عصر نو
www.asre-nou.net

در باره خام اندیشی ها


Mon 8 12 2014

ف. آگاه

در "خام اندیشی ها" نوشتم که اپوزیسیون پان ایرانیست "از شدت سواد" به اسلام و هرآنچه اسلامی می پندارد، نظیر "فلسفه اسلامی" می تازد. و در این راه "از شدت سکولاریسم" به تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم ادیان غیر اسلامی، از جمله زرتشتی، می پردازد. در این خلاصه توضیحاتی بر آن مطلب فشرده می افزایم تا منظورم روشن تر گردد.

بانی شر این بیراهه روی سیاسی و فرهنگی «مخالفت مغرضانه و دیمی با اسلام» که امروز ادامه دارد، آرامش دوستدار، روزنامه نویس کیهان لندن (با بودجه اشرف پهلوی) محسوب می شود. شخصی که صرفأ به علت غرض شخصی با رژیم اسلامی و نه انتقاد تحقیقی، در نوشته هایی با ظاهر غلط انداز عوامانه، با نگرشی صرفأ سیاسی نسبت به فرهنگ ایرانی، در تئوری توطئه تاریخی "همه چیز زیر سر اسلام است" تنید. تئوریی که امروز میان اپوزیسیون، مخصوصأ "اپوزیسیون اعلیحظرت"، جای تئوری توطئه قدیم "همه چیز زیر سر انگلیسیاس" را گرفته است. از یاد نباید برد که در ابتدا برخی از مدعیان اپوزیسیون "چپ" بودند که در نشریاتی نظیر "الفبا" و "چشم انداز"، راه را برای شلتاق های فرهنگی او باز کردند، بی آنکه حتی از رابطه این روزنامه نویس با اشرف پهلوی هراسی داشته باشند. دلیلش هم بروایتی این بود که "عمویش احسان الله خان دوستدار "سوسیالیست" بوده است"، جل الخالق به شعور سیاسی حظرات!

در حالیکه این روزنامه نویس قهار، گذشته از جولان ناشی کردن در مسائل تاریخی و فلسفی، که هر از گاهی برای تظاهر به جدیت موضوع و تشخیصشان از فکاهیات متداول کیهان لندن، به آن ها اشاره می کرد؛ بینش و روشی "نژاد پرستانه" برعلیه اعراب و اسلام پیش گرفته است، که ملهم از نژاد پرستی «پروتو فاشیستی» و نازیستی منابع تاریخی اش نظیر یاکوب بورکهاردت تا اشپولر بوده است. مثلأ به عین نازی ها که با سوء استفاده از اصطلاحات بیولوژیکی، یهود را "انگل" اجتماع خطاب می کردند، روزنامه نویس نیز از "زیست انگلی اسلام در تن ایران باستان" و "تغذیه (انگلی) اسلام از کالبد بیگانه ایرانی" نوشته است (1). یک تر مینولوژی کاملأ نژاد پرستانه نازیست. من نمی دانم مسئولان نشریات مذکور که مدعی ادبیات فارسی و شعور سیاسی بوده و هستند، در حین باز بینی این نوشته ها، کدام و یا هردوی این دعاوی را در رخت آویز خانه شان فراموش کرده بودند؟ که متوجه مفهوم نژاد پرستانه نوشته مذکور نشده اند.

راقم این سطور در همان سالها به بیسوادی تاریخی و غرض و مرض این شخص اشاره کردم. اما در گرما گرم اپوزیسیون سیاسی سطحی، که در آن هر مجنونی به بهانه مخالفت با رژیم اسلامی مورد حمایت قرار می گرفت، کسی نبود که به سخنان منطقی گوش دهد. لذا نوشته های من در آن سالها حتی بعد از سانسور هم (!) منتشر نشدند. و ابتدا بعدها ممکن شد که توانستم علل تجدیدی آوردن این روزنامه نویس را در مقولات ابتدایی فلسفی، نظیر (تخلیطش میان تناقض و تضاد در فلسفه هگل)، و نژاد پرستی آشکار خود و منابعش را، منتشر کنم. و برخلاف روش دیمی متداول آن نشریات، با علت یابی توضیح دادم، که علت تخلیط وی میان تناقض و تضاد، در اینست که آرامش دوستدار مقدمات "فلسفه اسلامی" را نمی شناسد، که این تفاوت را با "النقیضان لایجتمعان و لا یرتفعان. الضدّان لایجتمعان و قد یرتفعان". توضیح داده است. و علت نژاد پرستی او برعلیه اعراب و اسلام؛ غیر از غرض ناشی از تعلقش به خانواده ای متعصب (!) به مذهبی بر آمده از اسلام، و لذا درگیریی خانوادگی با رژیم اسلامی، از آنجاست، که او متاثر از نوشته های نژاد پرستان «پروتو فاشیست» و «نازی» بوده است.

