عصر نو
www.asre-nou.net

ن ـ کامیار

اشکهایم


Mon 18 05 2015

به مادری داغدیده ویدای عزیز در سوگ رامین نماد فهم و شکیبایی و همراهی

اشکهایم را
به آسمان می سپارم
تا با وزش تند بادها
به آن سو روانه گردند
و برسند
به خانه رامین
تا مثل قطره های باران
روی گلهای کنار عکس رامین
بنشینند

******

بوسه هایم را
از فراز ابرها
سوی تصویرش
روانه می کنم
رویش را می بوسم

******

آتش فروزان درون قلبم را
به خورشید می سپارم
تا با تابش انوار زرینش
شعله ای را برساند
برای روشن کردن شمعی
در کنار دسته گلها و عکس ها و شمع ها
کنار عکس رامین
شمعی می افروزم

******

ویدا
در کتابت خوانده ام
قصه زندگی تو و رامین را
رامین را ندیده ام
اما انگار
سالهاست که می شناسمش
و خود سوگوار چنین انسان بزرگی گشته ام
او را ندیدم
اما گویی
نزدیکترین عزیزم را از دست داده ام

******

و اینک خواندم در خبرها
که ویدا
ویدای افسانه ای
از دست داد
پسرش را
آن همراه صبور و شکیبای بی همتا را

******

چقدر
رفتن سخت است
چقدر تنها ماندن
سخت است
و چقدر فرزندی مثل رامین را از دست دادن سخت است
و ویدا
باز چه دردها خواهد کشید
یک عمر درد و رنج
و باز هم دردی تازه
رنجهایش گویی تمامی ندارد

******

ویدا
ویدا

حال تو باید
صبوری از رامین بیاموزی

اشک هایم را
از دورها
می فرستم
تا مثل باران
در جمعتان
ببارد

دستم کوتاه و راهم دور
اما
رنجت را
خیلی نزدیک حس می کنم

اشکهایم را
دل سوخته ام
را روانه خانه ماتمزده و محفل سوگواریتان می کنم

یادش گرامی و جاوید باد
پایدار باشی
ویدا
ویدا انسان افسانه ای
انسان بزرگ
انسان والا

28 اردیبهشت 1394