عصر نو
www.asre-nou.net

چرند و پرند


Tue 21 04 2015

علی اصغر راشدان

Aliasghar-Rashedan05.jpg
علیا مخدره نه هفت پشت، که هفتاد پشت ما را گیاه خوار پنداشته، ما را به تناول شکوفه دعوت کرده! علی قول شیخ اجل، گفتیم «بنشینم و صبرپیش گیرم/دنباله کار خویش گیرم»، نمیگذارند که آقا. یا به گفته حضرت خیام جل جلاله «ای کاش که جای آرمیدن بودی». علیامخدره خود را جزئی از اهالی حرمسرا و ما را ته سلسله آل قجر پنداشته. برایمان منشآت قائم مقامی تحریر نموده. روح ما واقف به هیچ جا نیست که. گویا کنار کرسیجه روی فرش قجری چهار زانو نشسته، پشت پر و پیمانش را به مخده ترکمانی تکیه داده، سر و زلف و گیس طلائی رااز زیر چارقد روی شانه های عریض و طویل افشانده، در خیال مجسم کرده که ماهمالان گیسهاش رانظاره و یک دل نه شصت دل به به وچه چه میفرمائیم. غافل ازآن که آن حال وهواها دیگر ریغ رحمتشان سرکشیده شده.همان گیسهارامیگوئیم که سال به دوازده ماه وشبانه روزدرتغاررنگ بورمی خیساندتادرباریس خداندارهااوسلندربه حسابش نیاورند.گویاامربرخودش هم مشتبه شده که نه ،این منم طاووس علیین شده و جزئی ازمردمان باریسم ودیگراوسلندربه حسابم نمیاورندم.آقاکورخوانده،تاابدوالابادهم درممالک خارجه باشد،بازاوسلندربه حسابش میاورند.خودماراچرانمیگوئی؟الله وکیلی ازروزی که درجوارمرقدشریفه حضرت خیام جل جلاله روی خشت افتادیم،تاهمین الان که این فرمایشات را میفرمائیم وتاریخ نویسمان سیاق نویسی میکند،همین جاوباصدای رسااعلام میداریم که همیشه ی خدااوسلندربه حساب آمده ایم.احدالناسی هرگزمارابه چشم خودی ننگریسته است.هرجنمی به شکلی برایمان زیرابروورچیده وگنددماغی ابرازداشته وخودراجلی ترازماپنداشته.میپرسیدچگونه چنین مقوله ی معجزه آسائی مقدورست؟ حال تفصیلات مفصلش رامیفرمائیم:سیاق نویس تاریخ بنویس!
پابه عرصه وجودکه گذاشتیم،یابهتربگوئیم عالم دنی(دنیاموءنث دنی،یعنی زن پتیاره است)رابه وجودذیجودمبارک خودمزین ومتبرک که فرمودیم،برخلاف تمام اهالی کوروکچل ولایت،عینهوچراغ میدرخشیدیم آقا(به قول مموتی خودمان هاله ای منوردور سرمان تتق میزدروبه آسمان هفتم اوج میگرفت وعروج میکرد).خانواده،اهالی حرمسراوآبادی گفتند:
«یاللعجایب!این دیگرچه جنمی است!به هیچکدام ازماها نمیماندکه!ماتتاریهازلف ومووچشم سیاه تتاری داریم.تیره گندمگون وآفتابسوخته ایم.شجره نامه هفت پشتمان راروی تمام دیوارهای خانه کلوخی نصب کرده ایم تاصغیروکبیربدانندکه اصل ونصبمان به چه جک وجانورهائی متصل میشود.احدالناسی عقل قاصرش به جائی قدندادآفا.همه مات وانگشت به دهان ماندند.بزرگان قوم تجمع وشبهاوروزهاشورودورکردند.سرآخردیوانه ای ازمیان جمع سربرآوردوامان خواست:
«تصدق سرمبارک سران قوم بشوم،امان بدهیدتاعین واقعیت مطلب رابگویم.»