و باز توضیح دادم که، تصور خام برخی (همان ها که از او به خاطر عمویش خوششان می آمد)، در اینکه او نسبت به دین و حاکمیت "ایرانی" ماقبل اسلام متوهم نبوده، بی اساس است. چون در نوشته های اخیرش هم که زمینه نوشته های همفکرانش را برعلیه اسلام تشکیل میدهند، سعی دارد که کشتار های دوران ساسانی را توجیه کند (1).

همچنان که روزنامه نویس با "استثناء" شمردن کشتار دینی مانویان و مزدکیان وسیله حکومت ساسانی، به بهانه این که "علل سياسی داخلی و خارجی داشته است" (1)، در پی توجیه تئوکراسی زرتشتی ساسانی بعنوان قطب مقابل ایران اسلامی است. انگاری کشتار یهودیان در آلمان نازی و یا هر کشتار دینی و ایدئولوژیک دیگری "علل سياسی داخلی و خارجی" نداشته اند؟! نه روزنامه نویس غرضش القاء نهادی بودن، کشتار دینی در اسلام و "تصادفی بودن" آن ها در مورد ادیان و ایدئولوژی های دیگر است. سخنی از روی بخار معده، که شاعران لندنی از "چپ و راست" به شعرش کشیده اند. روزنامه نویس (آرامش جان دوستدار) و شاعران رکاب بوسش اما قادر به فهمیدن این نیستند که این چگونه "فرهنگ فطری" (1) است، که با وجود فطری شدنش، در دوره ساسانی از "فرهنگ ایرانی" سلب می شود. یا اینکه روزنامه نویس ما و شاعران روزمره معتقدند که شدت خونخواری ساسانی بر آن خصیصه "فرهنگ فطری" غلبه کرده است. که اگر چنین بوده باشد، پس تکلیف "عدالت انوشیروان" و فکاهیات روزنامه نویس آرامش دوستدار چه می شود که: "در بار عام سالانه ساسانی لااقل این رسم ظاهرأ وجود داشت که رعیت می توانست حتی از شخص شاه که فرضأ به زعم وی به حقوق رعیتی اش تجاوز کرده بود، به خود شاه شکایت برد و از او تاوان بخواهد" (2). شاید همین ظاهری بودن رسم، منجر به تالیف قصه آن خری شده است که (بلا نسبت) مثل روزنامه نویس ما آن قصه را باور کرده و خودرا به زنجیر کذایی مالیده بود!

نوشتن این ماجرا ضروری است تا فردا "جامعه شناسان" ایرانی مقیم پاریس بدنبال نوشتن تز دکتری در مورد این گونه عدالت خرانه انوشیروان نروند. و برای اقناء حس کنجکاوی پان ایرانیست های صدر اسلام هم که شده، مجبورم توضیح دهم که شاعر روزمره یعنی چه.

تعریف: شاعر روزمره کسیست که خانمهای خانه دار مقیم کنزیگتن های استریت و سرهنگان اعلیحظرت مقیم اورنج کاونتی از خواندن شعر های او خوش خوشانشان بشود و کالج های مسیحی آمریکا به او، به دلار، جایزه بدهند.
تبصره: به سبب قلت اسامی، این تعریف در مورد شاعرانی، که بدون جایزه و بدون طرفداری خانمهای خانه دار (کذا فی الاصل) از همان شعر ها تقلید کنند (احتمالأ به این قصد که اگر هم جایزه ای نصیبشان نشود، دستکم خانمهای خانه دار مذکور، طرفدارشان بشوند)، قابل تعمیم بنظر می رسد.

