عصر نو
www.asre-nou.net

ناخن خشکی هيلارى كلينتون در افشای رابطه مخفيانه ايران و آمريكا


Tue 4 11 2014

رضا علامه زاده

reza-allamezadeh70.jpg
هيلارى كلينتون در كتاب خاطراتش از چهارسال همكارى با باراك اوباما در مقام وزير امور خارجه با عنوان "گزینه‌های سخت"، فصلى را هم به ايران اختصاص داده است. در اين فصل كه عنوانش "تحريم و ناگفته‌ها" ست، كلينتون از ماجراى بسيار گفته شده‌ى تحريم‌هائى كه مستقيم و غيرمستقيم توسط آمريكا بر رژيم اسلامى تحميل شده و علل و نتايج آن مى‌نويسد كه دستكم من چيز تازه‌اى در آن نديدم كه قبلا از طرق مختلف نشنيده باشم. 
در "ناگفته‌ها"يش اما گفته‌هاى تازه و كمتر شنيده شده‌اى يافتم كه خواندنش برايم جالب بود هرچند توقعم را برای شنیدن حرف‌هائی "ناگفته" به‌اندازه کافی برنیاورد. با این حال فرازهاى قابل تامل اين ناگفته‌ها را در اين جا مى‌آورم:
«يكى از اولين اقدامات رئيس جمهور [اوباما] اين بود كه دو نامه به آيت‌الله خامنه‌اى نوشت و گشايش ديپلماتيك تازه‌اى را پيشنهاد كرد. او همچنين يك پيام ويدیوئى خطاب به ملت ايران فرستاد. مثل دهسال پيش از آن كه براى همسرم [بيل كلينتون] پيش آمد، اين تلاش هم در تهران به ديوار سنگى برخورد كرد. هيچ‌كدام از ما اين توهم را نداشتيم كه ايران صرفا به اين خاطر كه رئيس جمهور جديد مى‌خواهد مذاكره كند رفتارش را تغيير خواهد داد. بلكه معتقد بوديم كه تلاش براى مراوده، چنانچه ايران آن را نپذيرد، دست ما را براى اعمال تحريم‌هاى سنگين‌تر باز خواهد كرد. باقى دنيا مى‌ديد كه اين ايراني‌ها هستند نه آمريكائى‌ها كه سرسختى به خرج مى ‌دهند، و اين احتمال كه از فشار بيشتر بر تهران حمايت كنند را بالا مى‌برد.
اولين مسيرى را كه بررسى كرديم امكان همكارى در افغانستان بود. قبل‌ترها در سال ٢٠٠١، در اولين روزهاى جنگ، گفتگوهاى آزمايشى در مورد همكارى براى ريشه‌كنى مواد مخدر و تثبیت موقعیت كشور داشتيم. البته از آن به بعد ايران نقش كمتر سازنده‌اى بازى كرده بود.» صص ٤٢١ و ٤٢٢
هیلاری كلينتون سپس مى‌نويسد وقتى سازمان ملل مشغول تدارك كنفرانسى در لاهه در مورد افغانستان بود (مارس ٢٠٠٩) اين سازمان تمايل داشت از ايران هم دعوت كند و من پس از مشورت با متحدين ناتو گفتم:
«كنفرانس يك چادر بزرگ است كه همه كسانی که مورد يا منافعى در افغانستان دارند مى‌توانند در آنجا همديگر را ملاقات كنند. با اين حرف در را براى ايران باز گذاشتم؛ اگر كسى پيدايش مى‌شد اين اولين ملاقات مستقيم ما مى‌بود. 
در نهايت ايران يكى از معاونان وزرات خارجه‌اش را به لاهه فرستاد كه در سخنرانى‌اش ايده‌هاى همكارى مثبتى وجود داشت. من با اين ديپلمات ديدار نكردم ولى "جيك سوليوان" را به ديدارش فرستادم تا مسئله احتمال دخالت مستقيم در افغانستان را بررسى كند.» ص ٤٢٢
و چند پاراگراف پائين‌تر مى‌نويسد:
«در همان كنفرانس لاهه، ريچارد هالبروك گفتگوى مختصرى در سر ميز نهار رسمى با همان ديپلمات داشت، هرچند ايرانی‌ها بعدا اين ديدار را حاشا كردند.» 
كلينتون ده دوازده صفحه بعد از تلاش ديگرش براى تماس با مقامات ايرانى حرف مى‌زند. مى‌نويسد گرچه بر فشارهاى تحريم ادامه مى‌دادند ولى هميشه راه را براى مذاكره باز مى‌گذاشتند. 
