حضور در آیینه ی پریشان
Tue 14 10 2014
محمود کویر
بازخوانی قتل های سیاسی زنجیره ای
به کوشش: حمید جهان بخش – سعید افشار
چاپ ونشر: کتاب فروشی و انتشارات کتاب ارزان– سوئد
چاپ یکم : تابستان 2014
*
نزدیک شو اگر چه نگاهت ممنوع است.
زنجیرهی اشاره همچنان از هم پاشیده است
که حلقههای نگاه
در هم قرار نمیگیرد.
دنیا نشانههای ما را
در حول و حوش غفلت خود دیده است و چشم پوشیده است.
نزدیک شو اگر چه حضورت ممنوع است.
محمدمختاری
درپیشگفتارکتاب بازخوانی قتل های سیاسی زنجیره ای آمده است: هرکنکاشی درزمینه یافتن سرنخ هایی ازآمران وعاملان قتل های زنجیره ای، با توجه به دشواری های جدی سرراه وسایه سنگینِ رهبر به عنوان مسئول اصلی این کشتار و دستگاه های سرکوب و امنیتی موازی و گوناگون او درعمل نازا و سترون بوده است.
کتاب بر سر آن است تا پرده های تیره ی این کشتار را کنار زند. این کتاب سندی بسیار ارزشمند از یکی از مهم ترین دوران تاریخی سرزمین ماست. در سرزمینی که کشتارگاه بسی اندیشهها و اندیشهورزان بوده است، خواندن و دریافتن حقیقت و چرایی و چگونگی این کشتار از اهمیتی دوچندان برخوردار است.
اما قتلهای زنجیرهی چه بود؟.
قتلهای زنجیرهای، به قتل گروه بزرگی از شخصیتهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی منتقد نظام جمهوری اسلامی در دههٔ هفتاد خورشیدی در داخل و خارج از ایران گفته میشود. به باور بسیارانی، این کشتار با صدور فتوا توسط روحانیون بلندپایه وبه دست پرسنل وزارت اطلاعات در زمان وزارت علی فلاحیان،وزیر اطلاعات دوران ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی و دری نجف آبادی،وزیر اطلاعات در دولت محمد خاتمی صورت گرفته است.
وزارت اطلاعات، عوامل قتلها را خودسر نامید. محمد خاتمی رئیس جمهور وقت، تیمی خارج از وزارت اطلاعات و بدون حضور وزیر وقت را مسئول رسیدگی به پرونده کرد. این تیم پس از یک ماه تحقیق، دستداشتن مقامات بلند پایهٔ وزارت اطلاعات در قتلها را اعلام کرد.دری نجفآبادی وزیر وقت اطلاعات، بلافاصله توسط خاتمی برکنار و یونسی جایگزین وی شد.
ماجراهایی چون تلاش برای به دره انداختن اتوبوس نویسندگان در مسیر ارمنستان و قتل چهرههای مخالف جمهوری اسلامی در خارج از کشور، همچون ترور رهبران کرد در رستوران میکونوس و قتل شاپور بختیار و فریدون فرخزاد و.... را نیز در ردیف همین قتل ها قرار داد.
دادگاه قتلهای زنجیرهای پس از توقیف مطبوعات در بهار ۷۹، دستگیر و زندانی کردن روزنامهنگاران پیگیر موضوع ،اکبر گنجی و عمادالدین باقی،بدون حضور هیات منصفه و در حالی که خانواده مقتولان در اعتراض به نحوه رسیدگی در جلسات دادگاه حضور نیافتند، با محکوم کردن عوامل وزارت اطلاعات به چند سال زندان بسته شد. روزنامهنگاران برای اشاره به نقش مقامهای عالی از استعارههایی مانند "تاریکخانه اشباح"، "عالیجناب خاکستری" و "عالیجناب سرخپوش" استفاده میکردند.
کتاب حاضر بر آن است تا این پرونده را با اسناد بسیار پیش روی ما بگشاید.
بر آن است که نقشهای با اطلاع سران رژیم و شورای امنیت ملی تنظیم شده بوده است.
