عصر نو
www.asre-nou.net

کلاوس مان

تبعید*

برگردان کاظم امیری - مهدی استعدادی شاد
Sat 7 11 2015

دوره­ ی آوارگی خوب نبود. در دنیایی لبریز از ناسیونالیسم و قوم پرستی، آدم پناهجو و دور از وطن روزگار ناگواری را می­ گذراند. پناهجو آسایش ندارد. اولیای امور کشور میزبان به وی بی اعتمادند. اغلب دنبال نخود سیاه فرستاده می­ شود. امکان کار را حتا به راحتی به دست نمی ­آورد.

اصلا آدم تبعیدی را چه کسی تحویل می ­گیرد؟ کدام نهاد و مرجع از او پشتیبانی می ­کند؟ او بدون پشتوانه است. هیچ دسته و انجمنی از وی حمایت نمی ­کند. کسی که در شمار جماعتی نیست، یکه و تنها می ­ماند.

پرسش این روزگار چنین است که تبعید و مهاجرت جماعت جدیدی را به جامعه عرضه می ­کند؟ بعید به نظر می ­رسد. زیرا در میان انبوه پناهجویان کسانی که به دلیل عقیده و نظر آلمان نازیسم را ترک کرده­ اند اکثریت ندارند. بدین خاطر زیاد نیستند کسانی که در مصاف با رژیم حاکم بر فرهنگ و نظر خود پا فشاری کنند. پناهجویان، یا افراد غیر سیاسی یا سیاسیون غیر فعال هستند. گرچه همه ما پناهجویان، قربانیان جنون نژادپرستانه هیتلر هستیم. اما از منظر مبارزه علیه آن همیار هم نمی ­باشیم.

تاجران یهودی، وکلا، پزشکان، آموزگاران و روزنامه­ نگاران اگر مناسبات اجتماعی اجازه می­ داد بی شک در آلمان باقی می ­ماندند. البته تشخیص این روحیه و حالت را نباید به عنوان سرزنش درک کرد. هیچ پناهجویی را نباید تحقیر کرد که چرا جلای وطن کرده است. مسلم است که میان یهودیان آلمانی به همان اندازه پیکار جوی ضد فاشیست وجود دارد که در میان به اصطلاح "آریایی" تباران. با این که در میان غیر آریایی­ها شخصیت­ های مبارز درصد بیشتری را تشکیل می ­دهند.

این واقعیّت است که اکثریت پناهجویان ما را شهروندان تمام عیاری تشکیل می ­دهند که خود را در وهله اول "آدم خوب آلمانی" بحساب می ­آورند و سپس خود را یهودی مرام می ­خوانند.

این نکته­، مُهم و قابل اعتنا است. وقتی نوبت توصیف وضع پناهجویان می ­رسد. در هر صورت پناهجویان فقط از یک گروه و دسته خاص اجتماعی نبودند و نمی ­توانستند باشند. از این رو میان آنان انتظار هدف واحد و نیز برنامه و رفتار یکپارچه را نبایست داشت.

در بین پناهجویان نه یک گروه و حزب که چندین حزب و گروه متشکل وجود دارد. بطوری که در تبعید نمایندگان جریانات سیاسی سرکوب شده، بی آن که تلاش کنند جبهه مشترک علیه هیتلر را برپا دارند، بیش از گذشته با هم جدال می­کنند. بویژه دعوای قدیمی سوسیال دمکرات ­ها و کمونیست­ ها دوباره از سر گرفته شده است. در حالی که هواداران مونارشی به دسیسه چینی مشغولند، برادران کاتولیک همه را به بردباری فرا می ­خوانند. گویا پیمان عدم درگیری میان روحانیت و دولت حاکمه بسته شده باشد. از سوی دیگر سیاسیون حرف ه­ای سنت دوران جمهوری وایمار را رها نمی ­کنند و میلی به ارتباط گرفتن با روشنفکران مستقل ندارند. رابطه­ ی سیاسیون حرفه ­ای و حزبی با روشنفکران در تبعید به همان سردی است که قبلا در وطن وجود داشت.