«در دسامبر ٢٠١٠ براى شركت در كنفرانسى در باره امنيت خليج فارس به بحرين سفر كردم. مى‌دانستيم كه هيئتى به نمايندگى ايران هم قرار است شركت كند. جدا از تماس‌هاى ريچارد هالبروك و جيک سوليوان من شخصا هرگز با يك همپاى ايرانى خودم روبرو نشده بودم. من تصميم گرفتم از فرصت استفاده كرده و پيامى بفرستم. وسط سخنرانى‌ام در مراسم شام در سالن ريتز-كارلتون، مكثى كردم و گفتم: "حالا تمايل دارم هيئت نمايندگى دولت جمهورى اسلامى ايران را در اين كنفرانس مخاطب قرار دهم". سالن در سكوت فرو رفت. منوچهر متكى، وزير خارجه ايران تنها چند صندلى آن‌طرف‌تر نشسته بود. گفتم "نزديك به دو سال پيش پرزيدنت اوباما دست دوستى به سوى دولت شما براى يك گفتگوى صميمانه دراز كرد. ما همچنان به آن پيشنهاد پايبنديم. شما حق استفاده صلح آميز از برنامه اتمى را داريد. اما اين حق با مسئوليت معقولى همراه است: مسئوليت تمكين كردن به قراردادى كه خود امضايش كرده‌ايد، و مسئوليت پاسخ‌گوئى به نگرانى جهان در باره فعاليت‌هاى اتمى‌تان. من از شما تقاضا دارم به خاطر مردم خودتان، منافع خودتان، و امنيت مشترك ما اين گزينه را انتخاب كنيد".
بعد وقتى شام تمام شد و همه داشتند با هم خداحافظى مى‌كردند من رو به متكى گفتم "سلام، آقاى وزير!" او چيزى به فارسى زيرلبى گفت و سرش را برگرداند. چند دقيقه بعد باز در راه خروجی با او برخورد كردم. من دوباره سلام دوستانه‌اى كردم ولى او باز پاسخى نداد. لبخندى با خودم زدم. پرزيدنت اوباما در سخنرانى مراسم تحليفش به ايران و ديگر كشورهاى منزوى گفت كه "ما دست دوستى‌مان را دراز مى‌كنيم اگر شما مشت گره كرده‌تان را باز كنيد". متكى همان وقت نشان داد كه رسیدن به این هدف چقدر سخت است.» ص ٤٣٤
کلینتون سپس توضیح می‌دهد که در چنین پس‌زمینه‌ای بود که در ژانویه ٢٠١١ سلطان عمان به او پیشنهاد مذاکره پنهانی با ایران را داد. گرچه تلاش‌های مشابه از راه‌های دیگر که کلینتون واردش نمی‌شود به نتیجه نرسیده بود ولی چون سلطان قابوس توانسته بود در مورد آزادی سه کوهنورد آمریکائی که در تهران به اتهام جاسوسی زندانی بودند با موفقیت عمل کند کلینتون به این نتیجه می‌رسد که این کار به زحمتش می‌ارزد.
«به سلطان [قابوس] گفتم من با پرزیدنت اوباما و همکارانم در واشینگتن گفتگو خواهم کرد... پرزیدنت اوباما نگران اما مشتاق بود. یک بار خودش به سلطان زنگ زد تا قابل اعتماد بودن کانال دیپلماتیک را بسنجد." ص ٤٣٦
هیلاری کلینتون تیم کوچکی را برای دنبال کردن کار تشکیل می‌دهد ولی تلاش این تیم برای دانستن طرف ایرانی مذاکره به جائی نمی‌رسد. با مطرح شدن ماجرای طرح ترور سفیر عربستان سعودی در واشینگتن که به ایران نسبت داده شده همه چیز موقتا به‌هم می‌خورد.
اما بعد در اواخر سال ٢٠١١ کلینتون دوباره به مسقط می‌رود تا برای بار دوم با سلطان عمان ملاقات کند. سلطان مجددا بر امکان مذاکره پنهانی تاکید می‌کند. هیلاری کلینتون از او می‌خواهد اطمینان بدهد که فرستادگان ایرانی از سوی رهبر ایران صحبت خواهند کرد. او سپس همان جیک سولیوان را برای این دیدار انتخاب می‌کند چون با دیدن او ایرانیان مطمئن می‌شدند خود هیلاری کلینتون مستقیما در جریان است.