ماجرا از چه قرار بوده است؟
در 30 آبان سال 77 پروانه مجد اسکندری و همسرش داریوش فروهر دو فعال شناخته شده سیاسی و اجتماعی در منزل شان به شکلی بیرحمانه کشته شدند.
دو روز قبل از آن نیز وقتی مجید شریف، نویسنده و مترجم درحالی که صبح با لباس گرمکن برای ورزش از خانه خارج شده بود، به خانه بازنگشت و نزدیکان او چهارشنبه، چهارم آذر 77 جسدش را در پزشکی قانونی تهران شناسایی کردند.
عصر دوازدهم آذر محمد مختاری شاعر،پژوهشگر و عضو کانون نویسندگان ایران از منزل برای خرید خارج شد و بازنگشت. نزدیک به یک هفته بعد، جسد بی جان مختاری در سردخانه پزشکی قانونی از سوی پسرش سیاوش مختاری شناسایی شد.
مقام های قضایی بعدها اعلام کردند که جسد محمد مختاری روز 13 آذر در پشت کارخانه سیمان ری از سوی عابران کشف و به عنوان مجهول الهویه به پزشکی قانونی تحویل شده بود.
همزمان با انتشار خبر پیدا شدن جسد بی جان مختاری،محمد جعفر پوینده مترجم و یکی دیگر از اعضای کانون نویسندگان هنگامی که برای قرار ملاقاتی عازم دفتر اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران بود، ربوده شد.جسد بی جان پوینده نیز از سوی ماموران نیروی انتظامی در زیر پل راه آهن بادامک در حوالی شهریار پیدا شد.
با کشف اجساد هر یک از قربانیان قتل های زنجیره ای پرونده های قضایی جداگانه ای تشکیل شد؛پرونده قتل پروانه و داریوش فروهر در مجتمع قضایی امور جنایی تهران،پرونده قتل محمد مختاری در دادگاه عمومی شهر ری،و پرونده قتل محمدجعفر پوینده نیز در دادگاه عمومی شهریار تشکیل شد.
مدتی بعد، محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت، علی ربیعی مشاور امنیتی خود و علی یونسی رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح،و علی سرمدی معاون وقت امنیت وزارت اطلاعات را مامور تشکیل کمیته تحقیقی کرد که وظیفه داشت تا درباره این قتل ها تحقیق کند و پس از شناسایی عاملان آن،نتیجه را گزارش کند.
امروز آشکار است که دامنه این قتل ها از نظر تاریخی بسیار گسترده تر بوده و بسی بیش از آن که به قتل های زنجیره ای شناخته می شود بوده است.دامنه قتل ها با کشتن حتا کودک و زنان بی گناه و در گوشه و کنار جهان ادامه یافت.
عبد الکریم لاهیجی می نویسد:این جنایات هول انگیز و رعب آور نمودهای دیگری از طرح "قتل درمانی" بودند که در اجرای آن طّی یک دهه، دهها تن ازدگراندیشان، نویسندگان، محققاّن و فعالان سیاسی مخالف، در داخل ایران [دکتر کاظم سامی، احمد میرعلایی، سعیدی سیرجانی، احمد تفضّلی، غفار حسینی، ابراهیم زال زاده ...] یا در خارج از ایران [عبدالرحمن قاسملو، شاپور بختیار، عبدالرحمن برومند، صادق شرفکندی ...] از پای درآمدند.
این کتاب به ابعاد دهشتبار این فاجعه پرداخته است. با دلاوری و دانایی و با کاری سخت به سراغ آمران و قاتلان از سویی و بازماندگان از سوی دیگر رفته است.
