عصر نو
www.asre-nou.net

رویای کمیسر فقیر
در ستایش سینما


Fri 6 03 2015

رمضان حاجی مشهدی

تقدیم به خدایار حاجی مشهدی و نسرین ستوده

هنگامی که در کودکی به همراه عمویم از روستای کلاجان قاجار به گرگان می‌آمدیم. بهانه‌ی ما تعمیر تراکتور و گاوآهن بود، اما این فقط بهانه‌ای بود که پس از صرف چلوکباب کوبیده به سینما «مولن‌روژ» برویم تا بهترین فیلم‌های تاریخ سینما را با هم ببینیم. از «سربازهای یک چشم» مارلون براندو، تا فیلم‌هایی از آنتونیونی، دیسکا، فلینی، برگمان، میکلوش پانچو، چارلی‌ چاپلین، پازولینی و... من در آن فیلم ها به دنبال چه بودم؟ به دنبال پیروزی حقیقت. در آن فیلم‌ها همیشه کمیسر فقیری بود که به دنبال اجرای عدالت و پیروزی حقیقت بود. در آن فیلم‌ها، من خودم را کمیسر فقیری می‌دانستم که می‌خواست دو نان و گرسنگی را به تساوی بین مردم زحمت‌کش تقسیم کند. در آن فیلم‌ها به دنبال آن بودم که روزی «قاضی» یا «وکیلی» شجاع و نترس باشم که همیشه از مردم تحت تعقیب و ستمدیده دفاع کنم. سال‌ها از آن روزها گذشته است، اما هواداری من نسبت به مردم تحت تعقیب و همبستگی نسبت به آرمان مردم زحمت‌کش در درونم جاودانه است. در فیلمی از فدریکو فلینی شنیده بودم که گفته بود : سه چیز بیشترین تاثیر را بر من گذاشته است :

۱- فروتنی مردم زحمت‌کش
نگاه سگ‌ها۲-
۳- زیبا رویانی که سحر می‌کنند!

پس از سال‌ها من هنوز آرزو دارم دادیار ساده در خاش سیستان و بلوچستان باشم. قاضی‌ای که از ستمگران و ثروتمندان هراسی نداشته باشد و از مردم زحمت‌کش دفاع کند. قاضی‌ای که به دنبال اثبات این که در عدالتش شائبه‌ای نیست» گردن محکوم را نزند. اما من همچنان به دنبال پیروزی عدالت هستم به جستجوی قانون عادلانه به جست وجوی قانون عشق، که اگر می‌بود به عدالتی از این دست نیازی نبود. سال‌ها از روزهایی که با عمو خدایار به سینما مولن‌روژ گرگان می‌رفتیم گذشته است و من همچنان شیفته دیدن فیلم‌هایی هستم که قهرمانان و شخصیت‌هایش می‌خواهند عدالت را در بین خلق تشنه اجرا کنند. زیرا معیار حقیقت و هر هنری... آن است که به این سوال بنیادین جواب دهد که شعر نیز باید به تقسیم درست نان بیندیشند نه زیباشناسی صرف واژه‌ها یا سبکی که شاعر و نویسنده خود را با آن مشغول می‌کند.

اگر وام‌دار عمو خدایار هستم که به من درک زیباشناسی و سینما و هنر دوستی را آموخت، پس بدین قرار وام‌دار اسپارتاکوس، ما در ماکسسیم گورکی، قهرمانان فیلم‌های معکوسش پانچو و فلینی و دیگران نیز هستم که به من احساس هواداری از آرمان مردم زحمت‌کش و فقیر، کارگران، روسپیان، تن‌فروشان که سرمایه‌داری بی‌رحم، جان و ناموس و عرض و آبرویشان را در طبق فروش و حراج گذاشته است و آن وقت «اخلاق» ریاکار هئیت حاکمه، روسپیان و تن‌فروشان را فاسد می‌داند ولی آنانی را که سبب تن‌فروشی و کلیه فروشی هستند، اخلاق مدار و نگهبان سنت و قانون می‌داند.

آن فیلم‌ها و قهرمانانش، به همراه ارتش بیکاران، گرسنگان، تن‌فروشان و روسپیان به من یاد دادند که با ابزار حرفه‌ی وکالت برای پیروزی حقیقت و دفاع از مردم تحت تعقیب و ستم دیده به جنگم، به من آموخت که حق‌الوکاله و دستمزد نه هدف وکالت بلکه صرفاً در حد امرار معاش و سد جوع باشد. شادی مردم فقیر و آنانی که با تلاش من به خواسته‌ی خود می‌رسند. حق‌الوکاله واقعی نمی‌باشد. من در این سال‌ها نیازی به دریافت حق‌الوکاله از ستمگران، زورمندان نداشته و ندارم و همچنان خودم را مصداق آن سفر احمد شاملو، شاعر بزرگ آزادی که سال‌افتخار وکالتش را داشته‌ام، می‌دانم.

پاداش هم تلاش شما/ که خون گرم خود را می‌نوشانید/ به سربازان جوخه‌ی اعدام... سال که به پایان نزدیک می‌شود و هوا از یاد رکسانا- آن زیبای آرمیده در بستر تخیل و آشوب و شهیدان خلق پر می‌شود، غم مثل موجی به طرف من می‌آید. آنگاه خاطرم از رکسانا، آنانی که دوستانش می‌داشته‌ام، چهره‌ی عبدا... اوجالان- رهبر اسیر و فرزانه‌ی حزب کارگران ترکیه و شهیدانی که در کوبانی- آن دژ مقاومت در برابر ارتجاع سیاه داعش – به خاک درغلتیدند، پر می‌شود... در دور دست‌ها بر پرچم سرخ و سیاه آزادی و برابری من اختیارگرایی و سوسیالیسم استالی را می‌بینم که همچون پرتو اختری دور دست مرا می‌خواند...

اسفند93- تهران- رمضان حاجی مشهدی