عصر نو
www.asre-nou.net

دنيا همه پرگارم


Mon 29 09 2014

مهرانگيز رساپور (م. پگاه)

Mehrangiz-Rasapour-Pegah02s.jpg
دل برده‌ای و خواهی، دست از تو که بردارم؟
زين در نروم بيرون، تا از تو طلبکارم !
ديدند رقیبان چون، شعرم به تو می‌بالد
بستند کمر با هم، در اذيت و آزارم !
گفتند که تنهایی، چون نقطه ميانِ ما
گفتم که منم مرکز، دنيا همه پرگارم !
گفتند چه داری تو، از شوکتِ اين هستی؟
من در تو نگه کردم، يعنی همه را دارم !
در غلغل غوغاشان، ديدم که چه تنهايند
در غايتِ تنهايی، ديدم که چه بسيارم !
تا شادی و نيکويی، در شأن و پسندِ توست
جز خنده نخواهم کرد، جز نيک نپندارم
در حمله‌ی هر توفان، می‌خندم و می‌رقصم
چون عشقِ تو امضا کرد، پيروزی آثارم !

شعرِ تو پگاه چون ره، در خانه‌ی دل‌ها برد؟
« بهتر که بپرسيد از شعرِ ترِ طرارم !»