دیباچهی کتاب، نگاهی است، به سابق روحانیت و مساله فتوای قتل دگراندیشان: «روحانیون ومتولیان دین فرمان و فتوا به نابودی جسمی دگراندیشان و مخالفان فعال فکری خود می دهند.»مخالفت ها، آن هم ازهمان روزهای آغازین رژِیم نوپا و«هجوم به کتابفروشی ها و بعضی از مراکز فرهنگی» آغاز می شود.پاسخ آیت الله خمینی درمرداد به نویسندگان ایرانی چونان فتوایی برای مرگ ادبیات و هنر در سال پنجاه و هشت بود: «اگر ما از اول قلم تمام مطبوعات مزدور را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم وحزب های فاسد راممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آن ها را به جزای خودشان رسانیده بودیم وچوب های دار درمیدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم این زحمت ها پیش نمی آمد.»
کتاب با مصاحبهها و اسناد فراوانی همراه است که گواهان آن رویداد دهشتبارند.
مصاحبه با سیما صاحبی همسر محمد جعفر پوینده، پرستو فروهر دختر زنده یادان پروانه وداریوش فروهر، فرخنده حاجی زاده خواهر حمید حاجی زاده و عمهی کارون فرزند9 ساله حمید که در کنار پدر کشته شد ومریم حسین زاده همسر داغدار محمد مختاری ، روایتی شجاعانه و دردبار از این ماجرای خونبار است.
فرخنده حاجی زاده با درد و اندوه اما با کلامی آتش گرفته میگوید : « آن قدر من، ما، برادرم و به هرحال کسان دیگری فریاد کشیدیم تا گوش های کر خیابان به شنیدن باز شد. وگرنه، تا سال های سال کم تر کسی اسم حمید و کارون را به طور جدی می دانست. بسیار هستند کسانی که کشته شدند و هنوز هیجکس نام شان را نمی داند.»
«درشهر خود من کرمان، کتاب فروشی داشتیم به نام «مهرداد شکوری» که چند روز بعد از مرگ جسدش درخانه اش پیدا شد. گفتند سنکوب کرده، اما بعدها آشکار شد، کشته شده است. «علی فدایی» معلمی بود که جلوی درخانه اش با ضرب هشت گلوله کشته شد. فکر نکنید قتل های زنجیره ای فقط به کشتار پاییز 77 منحصر می شود و یا به قتل سعیدی سیرجانی و یا دکتر سامی، نه این دایره بسیار وسیع است».
مسعود نقره کار در پاسخ به این سوال که آیا « مقوله تهاجم فرهنگی پایه تئوریک سرکوب و کشتار آزادی خواهان، دگراندیشان، اهل قلم و سایر مخالفین سیاسی وعقیدتی حکومت اسلامی ایران است»، تئوری تهاجم فرهنگی را به عنوان پایه تئوریک قتل های زنجیره ای در مورد کانون نویسندگان ایران و نه همه ی قتل های زنجیره ای میپذیرد.
نقره کارمی گوید: نیروهای اطلاعاتی، امنیتی ونظامی و بخش اطلاعات سپاه به گمان من نه تنها اطلاع داشتند بلکه خودشان مستقیما دراین کشتارها دست داشته اند.
گواهِ این گمانه را می توان درحادثه قتل پیروز دوانی یکی دیگر از قریانیان قتل های زنجیره ای یافت. اکبر گنجی درکتاب عالیجناب سرخپوش وعالیجناب خاکستری می نویسد: پیروز دوانی درپایان شهریور 1377 به قتل رسیده است. عمادلدین باقی، عبدالله نوری واکبر گنجی، «غلامحسین محسنی اژه ای» را صادرکننده دستور قتل او اعلام کرده اند .
اما دولت و سران آن می کوشند تا پرونده را مخدوش کرده و هرچه زودتر آن را ببندند.
