عصر نو
www.asre-nou.net

رابرت فراست

راهِ نرفته

میر مجید عمرانی
Mon 23 03 2015

robert-frost.jpg
راه در بیشه‌ای زردفام دوپاره شد
و من فسوس‌خوار كه نمی‌توانستم یك ره پو باشم و
هر دو را بپویم، دیری ایستادم
و تا آن جا كه می‌توانستم، به فرودستِ یكی،
آن جا كه در میان بوته‌ها می‌پیچید، نگریستم.
 
سپس دیگری ـ به یكسان درست و دلکش ـ را پیش گرفتم
و شاید دعوی بهتری داشتم
چراکه پوشیده از سبزه بود و نیازمند كوبش؛
گو كه، از آن دید، گذر پاها در آن جا
راستش آن‌ها را كمابیش به یكسان كوفته بود،
 
و در آن بامدادان هر دو به یكسان پوشیده از برگ‌هایی بودند
كه هیچ گامی سیاه‌اشان نكرده بود.
آه، من راه نخست را برای روز دیگری گذاشتم
باآنکه می‌دانستم راه چگونه به راه می‌رسد
و شك داشتم كه روزی گذارم باز به آن جا بیفتد.
 
سال‌ها و سال‌ها پس‌ازاین، جایی،
آه كشان خواهم گفت
در بیشه‌ای راه دوپاره شد و من 
راهی را پیش گرفتم كه کم‌تر از آن گذر شده بود
و همه‌ی تفاوت از آن جاست.