عصر نو
www.asre-nou.net

بهاری که زمستان شد


Fri 13 02 2015

ویدا فرهودی

Vida-Farhoudi05-s.jpg
صدا پیجید در رویا ولی رویا پریشان شد
بهارانی که می گفتی نماند، ازبُن زمستان شد

طنین سرب ، جان ها را به قعر وَهم بی پروا
بدانسان برد کز دیدن، نگاهِ عشق لرزان شد

"اوین" شد خانه ی گل ها هم آنانی که بس شیدا
فرا خواندند هستی را در آن وقتی که توفان شد

و هر آن کس که ایمان داشت،و بذرزندگی می کاشت
درفشی رنگ خون افراشت که آزادی پشیمان شد

کنار سفره ی خالی امیدی ماند پوشالی
ونان بی بها ناگه گران چون جان انسان شد

مپنداری که بیهوده دلم را یأس آلوده
که می دانی چه بر ما رفت و در غایت بدینسان شد

دوباره آمده بهمن دریغا بر تو هم میهن
بهاری نیست در راهش جوانه پیک هجران شد!

ولی در اوج نومیدی به جا مانده است خورشیدی
که گوید پرتواش اینک زمانِ سرخ عصیان شد

لهیب گرم آن بنگر به روی شهر پا شیده
سرودی از لبش جوشد و گوید عشق عریان شد

مترس از سردی یغما که دردت می شود معنا
اگر چه رَغم رویاها بهارانت زمستان شد!

ویدا فرهودی
بهمن ١٣٩٣