«در اوائل جولای ٢٠١٢ در یکی از سفرهای ما به پاریس جیک [سولیوان] بدون سروصدا از من جدا شد و به مسقط پرواز کرد. مقصد او به قدری پنهان نگاه داشته شده بود که هم‌سفران ما که چه در کشور و در خارج با او از نزدیک همکاری داشتند باور کردند که مشکل خانوادگی غیرمنتظره ‌ای برایش پیش آمده و نگرانش بودند. جالب است که آن‌ها تا یک سال بعد که خبرش را در روزنامه‌ها خواندند از آن مطلع نشدند.» ص ٤٣٧
کلینتون خیلی سربسته فقط می‌نویسد:
«وقتی جیک [سوليوان] به عمان رسید به همراه "پونیر" روی کاناپه ای در یکی از خانه‌های خالی متعلق به سفارت خوابیدند. تیم ایرانی با یک سری درخواست‌ها و پیش شرط‌ها آمد که هیچ‌کدام قابل قبول نبود.»
کلینتون از این قرار بسیار مهم کمترین اطلاعاتی را افشاء نمی‌کند؛ این‌که تیم ایران از چه کسانی تشکیل شده بود؛ خواست‌ها و پیش شرط‌هایشان چه بود؛ جلسات در کجا و چگونه انجام می‌گرفت و بالاخره چه قرار و مدارهائی برای ملاقات‌های بعدی گذاشته شد. او فقط به یک جمع‌بندی دو خطی از زبان جیک سوليوان اکتفا می‌کند:
«جیک در گزارشی احساسش را اینگونه بیان کرد که ایرانی‌ها هنوز برای مذاکرات جدی آمادگی ندارند.»
و سپس ادامه می‌دهد:
«ما موافقت کردیم که این کانال را باز نگه داریم و صبر کنیم تا ببینیم کی شرائط بهتر می‌شود.» ص ٤٣٨
حالا ما، یعنی من، و شما که دارید این مطلب را می‌خوانید، می‌دانیم که "شرائط" یکسال‌و‌نیم بعد "بهتر می‌شود"، یعنی وقتی حسن روحانی به ریاست جمهوری می‌رسد و تیم تازه‌نفسی به سرکردگی جواد ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی را برای حل معضل هسته‌ای تعیین می‌کند. و این هم‌زمان می‌شود با کنار رفتن خود خانم کلینتون و جایگزینی‌اش با "جان کری" به عنوان وزیر امور خارجه جدید ایالات متحده آمریکا. و شاید مهم‌تر از هر دو این جابجائی‌ها، کمر خم کردن علی خامنه‌ای رهبر بی‌چون و چرای ایران است زیر فشار تحریم‌ها که خود بر آن نام مضحک "نرمش قهرمانانه" گذاشت!
ولی در پایان اولین دوره ریاست جمهوری اوباما که در واقع هفته‌های پایان موقعیت هیلاری کلینتون در مقام وزیر امور خارجه است مجددا:
«عمانی‌ها اشاره کردند که بالاخره ایران با ادامه‌ی مذاکرات پنهانی که تا این حد طول کشیده بود آماده‌اند. آن‌ها [ایرانیان] می‌خواستند معاون وزیر خارجه‌شان را برای ملاقات با "بیل برن" معاون من بفرستند. ما موافقت کردیم.» ص ٤٤٢
ملاقات بین دو معاون اما چند هفته پس از کنار رفتن هیلاری کلینتون و روی کار آمدن جان کری در مسقط انجام می‌گیرد و زمینه‌ای می‌شود برای ملاقات‌های بعدی که باز هم خانم کلینتون با ناخن خشکی از گفتن ناگفته‌های آن پرهیز می‌کند.
هیلاری کلینتون در این کتاب البته به اولین گام‌ها برای مذاکرات علنی بین ایران و آمریکا بعد از کنار رفتنش از مسئولیت وزارت امور خارجه آمریکا نیز اشاراتی گذرا می‌کند؛ مذاکراتی که در چهارچوب مسئله‌ی اتمی با گروه موسوم به ١+٥ انجام گرفت و ملاقات‌های مکرر وزیر خارجه جدید ایران و آمریکا را به دنبال داشت. این مذاکرات که یک سالی است در این سو و آنسوی جهان در جریان است از همین مسقط با وساطت شخص سلطان قابوس انجام شد. حالا هم که دارم این مطلب را می‌نویسم رسما اعلام شده که ملاقات بعدی جواد ظریف و جان کری در مسقط پایتخت عمان خواهد بود ولی مسلما نه در "خانه‌ای خالی متعلق به سفارت آمریکا"، که احتمالا در یکی از قصرهای سلطان قابوس!
□◊□