توبهکاری جمیله بوپاشا در تهران
Sun 19 10 2014
س. حمیدی
مشکل است که بتوان عرض و طولی برای جغرافیای توبه بر شمرد. چنانکه توبه به چلهنشینی در دیوارهای حسینیهی اوین محدود نمیماند. همان که کنشگران سیاسی در هر جای عالم از گذشتهی خویش دست بشویند و ولایت حضرت آقا را دریابند، کفایت میکند. چون توبه یعنی همگان محجوریت ذاتی خویش را بپذیرند و به قیمومیت سیاسی این و آن گردن گذارند. سفرهی توبه راهم با دستان حضرت آقا تا فراسوی کرهی خاکی گستردهاند. "چشم بصیرت" ولایی میخواهد تا هر کسی بتواند پهنا و گشادگی این سفره را به نظاره بنشیند. همچنین نشستن بر این سفره و خوردن از آن عقل معاش میخواهد و لیاقت. اما آنکه عقل معاش را یافت، لیاقت را نیز به او میبخشند.
ماجرا به سال 88 باز میگردد. ضرغامی رییس صدا و سیمای جمهوری اسلامی که از الجزایر بازدید میکرد طی رسمی دولتی و با اهدافی معین به دیدار جمیله بوپاشا شتافت. چنین دیداری در سال 90 نیز از سوی حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت احمدینژاد صورت پذیرفت تا ضمن آن بازدیدها، همراه با بده بستانهای سیاسی وجاهتی عوامانه برای دو دولت فراهم آید. پیداست که عرصههای تبلیغی این دیدارها، به واقع شهروندان هر دو کشور را هدف گرفته بود. تا شاید شهروندان ایران و الجزایر در سامانهای از مصادرهی به مطلوب و منطق قیاسی بپذیرند که جمهوری اسلامی ایران با الجزایر در مبارزه با ظلم و بیعدالتی اهداف مردمی مشترکی را پی میگیرند. در همین دیدارها بود که طرفهای ایرانی بنا به رویکردی رسمی و دولتی از جمیله بوپاشا دعوت کردند تا او از ایران بازدید به عمل آورد.
کارگزاران دو دولت ایران و الجزایر چنین میپنداشتند که ضمن همین دید و بازدیدهای ملاحظهکارانه، تنش موجود در روابط دو کشور را به فراموشی خواهند سپرد. ضمن آنکه سودجویی دو سوی ماجرا از جمیله بوپاشا در بده بستانهای سیاسی از نیازی سوداگرانه و تبلیغی نشان داشت که هر دو بر آن آگاهی داشتند. رویکردی که در حقیقت واقعیتهای ناگفتهای در آن انعکاس مییافت که به درستی از افلاس و درماندگی دولتمردان دو رژیم در پاسخگویی به مطالبات شهروندان خویش حکایت میکرد. چون آنان در همسویی با هم، ضریح گمشدهی امامزادهای را میجستند که عوامانه بر آن دخیل ببندند و گرهگشایی از کار فروبستهی خویش را از همین امامزادهی بیاعجاز بخواهند.
در نهایت ضمن هماهنگی به عمل آمده از سوی دو دولت، سیزدهم مهر ماه جمیله بوپاشا به ایران آمد. در ایران هم کارگزاران حکومتی مشتاقانه چادر بر سرش کردند و سپس او را به بهشت زهرا بردند و در حرم "بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران" گرداندند. حتا او با همین چادر در جماران حضور یافت، گریه سر داد و لابد به قول گردانندگان حاکمیت بر سادهزیستی "امام خمینی ره" غبطه خورد. از این هم بالاتر او بدون آنکه شیعه باشد، شیعهگری دولتی جمهوری اسلامی ارج نهاد و جهت زیارت "حرم مطهر امام رضا علیهالسلام" به مشهد رفت.
ضرغامی هم که با نمایش شوهای بیمحتوا و عوامانه در سیمای جمهوری اسلامی، خود را نمایندهی "سینمای فاخر" میشناساند، جمیله بوپاشا را به بازدید از فیلمبرداری "آوازهای سرزمین من" فراخواند. رسانههای دولتی میگویند که صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران این فیلم را در نکوهش از رفتارهای غیر مردمی و ضد انسانی داعشیها میسازد. جمهوری اسلامی در بازدیدهایی از این دست به دروغ تلاش ورزید تا بر آرمانهای عدالتخواهانهای پای فشارد که در گسترهی جامعهی ایران هیچ نشانی از آن به چشم نمیآید. طرفین ماجرا در نمایشهایی سیاسی- تبلیغی، ریاکارانه ظلم و ستمی موهوم را نکوهیدند، بدون آنکه مکانیابی و جانمایی درستی از این ظلم و ستم به دست دهند.
آیا می توان فیلمی از کشتار و ددمنشی داعشیها به تصویر کشید و در آن مبارزهی زنان کوبانی قدر ندانست!؟ به طبع آنکه علیه داعش فیلم میسازد و آنکه به تماشای چنین فیلمی مینشیند پیش از هر چیز میباید جایگاه خود را در صفبندی نیروهای مهاجم و مدافع منطقه روشن نمایند. چون امروزه کوبانی را در جبههای به فراخنای زمین گستردهاند.