کوته بینی تاریخی روزنامه نویس در جهت توجیه غرض خانوادگیش و سرکوفت زدن به ایران بعد از اسلام، تا جایی است که در همان مقاله می نویسد: "پس از انقراض دولت ساسانی که در واقع در حکم انقراض درونی جامعه‌ی ايرانی‌ست ...". بر من روشن نیست که این از عواقب شتابزدگی روزنامه نویسی و پر کردن ستون روزنامه برای تامین معاش است که "انقراض حکومت دینی (به نص خود نویسنده) را انقراض یک جامعه تلقی شده، و جامعه ایرانی را منحصر به معتقدین حکومت زرتشتی شناخته شده است"؛ انگاری جامعه ایران قبل و بعد از حکومت خونخوار ساسانی وجود نداشت. یا اعتقاد به محتوای «رجزنامه فردوسی» است که اینگونه عوارض عقلی را بدنبال داشته. نوشته ام که این نویسنده معتقد به "خواب خرگوشی" (2)، حتی به "عدل انوشیروان" قصاب مزدکیان نیز معتقد مانده است (2)، در حالیکه حتی در آن قصه هم، سخن از عدالت نسبت به خران بوده و نه آدمیان! اینکه خران دوره انوشیروان چگونه از عدالت این قصاب زرتشتی برخوردار شده اند، سئوالی است که (بلانسبت) باید آرامش دوستدار وقتی بجای "خواب خرگوشی" به خواب «کرتیر» مُغ می رود، جواب دهد. چون تحقیقات ما نشان می دهد که طبق نظر محققینی نظیر گراردو نیولی، کرتیر هم در حمایت از خران و کشتار مردم، دست کمی از انوشیروان عادل نداشته است.

علت اینکه من در این مطلب نیز بر غرض مربوط به مذهب خانوادگی روزنامه نویس و مرض نژاد پرستی او بر علیه اعراب تاکید می کنم، در اینست که اولأ آرامش دوستدار نظیر کسانی که در رکابش بر علیه اسلام و فلسفه اسلامی نوشته اند و مورد خطاب اصلی این مقاله هستند، فاقد بینش علمی (مطالعه منطقی موضوعات بعنوان مقولات هم ارزش) است. یعنی اگر چنین نبود، طبعأ او نیز می توانست به کمک بینش علمی خود را هم از شرّ علائق مذهبی خانوادگی و احساسات غرض آلود، و هم از شرّ نژاد پرستی خود و منابع مورد مطالعه اش رها سازد. بعکس اینان (آرامش دوستدار و همپالکی های شاعر و ماعرش) مقید در بینشی احساساتی و سیاسی نگری سطحی نسبت به مسائل تاریخی و فرهنگی مانده اند. از این رو عجبی نیست که مخالفین سطحی اسلام مملوّ از شعرا و برجستگان ایرانی "علوم انسانی" است، که بویی از منطق و بینش علمی نبرده و مثل آرمیدگان کنار «تِمز»، دایم مرتکب شعر های بند تنبانی بر عیله اعراب و اسلام می شوند. علت این اشارات ثانیأ در اینست که حدود و ثغور فکری دشمنان فلسفه اسلامی ایران روشن شود که به عین روزنامه نویس آرامش دوستدار، بدون مطالعه فلسفه اسلامی به آن می تازند. و اگر هم بعضی شان از فرط شعر های بند تنبانی و "مسائل محیط زیست" نتوانند به فلسفه اسلامی بتازند، دستکم با تکرار اوراد «اسلام تنها دین عقب مانده است» به وظیفه خود در پائین آوردن شعور فرهنگی قاطبه اهالی اپوزیسیون برونمرزی عمل می کنند. نیز ضرورت اشاره به "سطح بالای دانش و عمق شعور" اپوزیسیون ناسیونالیست ایران است که در طی چهل سال اخیر "بالاتر" هم رفته است. چون بدون شناخت زمینه یاد شده، فهم این پدیده محیّر العقول که «یک عده بیسواد از روی بخار معده در معقولات فلسفی و مسائل تاریخی دین زرتشتی دخالت بکنند»، بسیار مشکل است.

