بودن فرهنگی
Fri 12 09 2008
منصور کوشان
اريخ اين سرزمين را چه کسانى مىنويسند؟ تاريخ اين دوران را چه کسانى، فارغ از داد و ستدها، رابطهها و روزمرگیها ثبت خواهند کرد؟ کيانند که حيات عمقىی "من" و "شما" را، بيرون از حياط خود، درمىيابند و در ثبت آن متعهد و مسئولند؟ کيانند که بيان حقيقت را وظيفهی خود مىدانند و تداوم آن را امکانپذير خواهند کرد؟
آگاهان بر انديشههاى نو، انديشههايى که اينجا و آنجا نطفه بسته است، نطفه مىبندد، آيا کسانىاند که باور دارند انديشهی امروز، انديشهاى که مىتواند بر رأس هرم زمانهاش قرار بگيرد، به دست عوامل پنهان و آشکارى، دانسته يا نادانسته، سرکوب مىشود و اجازه حضور نمىيابد؟ آیا میدانند آن چه نمىتواند از درون کارگاههاى فکر و آفرينش، راهى رسانه هاى همگانى و نهايت جامعه شود، اذهان عمومى را درنوردد، در بوته ی تجربه قرار بگيرد و محک بخورد، به ناگزير نهايتِ فرازش، در فضايى و بسترى اين چنين سترون، میشود محفلهاى خصوصى روشنفکرى؟ محفلهایی که کارایی اجتماعی نخواهند داشت و بدون بستر زنده پویا نمیمانند.
چه کسی به این پرسشها پاسخ خواهد داد؟
چرا در اکنونِ ناگزير، در بيرون، چنين برآمده است که اين جامعه، در اين دوران، برآمدى نداشته است؟ چرا انديشه ى نو، معرفتى نو، چندان از میان این جامعه برنخاسته است؟ چرا هیچ صدایی در جامعه متبلور نشده است؟ آیا نبودهاند کسانى که در اين سالها، به رغم تمام کژیها و تلخیها و با تحمل مصيبتهاى بسيار و به دور از قيل و قالهاى برآمده از زر و زور، به کار انديشه روزگار گذراندهاند؟ کسانی که کارآمد و ورزيده، بدون هرگونه چشمداشتى، تنها به اميد يافتن روزنهاى، امکانى جهت رشد، تعالى و ماندگارى و بالندگى انديشه، حاصل جست و جو و ژرفانديشى خود را اعلام میکنند؟
بیگمان بودهاند اینان و کم نيستند اينان و کم نيستند کسانى که مخاطب قرار گرفتهاند، و خود را مخاطب قرار دادهاند و دريافتهاند روزگارشان به رغم همه ی کژیها و کاستیهاى بسيار، برخوردار از معرفتى نو است. معرفتى حياتبخش انديشه و خلاقيت. بودهاند و هستند، اما نه چندان که انتظار میرود و شایسته ی امروز است.
اندیشه در آفرینش ادبيات و هنرى که فارغ از هرگونه حاميان زر و زور، مىرود تا دستکم توشه ی آيندگان گردد، با دهها ابزار پنهان و آشکار سنت و قدرت روز به روز بیشتر تهدید میشود. انديشه ى مستقلی که بنیادگرایان، به دنبال روزمرگیهايشان سرپوشى برآنند و اجازه نمىدهند حاصل کنش و واکنش طبيعى ی زمانهی خود باشد، بدون همبستگی ی شاعران و نویسندگان و "بودن فرهنگی" توان پایداری و پویاییاش را از دست میدهد. نمیتواند فرزند خلف روزگار خود باشد. جرقهای باشد برآمده از برخورد تضادهاى پنهان و آشکار. نمیتواند به فضای لازم برای شعلهورشدن برسد. چرا که آمران و عاملان سنت و قدرت مىکوشند به شيوههاى گوناگون، به شکلهاى مختلف، با بهانههاى متفاوت، آن را تحريم و تحريف کنند، محصور محفلهاى دربسته نگه دارند، نگذارند جوانه بزند، نهالش اينجا و آنجا ريشه بدواند و حضور فرهنگى خود را استوار گرداند.
سنتمداران و قدرتمداران از بودن اندیشه ی آزاد و مستقل، اندیشه ی نو میپرهيزند. از "بودنِ فرهنگى"ی هر فرهیخته ای میهراسند. هرگاه جوانه اى، نهالى از انديشه اى نو، معرفتى نو، اينجا و آنجا ديده مىشود، آمران و عاملان سنت و قدرت بههزار ترفند به قطع آن کمر همت مىگمارند. انگارى هيچ انديشه ی ديگرى نمىتواند بر اين گيهان حضور يابد، مستولى گردد، مگر آن چه آنها و به طور کلی توده یا سنت و قدرت به آن خو کرده است. گويى هر انديشه ی نويى سرِ ستيز با انديشه ی پيشينيان دارد و بنا دارد که پايههاى "دین" و "ایمان"شان را متزلزل کند که چنين واهمههايى از حامیان سنت برمىخيزد. چنين قيل و قالهايى به دور آن تنيده مىشود.