به هر حال بوپاشا همانند بقیهی فرقههای مذهبی و سیاسی ایران پذیرفت که در جمهوری اسلامی همهی مذاهب بر حقانیت مذهب شیعه برای ولایت و هدایت جامعه اقرار دارند و حتا بر سامانهای از دین دولتی آداب و رسوم آن را بی کم و کاست به اجرا میگذارند. او در این گشت و گذارها پیشرفتهای علمی جمهوری اسلامی ایران را ستود و بر مبارزهی بیامان حکومتیان با "استکبار جهانی" اقرار نمود. بوپاشا در بازدیدهای خود ضمن سودجویی از حفاظ امنیتی مأموران دولتی چندان نیازی نمیدید که حلقهی محافظان چند منظورهی خود را در هم بشکند. تا جایی که در همه جا بدون آنکه نشانی از حضور او بین مردم در کار باشد، تنها و تنها همین مأموران دولتی مخاطب و یار وفادار او به شمار میآمدند. به واقع بوپاشا در زندانی که سیاسمتداران دو کشور برایش فراهم دیده بودند از همان الجزایر به شیوه و شگردی حقارتآمیز به ساز و کارهای تبلیغی و عوامفریبانه دستگاه اطلاعاتی دو کشور گردن نهاده بود.
در تجلیل از او مراسمی نیز در سفارت الجزایر برگزار شد که در آن افرادی همانند حداد عادل (نمایندهی مجلس و لابد چهرهی فرهنگی و استاد دانشگاه)، مهناز افخم (سخنگوی وزارت امور خارجهی ایران) و حجتالاسلام مصباحی (نمایندهی مجلس) حضور یافتند و در همراهی با همکاران الجزایری خود برای جمیله بوپاشا کف زدند.
سالهای پیش از انقلاب بهمن همواره جمیله بوپاشا در ایران قهرمان شکنجه و خشونت جنسی به شمار میآمد. چنین چهرهای را از جمیله بوپاشا بیش از همه سیمون دوبوار (1908- 1986م.) ضمن نوشتن کتابی پیرامون مبارزهی او در سرتاسر جهان تبلیغ کرده بود. تا دولتمردان کشورش فرانسه را به کشتار و شکنجهی اعضای جبههی رهاییبخش و مردم استقلال طلب الجزایر متهم نماید. در همین راستا فرانسواز ساگان (1935- 2004م.) دیگر رمان نویس فرانسوی هم که جوانی خود را میگذراند در همسویی با دوبوار مقالهای در اکسپرس نوشت. او نیز به سهم خویش مبارزهی بوپاشا را در همراهی با شهروندان الجزایری قدر دانست و ساز و کارهای دولت فرانسه را برای سرکوب مبارزان الجزایری نکوهید. امه سزر (1913- 2008م.) و لویی آراگون هم از فرانسه پیگیرانه او را ستودند و در تلاشی مداوم و خستگی ناپذیر، مجامعی را در حمایت از او در دادگاه اشغالگران سامان بخشیدند. لویجی نونو (1924- 1990م.) در ایتالیا "آهنگ عشق و زندگی" خود را به او اهدا کرد. پابلو پیکاسو (1881- 1973م.) تصویر ماندگاری از او کشید و روبرتو ماتا شیلیایی (1911- 2002م.) "دردهای جمیله" را در تابلوی خود نقش بست.
در آن سالها در زندگانی بوپاشا بخشی از زندگی انسان مبارز و رهاییبخش قرن بیستم رقم میخورد. زندگیای که به قول ژانپل سارتر (1905- 1980م.) انسان مسؤول آزادانه آن را برمیگزیند و به اجرای مسؤولانهی آن قدم میگذارد. شکی نیست که همین بخش از زندگانی مسؤولانهی بوپاشا نیز در آثار ماندگار هنرمندان قرن بیستم بازتاب مییابد تا آفرینندگان این آثار تنها زندگی مسؤولانهی انسانها را پاس بدارند. ولی بر کسی پوشیده نیست که انسان با لاقیدی و ولانگاری، به دست خویش تنها مرگ حقیرانهی خود را به نمایش خواهد گذاشت.
آیا باید پذیرفت که جمیله بوپاشا نامی از اوین و دیگر زندانهای ایران نشنیده است و یا باور کرد سلولهای رو به زوال خاکستری مغز او شنیدهها و خواندههای خود را از اوین نادیده میانگارد؟ ولی واقعیتها بر نکتهای غیر از این تأکید میورزند. چون در هنجارهای رفتاری او به آشکار توبهای سیاسی مشاهده میشود که دولتمردان ایران از پیش با نمونههای فراوانی از آن آشنایی داشتهاند. پیداست آنچه که بر او در زندان اشغالگران طی سالهای 1962- 1960 گذشت، ضمن سی و پنج سال حکومت جمهوری اسلامی برای دهها هزار نفر از زنان و مردان ایران هم رقم خورد. با این همه بوپاشا گذشتهای را نفی میکند که انسان معاصر برای رهایی خویش از بندِ ستمهای گوناگون همچنان مسؤولانه بر آن پای میفشارد./