عصر نو
www.asre-nou.net

جعفر پناهى در "تاكسى" چه مى‌كند؟


Fri 19 06 2015

رضا علامه زاده

reza-allamezadeh70.jpg
آنچه جعفر پناهى در "تاكسى" مى‌كند تنها افزودنِ يك فيلم شجاعانه‌ى ديگر به سينماى اجتماعىِ معترض ايران، صدور بيانيه‌اى تصويرى در مذمت سانسور و دفاع از دگرانديشان سركوب شده، و حتى سرشاخ شدن مجدد و بى‌واهمه با گزمه‌هاى قرون وسطائىِ يك حاكميت واپس‌مانده، نيست. 
مى‌توان "تاكسى" را در صحنه‌هائى سخت پسنديد و از طنز تلخ و ظريف آن تكان خورد؛ مى‌توان در صحنه‌هائى ديگر كمى احساس خستگى كرد. مى‌توان از بازى برخى، مثل خودِ پناهى كه انصافا بهترين بازى را شخصا ارائه داده است، و از بازى مسافر "فيلم پخش‌كن" سخت لذت برد، و از بازى برخى نه چندان. مى‌توان برخى از قصه‌هاى فرعى مثل درگيرى لفظى مرد و زنى در آغاز فيلم، یا وصیت کردن آن مرد شهرستانی تصادف کرده را سخت پسنديد ولی از قصه‌ى طولانى هم‌محلىِ سابقِ راننده‌ی فيلم راضى نبود؛ ولى نمى‌توان به شهامت پناهى كه در اوج خلاقيت هنرى در چنبره‌ى اختاپوس متعفن رژيم اسلامى اسير است، ارج ننهاد كه در كمال صلابت و پايدارى از هيچ روزنه‌اى براى رساندن هنرمندانه‌ى صداى اعتراضش به جهانيان از پا نمى‌نشيند.  
مى‌توان با آنانى هم‌نظر بود كه معتقدند كاش جشنواره برلين اين فيلم را خارج از بخش رقابتى، در يك اكران ويژه به نمايش مى‌گذاشت، و براى حمايت از سينماى معترض ايران در مقابل رژيم فرهنگ‌كش اسلامى، جايزه "افتخارى" خرس طلائى را به جعفر پناهى اهداء مى‌كرد تا ارزش سینمائی و محتوای فیلم در بحث‌های حاشیه‌ای منتقدین فیلم نادیده گرفته نشود؛ اما نمى‌توان از جشنواره‌اى همچون "برليناله" با آن سابقه‌ى انسان‌گرايانه و ضدِ تماميت‌گرائى، توقع داشت كه نسبت به پيگيرى كم‌سابقه‌ى پناهى در تداوم فيلمسازى خلاقه‌اش در سال‌هاى ممنوعيت از فيلمسازى، كه نقشى تعيين‌كننده در روحيه‌بخشى به فيلمسازان خلاق و جوان وطن ما داشته است و دارد،  بى‌تفاوت می‌بود. 
بویژه آن‌که جدا از قصه و گفتگوهای فیلم که به نگاه من گاهی از سستی مبرا نیست، ساختار سینمائی آن سخت مستحکم است. پناهی به شکلی آگاهانه ساختاری مستند را برای یک فیلم کاملا داستانی و کنترل‌شده به کار گرفته است. فرض را بر این گذاشته است که تنها منبع تصویری‌اش، دوربین نصب شده در اتاقک تاکسی است و هرچه به بیننده عرضه می‌شود از همین‌جاست. برای برخی صحنه‌های بیرون از اتاقک تاکسی که نیاز به دوربین برای تعقیب سوژه دارد، مثل تعقیب پسرک نوجوانی که در زباله‌دان به دنبال بطری خالی پلاستیکی می‌گردد، نیز تمهید قابل قبولی اندیشیده است: خواهرزاده‌ی پناهی که نیمی از فیلم در تاکسی نشسته است با دوربین کوچکی که در دست دارد این مشکل را حل می‌کند! اتفاقا تصاویر لرزان، با کادربندی‌های نادقیق که "مثلا" با دستان کوچک این دخترک فیلمبرداری شده، گیراترین صحنه‌های فیلم را فراهم آورده است.
و اما از همه این‌ها گذشته، جعفر پناهى با "تاكسى" يك‌بار ديگر اثبات می‌کند كه بهره‌بردارى مزورانه‌ى رژيم اسلامى از سينماى بالنده‌ى وطن ما در ربع قرن اول حضور منحوسش در ايران، و واريز كردن آن موفقيت‌هاى سينمائى به حساب سياست‌هاى راهبردى رژيم اسلامى در نهادهائى همچون بنياد فارابى، تا چه حد پوچ و بى‌پایه بوده است. بویژه آن‌که این جلوه‌فروشى‌ها اغلب با هم‌صدائىِ ناشايستِ برخى از خودِ سينماگران سانسورشده، و هم‌دستى كارگزارانِ شناخته يا ناشناس‌ رژیم اسلامی در جشنواره‌هاى جهانى، همراه بوده است.
از اين زاويه، يعنى در رابطه ميان سينماى ما و جشنواره‌هاى جهانى، سه دهه گذشته را مى‌توان به دو دوره‌ى كاملا متفاوت تقسيم كرد؛ دوره‌اى كه افتخارات سينماگران خلاق ايرانى در جشنوارها بر سينه‌ى سانسورگران نصب مى‌شد؛ و دوره‌ی تازه كه اين افتخارات در مخالفت آشكار با سانسوگران، به صاحبان اصلى آن تعلق مى‌گيرد.
و شك ندارم كه سرسختی شرافتمندانه‌ی جعفر پناهی، و محتوای فيلم‌هاى اخيرش نقشی تعیین‌کننده در اين چرخش فرخنده داشته است.