البته این موضوع بر همگان روشن بوده است که صنف نویسندگان آلمانی در سال ۱۹۳۳ بهتر از هر صنف دیگری از شاغلان به برآمد "رایش سوم" واکنش نشان دادند. گرچه در سال­ های آخر و پیش از هم درشکستن نازیسم برخی از نویسندگان آماده همنوایی با حاکمیت شده و می­ خواستند با آن رژیم منفور کنار بیایند یا حتا آن را تقویت کنند. به راستی که از این عملکردهای رقت بار کم انجام نگرفت. برخی از نویسندگان بطور جدی گمان می ­کردند که در ناسیونال سوسیالیسم چیز جدید و انقلابی وجود دارد که بایست آن را ستود. کاری که مثلا گوتفرید بن سحر شده انجام داد. عده­ی دیگری نیز بودند که از طریق سازشکاری بزدلانه تلاش کردند رژیم نازیسم را موجه جلوه دهند.

از این میان اما ادبیات تبعید توانست رُخنمایی کند. زیرا در صفوف دست­ اندرکارانش عزت نفس، استعداد و روحیه مبارزه وجود داشت. در حینی که کارگزاران احزاب سیاسی با هم درگیر می­ شدند، نویسندگان بطور نامرئی با هم دست همکاری داده بودند. گرچه هنوز بر سر برخی از مسائل سیاسی با هم اختلاف نظر داشتند.

در سال های اولیه تبعید و مهاجرت یعنی بعد از ۱۹۳۳ حس همبستگی میان نویسندگان قوی بود. بدین ترتیب ادبیات تبعیدی از دل همسویی نخبگانی هم هدف برآمد که جمعیتی حقیقی را در بین انبوه پناهجویان پراکنده تشکیل می­دادند.

در آن زمانه می ­دانستیم که چه می­ خواهیم و دستور کار روزانه روشن بود. نویسندگان آلمانی در تبعید دنبال دو هدف بودند. یکی این که دنیا را از خطر رایش سوم آگاه سازند و خصلت اساسی رژیم را برملا کنند. ایشان برای ساختن آلمان دیگر و بهتر در پی هماهنگی با جنبش مخفی داخل کشور بودند و برای ایشان مواد ادبی تهیه می­کردند. از سوی دیگر مسئله سر این بود که سنت روح و زبان آلمان را در برون مرز زنده نگه دارند و سهمی خلاق در راه تکامل آن بر عهده بگیرند. این تلاش برای آن سنت آزدیخواهی است که در موطن خویش جایی نداشته است.

*- کلاوس مان فرزند توماس مان متولد ۱۹۰۶بوده است. او از فعالین جنبش ادبی تبعیدیان آلمانی به شمار می ­رفته که نشریه فرهنگی ضد فاشیستی "زاملونگ" را انتشار ­داده است. کلاوس مان روایت خواندنی نیز با عنوان "مفیستو" دارد که زندگی هنرمند سازشکار با رژیم هیتلری را توصیف می­کند.

سال­های ۱۹۸۷ و ۱۹۸۸ با دوستانی در شهر برلن یک دوره مطالعه در مورد ادبیات تبعیدیان آلمانی را در محفل خود در دستور کار قرار دادیم. متن­ هایی را با هم خواندیم و برخی از آن ها را نیز به فارسی ترجمه کردیم.

از آن جمع، زنده یاد کاظم امیری دیگر در میان ما نیست. او و من با هم روی این متن کلاوس مان کار کردیم و شما ترجمه بخشی از آن را در بالا خوانده­ اید.

بدین ترتیب از کاظم امیری یادی می­ شود که دستی در نقد ادبی داشت و کنجکاوی ادبی­اش او را به مصاحبه و گپ و گفت با شاعران چندی کشانده بود. یادش گرامی که بسیار زود ما را تنها گذاشت.

مهدی استعدادی شاد