پرستو فروهر می گوید : « پرونده مخدوشی که به ما دادند، عنوان کرده بودم که این «دادرسی» را درواقع نمی شود اسمش را دادرسی گذاشت. این یک سرهم بندی دستگاه قضایی برای بستن پرونده برای خاموش کردن صدای عدالت خواهی است. . . . تا نشان بدهند که چه پرونده ی پوشالی ای سرهم بندی کرده اند . . . . . . حتا آن دونفری که ازمقامات عالی رتبه ی این وزارتخانه بودند و به عنوان آمر درپرونده و دردادگاه معرفی شدند، دراعترافات شان درپرونده عنوان کرده اند که دستورشان را از وزیر وقت اطلاعات گرفته بودند . . . . . . وزیر رأی برائت گرفت . . . . و دیدیم که برای وکیل پرونده آقای دکتر «ناصر زرافشان» که براین موارد پافشاری کرد، پرونده سازی کردند و او به پنج سال زندان محکوم شد. وکیل پرونده زندان کشید، ولی وزیر اطلاعات آقای «قربانعلی دری نجف آبادی»، که دستور قتل داده بود رأی برائت گرفت و بعد هم ترفیع گرفت و حتا دردوره ای دادستان کل کشور شد. او پس ازوزارت اطلاعات مشاوراقتصادی رئیس حمهور، ریاست کمیته اقتصادی شورایعالی امنیت کشور، ریاست دیوان عدالت اداری دادستان کل کشور را ازسال هشتاد و سه تا هشتاد و هشت برعهده داشت .
ناصر زرافشان در این باره مینویسد: «ماده 226 قانون مجازات اسلامی می گوید: قتل نفس در صورتی موجب قصاص است که مقتول شرعا مستحق کشتن نباشد و اگر مستحق قتل باشد، قاتل باید استحقاق قتل اورا طربق موازین در دادگاه ثابت کند». این ماده ازقانون زمانی مشکل آفرین می شود که کدامین مرجع شرعی، مستحق بودن یا نبودنِ مقتول را که نفس کشیدن را قاتل ازاو گرفته میباید به اثبات برساند؟ مگر این که مقتول قبل از کشته شدن با رضایت خود به قاتل اجازه ی کشتن خودش را داده باشد !
فشار افکار عمومی بالاخره عاملان و آمران اصلی یعنی دولت را به اعتراف واداشت. در «چهار دهم دی 1377» وزارت اطلاعات با صدور اعلامیه ای اعتراف کرد که مأموران آن وزارت خانه زنده یادان: پروانه و داریوش فروهر، محمد مختاری و محمد جعفر پوینده» را به قتل رسانده اند.
این بخش از اعترافات مصطفی کاظمی (موسوی) قائم مقام امنیت در وزارت اطلاعات و مدیر کل طرح و بررسی از قول حجت الاسلام دری نجف آبادی وزیر اطلاعات وقت جمهوری اسلامی بسیار مهم است:
این فروهر و زنش کی می گوید دو نفر بیشتر نیستند، اینها هر روز جلسه می گذارند و هر روز دانشجویان را پهلوی ایشان می برند برایشان حرف می زنند، آنها را تحریک می کنند، هر روز مصاحبه با رادیو اسرائیل با رادیو آمریکا و رادیو بی بی سی می کنند، هر روز اطلاعیه می دهند، بیانیه می دهند، هر چه می خواهند می گویند، چرا یک کاری سر اینها نمی آورید؟ یک کاری بکنید.... چرا فروهر را نمی زنید؟ بزنید او را...
پیرامون فعالیت کانون نویسندگان آقای درّی گفتند: مگر اینها چند نفر هستند؟ آقا صادق (مهرداد عالیخانی - مسئول اداره چپ نو) گفتند همه شان حدود پنجاه نفر ولی افراد اصلی ایشان پانزده نفر هستند که مرتب جلسه می گذارند. آقای درّی گفتند همۀ آنها را جمع کنید یک جا و آنها را بزنید با یک رگبار، یک بمب زیرشان بگذارید، تو سرشان بزنید، یک نارنجک داخلشان بیندازید ولی مطمئن شوید همۀ آنها کشته شده اند ....
خانم پرستو فروهر در«گزارش به ملت» گوشه هایی از جنایت ننگین سازمان یافته را بررسی و برای همگان عریان کرده است. خواننده ازخوانش روایت دختزی از مشاهدۀ بدن ها ی مثله شده ی مادر و پدرش چنان درهول وهراس می افتد که به سختی می تواند تا پایان سخنان راوی طافت بیاورد. درکنار این جنایت هولناک، قاتلان، خانه فروهر را نیز چپاول می کنند.