سران قوم ولایت دیوانه راامان وتامین کامل دادند.دیوانه خودرابالای سرمنوره مارساند.دروجنات،هاله نور،دست وبال زدن وخنده های بیمورد مان دقیق شد،سربلندوزیرلب زمزمه کرد:
«لعنت الله علی قوم الظالمین!لعنت تمامی خدایان المپ براین اروس های حرام لقمه باد!»
«اروس هاچرادیگر،ای دیوانه ی زنجیری؟»
«درخلال جنک دوم جهانی به خطه خراسان خرم زمین هجومی مغولانه آوردند.»
«این راکه همه میدانند،حرف تازه توی دیوانه ی زنجیری چیست دراین میانه؟»
«سربازان اروس حرام لقمه به حرمسرای ولایت شبیخون زده ورفته اند!.این بوری،سفیدی لبریزازکک ومک وهاله نورحاصل همان شبیخون است وبس!....»
روی همین اصل وملاحظات عدیده دیگر،سالهای آزگاردروطن غریبه بودیم ومارا اوسلندروتخم اروس خطابمان میکردند.نه هفت،که هفتادپشتمان رابه لنین حرامی که محصول وصلت حرام مارکس وانگلس بود،وابسته میدانستند.به ناگزیرجلای وطن کرده وبه ینگه دنیاپناه بردیم.غافل ازاین که درینگه دنیاهم همان آش است وهمان کاسه.بازتمام وقت مارااوسلندروچیکانوبه حساب می آوردند.هرکس به دیدارمان نائل میشد،بی مقدمه ماراتخم وترکه فیدل شیشلول کش سلسله جبال سییرامایسترامی پنداشت.مارااسپانیش می پنداشت وشروع میکردبه اسپانیولی بلغورکردن،چراکه ماقیافه ی بورمخصوصی داشتیم وعینهواوسلندرهای دورگه آمریکای لاتین به نظرمیرسیدیم.
فلحال هم که رحل اقامت درولایات اروباپهن کرده ایم،هرکس مارامی بیندمیگریزدوبه کناردستیش میگوید:
«یکی ازاوسلندرهاوشیشلول کشهاوازسران اشرارمافیای ایتالیاست!نه هفت،که هفتادپشتش به گاریبالدی راهزن یاغی میرسد.خوب دروجناتش دقیق شو!مشاهده بفرما چقدربوروکک مکیست!حواست باشد،مبایلت راکناردست آماده داشته باش،حرکت ناروائی کردفی الفور به مفتش تلفن کن....»
این کلمه اوسلندربی دین که مارویش حساسیتی خاص داریم،به کجاهایمان که نبرد.پاک ازمرحله پرتمان کرد.فرمایش میفرمودیم که علیامخدره به مخده ترکمانی تکیه داده ودرغزلی نغزوصف جمال بی همتای ما کرده وسرآخرمضمون ذیل رابه رشته تحریردرآورده:
«قربان خاک پای مبارکتان،براین کمینه کنیزمنت بگذارید،قدم رنجه بفرمائید،تاعلاوه برخیلی ازچیزها،شکوفه تقدیم مقدم مبارکتان کنیم.»
ضعیفه نه هفت،که هفتادپشت مارا گیاهخوارپنداشته است.خیالات ورش داشته که ماشکوفه خواریم.نمیداندکه اگردرجائی تمایل به تناول شکوفه فرموده ایم،هرشکوفه ای نبوده است.غافل بوده ازاین که ماتنهاوفقط به تناول شکوفه به ژاپونی تمایل شدیدداریم وبس.چراکه رنگ وشکل وشمایل وعطروبوی بهشتیش برمابسی هوش رباست! آقااقرارمیفرمائیم که درمقابل آنهمه جمال بی همتای شکوفه ی به ژاپونی سخت قرارازکف مبارکمان بیرون میرود.بازعلی قول شیخ اجل:
«هرچه گفتیم جزحکایت دوست درعمر،ازآن پشیمانیم/سعدیابی وجودصبحت یارهمه عالم به هیچ نستانیم»
چه کنیم آقا،تااین اهالی بفهمندکه ما به تناول چه سنخ شکوفه ای تمایل داریم،نه هفت،که هفتادکفن پوسانده ایم....