این دیگری است در من
Sun 1 02 2015
مهران زنگنه
این اوست که فریاد می کند
این آن غریبه-آشنا،
آن رویازده است در من که گردن کشیده است
این اوست که می نویسد
آنکه به بیداری در رویاهایش پرسه می زند
لبان باد را می بوسد
با آفتاب نشست و برخاست دارد
آرزوهایش را بر آسمان می نویسد
گیسوان درختان را نوازش می کند
هنوز، پس از آشوویتس، می تواند بخندد
و از عبور لحظات سرگردان و گریز پا باکی ندارد
به آنان که رفته اند نمی اندیشد
بر هستی و نیستی مکث نمی کند
و به آنان که خواهند آمد، چشم دوخته است
این دیگری است در من که فریاد می کند
هر فردا بانگ برمی زند: فردا ...
می داند اما بر هرزچرخ زندگی اش هر فردا نیز شب طلوع می کند
این دیگری است در من که افسوس بر لبانش غریبی می کند