روایت گلشیری و سفر به ارمنستان و . . . پرده ای دیگر از ماجرای کشتار را نشان میدهد. زنده یاد هوشنگ گلشیری با برخی آثار نیک و به یادمانی اش از حوادث خانه گوست و تدارک اولیه سفرنویسندگان به ارمنستان، ملاقاتی چند با یکی ازمأموران امنیتی [هاشمی] به عنوان یک شاهد، گزارش دقیقی تدوین کرده است.
با تمام تلاشها و سنگ اندازیها و تهدیدها، فریاد اعتراض به کشتار خاموش نشد.
زنده یاد منصور کوشان نوشته است: همچنان که بعدا برای اولین بار به اروپا آمدم، قبول کردم که تا آخرین لحظه در راه صدا و اندیشه دوستان، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، فروهرها، غفار حسینی، احمد میرعلایی، مجید شریف وحمید حاجی زاده ها تلاش کنم، و صدای همه ی آن ها را به ملت ایران برسانم. وظیفه مااست که لحظه ای سکوت نکنیم .
شیرین عبادی می گوید: حرفهای من مستند است به محتویات پرونده و این محتویات توسط خودم و همکارانم خوانده شد. طبق این پرونده و بازجویی های انجام شده از متهمان، باید بگویم قتلها کاملا سیستماتیک بود و به هیچ عنوان ادعای قتل توسط عدهای خودسر قابل قبول نبود، کسانی که قتل کرده بودند، آدمهای دیوانه نبودند که صبح تصمیم بگیرند امروز چه کسی را بکشیم؟ آنها جزو افراد عملیات ویژه و برای این کار آموزش دیده بودند. ولی همین متهمان در زمان بازجویی شان اظهار تعجب می کردند که چرا ما را محاکمه می کنید؟ و سپس خطاب به دادگاه می گفتند توسط ما چهارصد عملیات ویژه انجام شده.
اصلا آنها نمی دانستند چرا دارند محاکمه می شوند، چون برای این کار استخدام رسمی شده بودند.قاتل فروهر در بازجویی گفته است که:"بروید فیش حقوقی من را نگاه کنید...آن شب به من اضافه کاری داده اید..."
ناصر زرافشان در سوگ این آزادگان می نویسد:
تن مادی همه رفتگان سرشناس تاریخ نیز تجزیه شده و از میان رفته و کسی «دخمه شان نیز نارد به یاد» اما اندیشه های افلاطون، ارسطو، دموکریت، اسپینوزا، روسو و مارکس امروز هم شاید قدرتمندتر از زمان حیات خود آنان، در فعال ترین بخش حیات ذهنی و معنوی جامعه جریان دارد و آنان گویی از خلال این اندیشه ها به حیات خود ادامه می دهند.
جستن، یافتن، به اختیار برگزیدن و آنگاه درون آنچه یافت شده است رنج بردن، پافشردن تا غایت و درون آرمان خویش جان سپردن، اگر از این مرگی والاتر هست نشان دهید. اما یادتان باشد قاتلان تاریکی، و سازندگان گورهای دسته جمعی هرگز در تاریخ نتوانسته اند کرد و کار خویش را برای همیشه پنهان نگه دارند.
درود بر آقایان حمید جهان بخش و سعید افشار که با کوششی بی دریغ در راه روشن شدن حقیقت گام برداشتند. کتاب، فریادی است به روی سکوت. بانگ بلند آزادی خواهی است برای روشن ماندن چراغ حقیقت.
به پایان می برم نوشته ام را با پیشنهاد آن که این کتاب ارجمند را بخوانیم و شعری از خودم برای پوینده و مختاری:
سماع
بال بنفشه از اردی بهشت آورده ام
برای زخم سینه ی پوینده
با چند قطره آواز قناری
برای گلوی مختاری
سماع عاشقان کجاست!!!
*
|
|