در مقاله پیشین نوشتم که برخلاف تصور پان ایرانیست هایی نظیر آقای ایجادی، "دین حاکمیت زرتشتی دین خودی ایرانیان نبوده است" که بعد از سرنگونی اش بدست اعراب، ایرانیان "از خود بیگانه" شده اند. بلکه برعکس "نسبت به ادیان دیگر ایرانی بسیار با خشونت رفتار کرده است". برای این که طبق روال متداول تصور نشود که موضع من یک موضع استثنایی نسبت به این دین "نوستالژیک" ایرانی است و محققین دیگر نظری غیر از آن دارند، اشاره ای به نظرات محقق معروف سعید نفیسی در مورد دین زرتشت لازم است. سعید نفیسی در کتابش «سرچشمه تصوف در ایران» می نویسد: "دین هخامنشیان با دین ساسانیان (زرتشتی) تفاوت بسیار داشته است. دین هخامنشیان را باید به اصطلاح فنی «پلی تئیسم» یا «پاگانیسم» یعنی اعتقاد به خدایان متعدد دانست. ... این دین (زرتشتی) را مغان که از طوایف پارس بوده اند به خود اختصاص داده و حتی جزو امتیازات طبقاتی خود کرده اند و بدعت گذاشته و آن را به صورتی که در دوره ساسانی دیده می شود، در آورده اند." (3) این نظر سعید نفیسی روشن می کند، که اولأ در ایران دوران ماقبل ساسانی ادیان مهم دیگری پیش از دین زرتشتی بوده اند، تا جائیکه معتقدینش به حکومت رسیده اند. و ثانیأ دین زرتشتی در دوره ساسانی نه اینکه دین خودی مردم بلکه دین طبقه حاکمه (تئوکرات های زرتشتی) بوده است. حال اینکه یک "جامعه شناس" مقیم پاریس چگونه از این حقایق بدیهی (وجود ادیان دیگر ایرانی قبل از دین زرتشتی) مطلع نیست، مسئله ایست که باید استادان تایید کننده مدرک "جامعه شناسی" او روشن کنند.

پیشنهاد من به آقای جلالی (سحر) نیز اینست که چون مرحوم سعید نفیسی هم اصطلاح "امتیاز طبقاتی" را بکار برده است، لذا هروقت از سر کمبود دلیل در پی زدن انگ استالینیسم به محققین مخالف عنعنات ایرانی بود؛ مطابق موازین فکری اش، سعید نفیسی را هم جزء استالینیست های ایرانی نام ببرد، تا همرزمانش متلذذ شوند.

چون برای کسی که از فرط سواد فلسفی ملاصدرا را با داعشی ها مقایسه بکند، کار بسیار ساده ایست که سعید نفیسی را هم استالیسنیت خطاب کند. حتی چون سیعد نفیسی استاد کرسی تاریخ بعد از اسلام در دانشگاه تهران بود، لابد عین ملاصدرا تمایلات اسلامی هم داشته است، لذا آقای جلالی باید اورا جزو "استالینیست های داعشی" بنویسد تا شاید کالج های مسیحی دستکم دو تا دلیل برای دادن جایزه های آنچنانی به او داشته باشند.

حواشی و توضیحات:

(1) آرامش دوستدار، "جدايی کشورداری و دين يعنی چه":

"رعايت آيين بيگانه در جوامع کهن و از جمله در ايران به عنوان تميیز قوميت و بوميت خود از ديگری حکم فرهنگ فطری شده‌ی سياسی را داشت. ... اين قانون نانوشته را اشکانيان به این سبب طبیعی می‌شمردند که در عهدشان همه‌ی اديان آزادانه در کنار هم می‌زيستند. ... تعقيب و ايذای مسيحيان و کشتار مانويان و مزدکيان در دوره‌ی ساسانی از جمله‌ی استثناآت ننگين اين قاعده‌ی کلی در جامعه و دولت ايران باستان بوده و علل سياسی داخلی و خارجی داشته است."

(2) آرامش دوستدار، "واقعیت های تاریخی و افسونزدگی ما"، روزی نامه "کیهان چاپ لندن"، اول خرداد 1365. تجدید چاپ تحت عنوان "افسانه در واقعیت" در کتاب «خویشاوندی پنهان»، چاپ فروغ 1387.

(3) سعید نفیسی، «سرچشمه تصوف در ایران»، صص 29 تا 31، انتشارات اساطیر 1385.