دو شعر : سدا و حنجره
Tue 17 03 2015
یوسف صدیق (گیلراد)
" سدا "
هنوز در بهداری زندان
بستری ست
قناری بی پروایی
که در صدایش
میرقصد عروس بهار .
هنوز عطر میخک سرخ
فاصله ی سرفههایش را
پر میکند
و اشتیاق سبز خواندن،
حجم سینهاش را.
آه، پرنده، پرنده !
گلویت را از دور میبوسم
و صدایت را " سدا " مینویسم
برای سفره ی هفت سین.
اسفند ۱۳۹۳ .....
" حنجره "
( روزنامه «شرق» : صدای زنانه عامل قرارداد نبستن با استاد نخبه فیزیک. )
صدای ظریف، بهانه ی اخراج.
یکی فیزیک ذرات بنیادی تدریس میکند
دیگری، مدیریت مردسالاری.
. . . . . . .
برای حنجره ات فکری کن استاد !
اینجا اختلال عقل
زیبایی را از صداها تکانده است.
عمو نوروز هم که باشی
حنجره ات هرچه تابستانی تر،
کنسرتهای بهاری ات، کم درد سر تر.
اسفند ۱۳۹۳ ...