چرا باور نکنيم که تا جهان خواهد بود، به رغم ميل ما و ديگران، به رغم وجود فضايى غيردمکراتيک يا دمکراتيک، انديشههاى نو حضور مىيابند و سرانجام بر بخشى يا تمامى ی گيهان مستولى مىگردند و به دور از هر حصر و استثنايى با بودنِ فرهنگى ی خود، به رغم تمام اگرها و مگرها، در عرصههاى گوناگون، راه خود را مىپيمايند و بيرون از شبکههاى ريز و درشت زمانه و تاريخ، راهى جز درآميختن با آزادى نمىيابند.
انديشهى نو به "بودنِ فرهنگى" امکان مىدهد و "بودنِ فرهنگى" فضايى فراهم مىکند پويا، بيرون از چارچوبهای انعطافناپذیر. چرا که هرگاه اندیشهای بخواهد بيرون از نبض درونىاش عمل کند و بخواهد بر مبناى اصول و قواعد بيرونى، اعم از سنتها، آيينها، عرفها، عادتها، قوانين تعيين شده و اعلاميهها، ميثاقها، اخلاقها و دینها عمل کند، از مسئوليت و تعهدش دور مىافتد و به "باور" درنمىآيد.
"بودنِ فرهنگى" فراتر از همه ى بودنهای دیگر عمل مىکند و تنها در اين صورت است که امکان مىيابد به معانى نو برسد، آن را از دلِ دستآوردهاى بديع استخراج کند، تداوم بخشد و ارتباط ميان "بودن" را امکانپذير کند. "بودنِ فرهنگى" به مدد انديشه ی نو، معرفت نو و تجربههاى ناشناخته است که مىتواند فرهنگ نسلى را به نسل ديگر، همراه با خلاقيت و آفرينش زمانى ی خود منتقل کند. چرا که در غير اين گونه بودن، بىنطفه مىماند، زهدانش پژمرده میشود و درخت تناور فرهنگ خشک مىگردد، بىشاخه مىشود، بىريشه مىپوسد و همه چيز در شکل نخستين خود، بدوى و بىمايه و کهنه مىماند و نسلها، منفعلان بىروح و منجمد ميراث سترون يکديگر مىشوند.
آن چه فرهنگ را بارور، خلاق و آفرينشگر بار میآورد همانا انديشههاى نو و تداوم "بودنِ فرهنگى" است. هر حقيقتی در آغاز، در لايههاى پر پيچ و خم قاعدهها، قانونها، سنتها و اخلاق، بستگى به شرايط زمانى - مکانى ی خاصش، در آن پشت پسلهها گرفتار است و امکان ظهور و حضور نمییابد مگر به مدد همين "بودنِ فرهنگى". پس اين زمانه هم، کسانى را مىخواهد که به رغم مشکلها، مصيبتها و شايد تحقيرها، در قبال تعهد و مسئوليتشان - که همانا چيزى نيست جز پايدارى در شرف و حيثيت فرهنگ و مليت و کوشيدن در راه اعتلاى شرايط انسانى - به اين "بودنِ فرهنگى" معنا بدهند. بکوشند عاشقانه، هر انديشه ی نو، هر معرفتِ نو، هر نگاه نو، هر حرکتِ نو را به سرمنزل مقصود برسانند. بکوشند شعرى بيافرينند ارزشمند، پويا، همراه با باورهاى زمانهی خود. بکوشند آفرينشگر داستانى باشند از لايههاى پنهان و آشکار جامعه و ضمير انسانها. بکوشند نقدى فراهم آورند خلاّق، ستيهنده و راهگشا. بکوشند هنرى بيافرينند افشاگر، پويا و غنى. بکوشند باشند. در همهی لحظههاى حساس باشند.
من البته بودهام و دیدهام که هستند و بودهاند و به یقین خواهند بود، اما نه چندان که شایسته است. "بودن" شایسته، در این زمان و در این موقعیت ویژه، همبستگی ی بیشتر و آشکارتری را میطلبد. با هم "بودن فرهنگی" است که به دنبال خود شکوفایی ی فرهنگ، ادب و هنر را ممکنتر میکند و جامعه را از مردگی، انفعال درمیآورد و بهآن پویایی و زندگیی فوار میدهد.
* مقالهی "بودن فرهنگی" نخستین بار بهعنوان سرمقالهی ماهنامهی شماره 7 "تکاپو" در پاییز سال 1373 در ایران منتشر شد. از آنجا که خاستگاه متن همچنان کارکرد خود را دارد، آن را با اندکی ویرایش، باز انتشار میدهم. باشد که شاید "تلنگری" گردد در بیداری و خویشکاری.
www.shahrvand.com
|
|