه چندان خوش نام توده است. رمان قبیلۀ من جزو معدود رمان های معاصر است که گاه به جا از شعر شاعران معاصر و متقدم سود برده است. قطع و وصل هایش به صورت بُرش ها و کات های سینمایی است، به گونه ای که از روی گفت و گوهای بی مقدمه، خواننده متوجه می شود زمان و مکان داستان تغییر یافته است. دوسوم حوادث رمان در ایران و بقیه در خارج می گذرد. سراسر رمان با یک شیوه نگارش نوشته شده و جایی برای بروز احساسات رومانتیک و درام های خانوادگی ندارد. از صحنه های زیبای رمان می توان به سیانور انداختن راوی و خوراندن آن به کبوترهای محبوبش یاد کرد. من که روزگاری خود دل سوخته و پاسوختۀ این قلم عشقبازی بودم، خوب می دانم حتی نگارش این صحنه چقدر درآور و دشوار بوده است.

* آشنایی با صادق هدایت، مصطفی فرزانه، نشر مرکز، 1387.
** قبیلۀ من، مسعود نقره کار، نشر نارنجستان، لس آنجلس، 2005.