شارل بودلر
زن های دوزخی
(...روی شن لم داده اند چون گله ی دامی )
برگردان مانی
Fri 10 10 2014
روی شن لم داده اند چون گله ی دامی فکور
رو به دریا و افق را بنگرند از راه دور
پا که پا میجوید و دستی که لغزد سوی دست
رخوتش شیرین ولی دل لرزه هایش تلخ است
آندو کو آکنده دل دارند از ناگفته ها
ره روند، با شعر جوی آب، تنگ بیشه ها
کودکی و ترس و لرز عشق را هجی کنان
می نهند بر چوب سبز نو درختانی نشان
آن دو دیگر خواهران سنگین و آرام میروند
در مسیری سنگلاخی، موطن اشباح چند
هم در آنجا کزهوس" سنتآ نتوان* " با چشم دید
کزدل سنگ مذاب پستان لختی شد پدید
آندو کو در نور میرا و سکوت کنج غار
یادگار عهد بوق، عاری زهر نقش و نگار
میکُنند یاری طلب از تو،" باکوس** "، در سوز و تاب
زانکه دانی چون بری درد و ندامت را به خواب
آندو کو دارند حجابی بر سر و گردن ز شرم
کرده پنهان زیر تن پوشی بلند شلاق نرم
تا به شب در انزوای بیشه های سوت و کور
در بیامیزند کفِ لذت دمی با اشک شور
ای تو دیو، تو باکره، توازشیاطین، تو شهید
ایکه از انکار دیده بر حقیقت بسته اید
عاکفه، جویای بی حد، دیو شهوت، یا دگر
که اشک ریزی گه زچشمان گه دهی فریاد سر
روح من دنبال تو در دوزخت ای خواهرم
مهرتو دارد به دل، هم دل زدرد آرد بهم
از برای زجر جانکاهت وعمق تشنگیت
وآن دل لبریز از عشق و امید زندگیت
: سن آنتوان *
معتکف و تارک دنیای مسیحی که در سالهای 251 تا 356 میلادی میزیسته و بداشتن توهمات غریب ودیدن اشباح عجیب و شیطانی در بیابان ها مشهوربوده است
خدای شراب و مستی در روم باستان**